از کجا باید دانست خوشبخت هستیم یا خیر؟ خوشبختی چیست؟ آیا خوشبختی، همان ثروت است؟ این ایده که خوشبختی همان سعادت است، امروز دیگر بسیار سادهلوحانه به نظر میرسد. امروزه حتی کسانی که تخصصی در روانشناسی و فلسفه ندارند، معیار خوشبختی را اموری دیگر میدانند؛ ازجمله حس لذت از زندگی، تجربیات مطلوب، آرامش داشتن و... .
در مطلبی که میخوانید خوشبختی دارای 2 معنا دانسته شده و نویسنده معنای دوم را مهمتر از معنای نخست میداند و نظریاتی را که حول معنای دوم این اصطلاح متمرکز است، مرور میکند. آشنایی با این نظریات برای ارزیابی وضع خودمان و پاسخ به این مساله که آیا خوشبخت هستیم یا خیر مفید است.
متون فلسفی در باب «خوشبختی» (happiness) به دو دسته تقسیم میشوند و هر یک بر معنا و جنبهای خاص از این اصطلاح متمرکز هستند. دسته اول متون فلسفی، این اصطلاح را تقریبا مترادف با سلامت و رشد به کار میبرند و از این رو اصطلاح خوشبختی را به معنای ارزش و هنجار به کار میبرند. دسته دوم متون فلسفی، این واژه را به مثابه یک اصطلاح توصیفی روانشناسی به کار میبرند؛ شبیه اصطلاحاتی چون ناامیدی یا طمأنینه.
اما معنی اصلی و جنبه مهمتر این اصطلاح کدام است؟ معنای نخست خوشبختی در متون معاصری که درباره سلامت و رشد نگاشته شده مورد توجه قرار گرفته است، ولی معنای دوم خوشبختی (یعنی معنای روانشناختی این واژه)، در پی تحولات اخیر در علم، رفته رفته بیش از پیش مورد توجه پژوهشگران فلسفه قرار میگیرد. در اینجا بر معنای روانشناختی واژه خوشبختی تمرکز میکنیم. با قبول این فرض که معنای اصلی خوشبختی همین معنای توصیفی و روانشناختی است، در تعریف مشروح خوشبختی با 3 دسته از نظریات مواجهیم: «لذتگرایی»، نظریه «رضایت»، و نظریه «وضع عاطفی».
اگر مسائل لفظی و کلامی را کنار بگذاریم، درمییابیم خوشبختی به معنای روانشناختی لفظ همواره یک دغدغه مهم برای فیلسوفان بوده است. با این حال، اهمیت موضوع خوشبختی برای زندگی خوب در دهههای اخیر بحثهای بسیار داغی ایجاد کرده است. مسائل دیگر درخصوص خوشبختی در دوره معاصر به نسبت بین فلسفه خوشبختی و علم خوشبختی و همچنین نقش خوشبختی در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی مربوط است.
نظریههای مختلف درباره تعریف خوشبختی
فیلسوفان معمولا 2 تبیین از خوشبختی را از هم متمایز کردهاند؛ لذتگرایی و نظریه رضایت از زندگی. لذتگرایان، خوشبختی را همان تعادل بین تجربههای لذتبخش و تجربههای نامطلوب میدانند. آن دسته از لذتگرایان که معتقد به معنای اول خوشبختی یعنی سلامت و رشد هستند نیز چنین اعتقادی دارند. تفاوت بین این دو دسته از لذتگرایان این است که لذتگرایان معتقد به معنای دوم خوشبختی ـ یعنی معنای توصیفی و روانشناختی این اصطلاح ـ در باب خوشبختی نیازی به پذیرش یک آموزه قویتر در باب لذتگرایی سلامت و رشد ندارند، این تفاوت در استدلالهای آنها بر ضد رهیافت سودگرایان کلاسیک آشکار میشود: تاکید بر این که خوشبختی هدف انتخابهای اجتماعی است.
پیشفرض چنین استدلالهایی این است که خوشبختی همان لذت است، اما با این ایده مخالفند که لذت باید تنها دغدغه ما باشد، همچنین با این ایده مخالفند که خوشبختی تنها چیزی است که برای سلامت اجتماعی اهمیت دارد.
نظریههای رضایت از زندگی، خوشبختی را به معنای نگرش خوب به کل زندگی میدانند. این نگاه خوب ممکن است از طرق مختلف حاصل شود، اما معمولا مستلزم یک نوع حکم کلی است: تائید زندگی فرد به مثابه یک کل [یا یک هویت یکپارچه]. این حکم ممکن است کم و بیش دقیق بوده و ممکن است متضمن شکلی از تاثیر باشد. همچنین ممکن است متضمن یا ملازم مجموعهای از احکام درباره اجزا یا قلمروهای خاصی از زندگی فرد باشد.
نظریه سوم، یعنی نظریه «حال و هوای عاطفی»، شیوه متفاوتی در پیش میگیرد و از لذتگرایی متمایز میشود: حامیان این نظریه به جای این که خوشبختی را همان تجربه لذتبخش بدانند، خوشبختی را همان حالت کلی عاطفی فرد میدانند. این نظریه جنبههای غیرتجربی عواطف و حالات فرد را در بر میگیرد و به لذاتی که مستلزم حالت عاطفی فرد نیستند، توجه نمیکند. این نظریه همچنین ناظر بر تمایل فرد به تجربه حالتهای متفاوت در زمانهای مختلف است. براساس این دیدگاه خوشبختی تقریبا متضاد افسردگی و اضطراب (به معنای روانشناختی این اصطلاح) است و حال آن که خوشبختی از نگاه لذتگرایان، متضاد تکدّر و تجربه نامطلوب است. مثلا فردی را در نظر بگیرید که بسیار رنجیده و اندوهگین است، ولی حواس خود را به کار و فعالیت پی در پی مشغول میکند و به این وسیله در زندگی روزمره از تجربه لذتبخش کار برخوردار است و این تجربه لذتبخش در لحظات و موقعیتهای خاص و بسیار خصوصی ـ یعنی زمانی که این فرد یاد رنجهایش میافتد ـ قطع میشود و جای خود را به آشفتگی و درهم ریختگی روانی و اشک میدهد. براساس تعریفی که لذتگرایان از خوشبختی ارائه میکنند این فرد خوشبخت است، اما براساس دیدگاه حالت عاطفی، این فرد خوشبخت نیست. براساس این دیدگاه، حالتهایی که متضمن خوشبختی هستند ممکن است بسیار متغیر باشد.
براساس یک دیدگاه، خوشبختی مستلزم 3 دسته حالت عاطفی است که عبارتند از: حالتهای مثبت مثل شادی (در مقابل غم)، حالتهای مربوط به آمادگی برای ارتباط، مثل حس سرزندگی و حالتهای سازگاری مثل طمانینه، انبساط خاطر و اعتماد. بر این اساس، خوشبختی دیگر با مفهوم عرفی «حالت خوب» داشتن، متفاوت است و عبارت خواهد بود از این که فرد به شکل آشکار از سرزندگی روانی برخوردار باشد.
چهارمین دیدگاه، شامل مجموعه نظریات التقاطی درباره خوشبختی است که سعی دارند در برابر دیدگاههای متفاوت ما درباره خوشبختی مصالحه برقرار کنند: این نظریات، خوشبختی را هم رضایت از زندگی و هم داشتن حالت عاطفی و لذت معنا میکنند. یکی از این نظریات، نظریه «سلامت ذهنی» است که خوشبختی را ترکیبی از رضایت از کل زندگی، رضایت از قلمروها و حوزههای خاصی از زندگی و عواطف مثبت و منفی میداند. جذابیت اصلی نظریههای التقاطی، گستردگی و شمول آنهاست: به نظر میرسد در این نظریات، همه مولفههای سلامت ذهنی مهم است.
منبع: plato.stanford.edu
دَن هیبرون / مترجم: حسین شقاقی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد