نقدی بر فیلم« روباه» ساخته بهروز افخمی

ایده خوب کافی نیست، قواعد ژانر را جدی بگیر!

آخرین ساخته بهروز افخمی یک تریلر جاسوسی ـ سیاسی با داستانک‌های حادثه‌ای است. «روباه» قرار بوده درباره ترور دانشمندان هسته‌ای ایران روایتی درخور داشته باشد که در شعار‌زدگی و همچنین فقر محتوا وضعف عوامل گرفتار می‌‌شود. اگر این ایده را یک تکه جواهر فرض کنید، با تماشای فیلم درمی‌یابید این جواهر را به جای صیقل دادن به آب روان انداخته‌اند و تمام... .
کد خبر: ۷۹۶۲۶۳
ایده خوب کافی نیست، قواعد ژانر را جدی بگیر!

روباه به ماجرای ترور مهندسان و کارشناسان امور هسته‌ای ایران پرداخته است. در داستان افخمی، برادر بنیامین نتانیاهو به نام یوهان قرار است گرداننده تشکیلاتی باشد که هدفش از بین بردن همین کارشناسان تاسیسات هسته‌ای است. در ادامه این مامور ارشد اسرائیلی پای یک ایرانی از همه جا بی‌خبر را به ماجرا می‌کشاند تا به وسیله او به هدف نزدیک شود... .

خبر پیش‌تولید روباه بیشتر برای منتقدان خبر مسرت‌بخشی بود. به هرحال آنچه از داستان گفته و شنیده شده بود خبر از تولید یک فیلم در ژانری جدید می‌داد و این مهم، خودش بهترین خبر سینمایی می‌تواند باشد. آنچه از داستان روباه برمی‌آمد این بود که آخرین ساخته افخمی یک تریلر حادثه‌ای صرف نیست، بلکه ژانر جاسوسی است و دستمایه‌های سیاسی نیز در عناصر داستان فیلم نیز جای خواهند داشت.

از سوی دیگر، ذکر عوامل سازنده از بازیگر تا دیگر همکاران فنی و پشت صحنه این نوید را به سینمادوستان می‌داد که علاوه بر ژانر جدید یک گروه مسلط قرار است در این پروژه شرکت داشته باشند.

خبرهایی حاکی از فیلمبرداری لوکیشن‌های جدید در کشورهایی نظیر ارمنستان نیز مدام از سوی دست‌اندرکاران فیلم به گوش می‌رسید که بازهم همگی اینها اسباب خوشحالی بود.

ژانر جدید، قصه نو و به روز و لوکیشن متفاوت در کنار کادر فنی و حرفه‌ای و محبوب ترکیب کامل و شاید منحصربه‌فردی بودند که روباه حداقل در گمانه‌زنی‌ها و در اخبار تولیدش برای مخاطبان آینده و سینمادوستان فراهم کرده بود. با این همه وقت اکران فرا رسید و روباهی که روی پرده نقره‌ای جان گرفت، هیچ شباهتی به آنچه در ذهن تصور کرده بودیم، نداشت.

از منظر دیگر، بهروز افخمی نشان داده قصه و ژانر سیاسی جاسوسی را حداقل در امور تئوری می‌شناسد و از اوضاع روز زمانه نیز به عنوان یک فیلمساز درک خوبی دارد. یعنی در زمانه‌ای که امور هسته‌ای اصلی‌ترین مساله کشور است او آمده و بر اساس یکی از موارد مهم و مرتبط با آن فیلم ساخته است. نکته دیگر این‌که فیلمش را در ژانر جدید کار کرده است. همه اینها برای افخمی امتیاز است؛ اما در مرحله عمل، روباه او واقعا ناکارآمد است.

افخمی پیش از این نیز به سراغ ژانری اینچنینی رفته بود. روز شیطان محصول 1373 کمابیش در این ژانر می‌گنجید. اما متاسفانه در تجربه دوم، او شدیدا قواعد ژانر و عناصر داستان در گونه جاسوسی ـ سیاسی و حادثه‌ای را دست کم گرفته است.

در روباه یک شخصیت محوری وجود دارد که از همان اول وجودش اشتباه است:یوهان نتانیاهو. قواعد ژانر جاسوسی می‌گوید در این گونه سینمایی، ضدقهرمان فیلم می‌تواند بالاتر از دیگر کاراکترها (به شرط وجود داستانک‌های مرتبط و مفید) قرار گیرد و بر اساس نوع رفتارشناختی وی، کاراکترهای مکمل به پرداخت داستان مساعدت کنند. از سوی دیگر در ژانر جاسوسی تماشاگر با یک خائن وطنی بدطینت می‌تواند سروکار داشته باشد یا با یک شخص بی‌خبر از همه و ساده‌لوح یا یک شهروند بلند پرواز که تمام اینها می‌توانند زیر چتر همان جاسوس خارجی قرار بگیرند. این‌که هویت اینها چیست همان‌قدر مهم است که بدانیم طرف مقابل چکاره است.

از این منظر که تماشاگر با هیچ ترفندی نخواهد پذیرفت که یوهان برادر بنیامین نتانیاهوست و همچنین خائن وطنی ساده‌لوح را نیز برنمی‌تابد، از بس باسمه‌ای و تیپیک باقی مانده‌اند.

گذشته از این، ژانر جاسوسی و سیاسی پرستیژ خاص خودش را دارد و پرواضح است که این‌گونه در قالب تریلر می‌تواند از داستانک‌های حادثه‌ای استفاده کند. اما این روند نباید فدای اصالت ژانر و داستان شود. برای نمونه سکانس خیابانی مفتون و یوهان را به یاد بیاورید. باورنکردنی است. اصلا هیچ تماشاگری نمی‌تواند بپذیرد که کاراکتری با هویت مربوط به نتانیاهو بیاید و با موتور در خیابان‌های تهران ویراژ دهد و بالا و پایین برود تا بار حادثه‌ای فیلم را نیز بالا برده باشد.

نکته دیگر، درگیر شدن ماموران امنیتی با پرونده است. یعنی تماشاگر کمتر زمانی می‌تواند چند مدیر ارشد وزارت اطلاعات مملکت خودش را روی پرده سینما ببیند. کاری که قبلا طالبی در قلاده‌های طلا کرده بود. افخمی حتی نتوانسته یک کاراکتر باورپذیر از یک مدیر امنیتی به تماشاگر ارائه بدهد و این فرصت منحصربه‌فرد را سوزانده است.

در روباه مدیران امنیتی می‌آیند و می‌روند و عادی جلوه‌گری می‌کنند. در حالی که قواعد ژانر می‌گوید در ژانر جاسوسی، مدیر ارشد امنیتی (امور امنیت داخلی یا خارجی) باید کاراکتری ششدانگ تصویر شود تا تماشاگر به هوش و رفتارهایش احترام بگذارد و داستان را دنبال کند.

مهم‌ترین نمونه در سال‌های اخیر فیلم «تعمیرکار، خیاط سرباز، جاسوس» ساخته توماس آلفردسون محصول 2011 است. از فیلم‌های قدیمی نیز آثار هیچکاک که دیگر قابل بحث نیست و به نوعی پایه‌گذار قواعد ژانر جاسوسی بوده‌اند. در این آثار دو طرف ماجرا را به میدان می‌فرستند و تماشاگر با دیدن رفتارهای هرگروه به قضاوت می‌نشیند که کارگردان سرانجام توانسته سهم قهرمانان را ادا کند؟ آیا توانسته روایت تصویری را درست ارائه کند؟

به هرحال در ژانر جاسوسی طرح معماگونه هویت یک فرد جاسوس اصل و اساس داستانک‌هاست. در قصه اصلی یا از جاسوس رونمایی می‌شود و از همان ابتدا تماشاگر وی را می‌شناسد یا این‌که با طرح پازل‌هایی اسرار آمیز و معماگونه، داستان اصلی مبنایش یافتن جاسوس است. از این رو تعلیق و سوسپانس از مهم‌ترین انگاره‌های موجود در ژانر جاسوسی است.

فیلم جاسوسی بدون هیجان معنایی ندارد. از این رو داستان‌های جنایی، سرقت، جعل، فرار و تعقیب و گریز نیز در این‌گونه سینمایی به وفور وجود دارد و این داستانک‌ها عامل اصلی در پیشبرد و روند شکل‌گیری قصه به حساب می‌آیند.

در روباه اما همه چیز با کلی‌بافی یا بی‌خیالی روایت می‌شود. تماشاگر گاهی با طنز ماجرا نیز سروکار دارد که این طنز نیز در میانه طرح معما و شکل‌گیری قضایا هیچ محلی برای خودنمایی پیدا نمی‌کند.

افخمی قسمت عادی ماجرا را خوب از کار درآورده که هیچ تعجبی ندارد اما در بخشی که باید کاراکترهای اصلی یعنی شهروند عادی و سپس مدیر امنیتی را بپروراند کلا ناتوان عمل کرده است. به این کاستی، دیگر کاراکترهای طرف مقابل را اضافه کنید. از بدشانسی افخمی یا از عدم مدیریت او، بازی نه چندان قوی بازیگران نیز قابل ذکر است. با هیچ رمل و اسطرلابی نمی‌توان بازی کاراکترهای روباه را جدی گرفت و با آنها ارتباط برقرار کرد.

یک نکته مهم، آشنایی تماشاگران ایرانی با ژانر جاسوسی و سیاسی و حادثه‌ای است. عمده مخاطبان و تماشاگران فیلم روباه سریال محبوب« 24» را دیده‌اند. حتی ممکن است «شرلوک هلمز» (سری جدید) را نیز دیده باشند. همین تماشاگران، سریال آلمانی «هشدار برای کبری 11» را می‌دیدند. یعنی قواعد ژانر را، هم در آبکی ترین سریال‌ها و هم در بهترین آثار دیده‌اند. ضمن این‌که فهم سیاسی ایرانی جماعت اثبات شده است.

اگر کارگردان روباه این توانایی را داشت تا فیلمش را در قواعد ژانر جای دهد و از عوامل حرفه‌ای بویژه در نویسندگی فیلمنامه و نوشتن گفت‌وگوهای شخصیت‌های کلیدی سود بجوید، نتیجه دیدگاه تماشاگران چیز دیگری می‌بود و روباه شکست نمی‌خورد.

و در آخر این‌که روباه بیش از هرچیز، فرصت‌سوزی در ارائه قهرمان‌پروری اصیل در سینمای ایران و اسطوره سازی فرهنگی را دوباره باب کرد. این فرصت‌سوزی‌ها هزینه بر است. حال از سوی هرکس می‌خواهد باشد. در حالی که کشورهای دیگر، قهرمانان کوچک محلی و البته با هویت واقعی خود مثل یک آتش‌نشان یا یک مامور پلیس را محور یک فیلم سینمایی حادثه‌ای قرار می‌دهند و نتیجه سینمایی و سپس فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی نیز به دست می‌آورند. ما از اسطوره‌های حال حاضر کشورمان که موضوع روز هم هستند نتوانسته‌ایم به شایستگی استفاده کنیم.

مهدی تهرانی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها