سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
اردشیر سوم پسر قباد دوم در هفت سالگی و پس از مرگ ناگهانی و مشکوک پدرش به شاهی رسیده بود و چون کودکی بیش نبود، امور حکومت به دست مقامات وقت و در صدر آنان شهربراز افتاده بود که با هم سازش و هماهنگی نداشتند و در میان این مقامات چند مفسد و بداندیش نیز دیده می شد که به قضاوت تاریخ، «در وطندوستی» هم ثابت قدم نبودند و به بقاء میهن، اهمیت زیاد نمی دادند.
جامعه ایران نیز هر روز طبقاتی تر می شد و تبعیض بیداد می کرد. در آن دوره، شهربراز نایب السطنه اردشیر خردسال شناخته می شد. در این شرایط بود که سپهبد «شهربراز» وارد عمل شد تا میهن را که میراث نیاکان بود و نزدیک به 13 قرن از وحدت آن می گذشت نجات دهد و شاید با همین اندیشه، اردشیر 9 ساله را از میان برده بود و چون فرد شایسته دیگری را در خاندان ساسانیان ندید، بدون اینکه عنوان شاه بر خود بگذارد امور سلطنت را به دست گرفت که حکومت او بیش از 44 روز دوام نیافت و کشته شد.
شهربراز پس از شکست ارتش ایران از رومیان در ماههای آخر حکومت خسروپرویز، از چشم ایرانیان و به ویژه افسران جوانتر ارتش افتاده بود. دلیل دلخوری ایرانیان از شهربراز این بود که فریب امپراتور روم را خورده و درجریان نبرد، واحدهای خود را وارد عملیات نکرده بود. امپراتور روم برای شهربراز یک سند جعلی فرستاده بود که حکایت داشت خسروپرویز می خواهد اورا هم به همان گونه که ژنرالهای دیگر و ازجمله «بهرام چوبین» را پراکنده و یا نابود ساخت، از میان بردارد.
این سند جعلی، شهربراز را دلسرد و نسبت به جان خود بیمناک ساخت و فعالانه در نبرد شرکت نکرد و موجب شکست ارتش ایران و فرار خسروپرویز به تیسفون (مدائن نزدیک بغداد و پایتخت امپراتوری ایران در طول 8 قرن) شد که به میگساری و خوشگذرانی روی آورده بود تا غم شکست را فراموش کند که سران کشور با جلب موافقت پسرش قباد دوم اورا بازداشت و سپس کشتند و قباد را به شاهی برگزیدند.
قباد دوم که در فوریه (بهمن) 628 میلادی شاه شده بود با دادن امتیازهای ارضی، موقتا صلح با رومیان را خرید و سپس 18 تن از شاهزادگان ساسانی را کشت تا از دست ملامت آنان از آن عمل خود (دادن امتیاز به رومی ها) آسوده شود و در نتیجه حکومت وی نیز چند صباحی بیش دوام نیاورد. پس از مرگ شهربراز (که نهم ژوئن سال630 میلادی روی داد) سران کشور هریک شاهزاده ای را نامزد مقام سلطنت کرد که بالاخره پوراندخت دختر خسروپرویز شاه کشور شد.
تلاش پوراندخت که بانویی شایسته بود نتوانست از شتاب اضمحلال امپراتوری که رود سند و کوههای پامیر مرزهای شرقی، مدیترانه مرز غربی و داغستان و چچن مرز شمال غربی آن را تشکیل می دادند بکاهد و بعدا با سه شکست نظامی از اعراب مسلمان از هم پاشید و با قتل یزدگرد سوم (آخرین شاه ساسانی) در شهر مرو (در خراسان بزرگتر و اینک واقع در جمهوری ترکمستان) در سال 651 از میان رفت.پیروز پسر یزدگرد سوم برای گرفتن کمک از امپراتور چین به این کشور رفت ولی موفق به دریافت کمک نظامی آنچنانی نشد.
پیروز به ایران خاوری بازگشت ولی شمار بدخشانی ها (تاجیک ها) که به او وعده نبرد با اعراب را داده بودند چندان زیاد نبود که خطر جنگ کند. تاجیک ها پس از او، تنها موفق شدند که زبان فارسی، آیین های ملی ایرانیان و فرهنگ ایرانی را حفظ و به ایران مستقل بعدی بازگردانند که زنده مانده اند و از این بابت، همه ایرانیان و ایرانی تبارها باید مدیون و قدردان تاجیکیان (پارسیبانان = فارسیوانان) باشند.
منبع: سایت جوان و تاریخ
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد