«راس دو دت» دیدگاه نویس روزنامه نیویورک تایمز در این تفسیر افزود: داستان گروه داعش را باید این گونه خواند «سقوط حاکمی مستبد، به اشغال کشور توسط بیگانگان و جنگ داخلی منجر شد».
جنبشی انقلابی با دیدگاه «ظهور منجی» در پی تصاحب قدرت برآمد و پایه های قدرت طلبی خود را بر روی اعمال خشونت و توحش بنیاد نهاد.
«این انقلابیان مبنای حکومتشان را بر ترور گذاشتند و وعده هدایت مردم به آرمانشهر را سر دادند و با این مژده بر مردم حکومت کردند و مقلدانی را در اقصی نقاط جهان برای خود پروردند».
«با مشاهده این وضع، جهان این انقلابیان را قرنطینه کرد و در داخل رقبای داخلی قدرت میدانی را به دست گرفتند. رژیم نوظهور برغم موفقیت های اولیه، به نظر می رسد دیگر قوه اش به تحلیل رفته و امکان بقا ندارد، بخصوص در مبارزه قدرتهای خارجی شامل آمریکا این فرض تقویت می شود».
این داستان داعش است.
امروز این گروه نه تنها محو نشده، بلکه با تصرف شهرهای «الرمادی» در عراق و «تدمر» در سوریه، همه پیش بینی ها مبنی بر اضمحلال بی درنگ خود را نقش بر آب کرده است.
باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا این تحولات را یک «عقب نشینی تاکتیکی» برای آمریکا خوانده است.
امکان دارد این گونه باشد اما دشوار است تصور کنیم این خلیفه گری خود خوانده، حیاتش طولانی مدت باشد.
داستان داعش بی شباهت به تاریخچه روزهای اولیه حیات «شوروی» سابق نیست.بلشویک ها با یک دسیسه چینی، امپراطوری روسیه را برای 70 سال تلخ و نامبارک حاکم این کشور کردند. روزهای آغازین حکومت رژیم بلشویک بی شباهت به روزگار امروز این خلیفه گری خودخوانده نوپا نیست.
در آغاز به کار رژیم بلشویک، کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلستان همگی از در حمایت از دولت مرکزی شوروی که آنها را رقیب بلشویک ها درآمدند و نیروهایشان را به روسیه گسیل داشتند و کشور ژاپن و کشور نوپای لهستان هم به بلشویک ها از شرق و غرب فشار وارد می آوردند.
رژیم بلشویک هم با بهره برداری از اوضاع و تزریق هراس و وحشت و اعمال حکومت «ترور سرخ»، پایه های یک رژیم منفور را تثبیت و آن را از خرد شدن محافظت کرد.
یک نسل بعد، ژنراتور قوی «ترور سرخ» از این حاکمیت منفور یک ابرقدرت جهانی ساخت. تفاوت این دو وضع در لژیون های آنهاست.
بلشویک ها توسط مراکز شهری و صنعتی اداره می شدند و امروز هم داعش فقط بر سرزمین های دور از کرانه های عراق و سوریه تسلط دارد. دشمنان خارجی شوروی از جنگ های جهانی خسته بودند و همه قدرت و توانایی آنها برای طراحی قدرت نظامی در مقام مقایسه با قدرت امروز آمریکا، فوق العاده محدود بود.
به هر روی، نکته حائز اهمیت بعد ژئوپولیتیک ماجراست.
روسیه در سال 1919 نگرانی اصلی امنیتی قدرتهای بزرگ به شمار نمی آمد، درحالی که امروز داعش در یک چهارراه نفت خیز جهان ایستاده و ضمن آن کمر همت به قتل اتباع غربی بسته است.
در جهان بینی داعش، غرب هیچ جایگاهی ندارد و حس انگیزه تاریخی که روزگاری مارکسیست - لنینیست ها از آن منتفع می شدند، نیز اصلا در این جهان بینی مطرح نیست.
نظر به سرنوشت شوروی سابق، می توان اذعان کرد که سقوط نوکیسه های متحجر و تهی مغز فعلا غیر قابل اجتناب نیست، اما سرنوشتی که برای شوروی رقم خورد، چندان قابل تسری برای پیش بینی پایان کار داعش نیست و نمی توان پیش بینی کرد داعش چگونه خواهد توانست در مقابل هجمه دشمنان انبوه بقایش را تضمین کند.
به چند دلیل این تحول قابل پیش بینی نیست. نخست آنکه، قدرتهای بزرگ خسته از جنگ و آشفته و پریشانند. شرایط امروز هم با اوضاع دوران بعد از جنگ جهانی اول کاملا متفاوت است.
اگر در آمریکا کابوس تجربه اشغالگری خونبار عراق زنده نمانده بود، واشنگتن سطح درگیری نظامیش را علیه داعش بشدت گسترده تر می کرد.
شاید رخداد حوادث غیر مترقبه سیر روند حوادث را تغییر دهد، رخدادهایی چون یک بحران اقتصادی دیگر، جنگی داغتر در اوکراین و سیاست قبول مخاطره با چین. این تحولات باعث می شود تا تصرف رمادی خارج از حیطه منافع ملی آمریکا طبقه بندی شود.
در سال 1919 هم تصرف شهرهای «آرخانگلسک» و «ولادیوستک» به دست بلشویک ها چندان نظر غربی ها را معطوف به خود نداشت.
ثانیا رژیمی که برای بقای خود مبارزه می کند، بر ائتلافی از دشمنانش که چندان قرص و محکم نیستند، تفوق دارد.
داعش تقریبا همه همسایگان و دستگاه های نظامی مجاور خود را دشمنان خود ساخته است.
رهبران و سربازان داعش می دانند که تنها یک راه بیشتر پیش روی آنها نیست: یا پیروز شو، یا بمیر.
شوروی هم همین مشوق ها را برای سربازان و وفادارانش برانگیخت و قبل از آن انقلابیان فرانسه بر مبنای همین اصل همه مهاجمان آینده را دفع کردند .
سوم آنکه، سیاست عملی حتی برای متحجران هم کمک کننده است و آنها را موفق به جذب متحدانی می کند.
در مورد بلشویک ها هم یکی از عوامل قدرت گرفتن آنها این بود که آلمان در اقدامی هدفمند لنین را با کشتی به سنت پترزبورگ منتقل کرد و در دهه 1920 بطور پنهانی پیوندهای سری نظامی با شوروی برقرار کرد.
امروز هم داعش را کشورهای سنی مذهب منطقه مانند عربستان، کویت و قطر تامین مالی می کنند.
مادامی که داعش در جنگ با ایران و نیروهای نیابتیش به سر می برد، قدرت های سنی مذهب هم چندان قاطعانه قصد ریشه کن کردن این گروه را نخواهند داشت حتی اگر هم داعش در جنگ دائم با ایران باشد، احتمال نمی رود اعراب با آن همکاری کنند البته شاید چاره کار برای نابودی گروههایی چون داعش، ایدئولوژی آخرالزمانی آنها باشد.
«گرائم وود» در مقاله ای در نشریه «آتلانتیک» مطرح کرده بود که خلیفه گری داعش به دست همین دیدگاه های آخر الزمانی خود فلج خواهد شد. این دیدگاه هرگز آتش بس و یا تعلیق جهاد را بر نمی تابد.
عامل سوزانده شدن جنبش های متجحر هم اغلب همین باورها بوده است اما این گروهها بعضا ناگزیر می شوند برای بقای خود، ایدئولوژیشان را قربانی کنند و اتکایشان بر نیروهای قومیتی و ملی باشد. دقیقا همین رویه را بلشویک ها دنبال کردند.
داعش در زمره رهبران نظامی خود، افرادی را از بعثی های سابق در اختیار دارد. در شوروی سابق هم ارتش «تروتسکی» افرادی را از دوران تزارها در خود جای داده بود.
داعش از فجایع و ظلمی که حکام سنی بر ملت های خود روا داشته اند، نهایت بهره را می برد. استالین هم سود بیشماری از ملی گراها برد و حتی در جنگ جهانی دوم اتکای بسیاری بر هردو ملی گراها و مذهبی ها داشت.
پیش بینی اینکه آیا داعش در آینده می تواند مصالحه کند یا نه، به چالش قدرت بستگی دارد که احتمالا در جریان است و از نگاه غرب نامریی است.
بسیار محتمل است که هیچ استراتژیی، بقای خلیفه گری را تضمین نخواهد کرد، بویژه اگر رئیس جمهور آینده آمریکا به انهدام کامل آن متعهد باشد اما داعش هنوز منهدم نشده است و هر چقدر زنده بماند، نیرو و قدرت آن هم زنده خواهد ماند.(ایرنا)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد