به گزارش جامجم سیما، قسمت اول برنامه حرفها و حدیثهای متفاوتی به همراه داشت. برداشتهای متفاوت از داستان زندگی مهدی قصه و همسرش که احسان علیخانی به آنها اشاره کرد.
احسان علیخانی در ابتدا از تفاوت دیدگاهها سخن گفت و این نکته را یادآوری کرد که جذابیت ماه عسل در همین تفاوت نگاهها، زاویه دید و برداشتهای گوناگون و مختلف افراد از یک موضوع واحد و یکسان است. وی تأکید کرد که در برنامه دیشب کسی قصد تبلیغ خودکشی را نداشته و اصلا اتفاقی که برای مهدی افتاد خودکشی نبود، بلکه طی یک تصمیم هیجانی برای اثبات علاقه اش به همسرش خود را از پنجره به پایین پرت میکند. با این باور که برایش هیچ اتفاقی نمی افتد.
گرامیداشت یاد و خاطره شهدای غواص
در ادامه احسان علیخانی از تولید یک مستند درباره غواصان شهید خبر داد و اعلام کرد این مستند که تلاش بسیاری برای تولیدش صورت گرفته در سه شب عزیز و در وقت مناسب در طول ماه رمضان پخش خواهد شد. علیخانی گفت: این شهدای گرانقدر دستانشان بسته شد تا ما راحت باشیم. سپس تصاویری از تشییع با شکوه پیکر پاک شهدای غواص با نوای اذان مهدی یراحی پخش شد و حال و هوای دل مخاطبین ماه عسل را دگرگون کرد.
اعتراف مهدی به اشتباهش
سپس آیتم پشت صحنه برنامه شب قبل و گفتگو با مهمانان به نمایش گذاشته شد. مهدی اعتراف کرد که همان موقع پی به اشتباهش برده و کار خود را به هیچ وجه توجیه نکرد. او معتقد بود که اگر آن روز بیشتر فکر کرده بود راه دیگری را برای ابراز علاقه به همسرش انتخاب میکرد. محمد پیوندی هم که مسئولیت انجام این مصاحبه را به عهده داشت، با اهدای تندیس جدید ماه عسل به مهدی گفت: این تندیس را که برای اهالی ماه عسل بسیار عزیز هست به همسرت تقدیم کن. ببین که راههای سادهتری برای ابراز و اثبات علاقه به همسرت وجود دارد.
شوخی با موضوعات ماه عسل
احسان علیخانی هم چنین بر اهمیت دو داستان جمعه شب تأکید کرد و به همین خاطر به شدت سعی در مدیریت زمان داشت. او همچنین مجددا توضیح داد که میهمانان ماه عسل تماشاچی نیستند و در روند روایت قصه زندگی مهمانان اصلی نقش دارند. و در طی برنامه در صورت ضرورت سخن خواهند گفت و روایت گر داستان خواهند بود. علیخانی هم چنین راجع به جوکها و فضای طنز جاری در صفحه های اجتماعی صحبت کرد و به شوخی گفت: "لازم نیست خانم ها به عنوان شرط ضمن عقد در کنار 100 سکه دو بار پریدن از تراس خانه را هم قید کنند. راه های سادهتری برای ابراز علاقه به همسر وجود دارد."
دوقلوهای افسانهای
به گزارش جامجم سیما، در ادامه ماه عسل به سبک و سیاق همیشگیاش برگشت. مهمانان ماه عسل از گوشه و کنار این خاک پهناور و حتی کشور همسایه، عراق بودند. زوجی جوان از کردستان ایران، دو خواهر از کردستان عراق، مادری از ساری مازندران، مادری از مشهد خراسان، و پدر و مادری از بافق استان یزد.
اما مهمان اصلی برنامه دختر جوانی بود که در همان ابتدا در کلیپی که از او پخش شد، صحبت از برملا شدن یک راز میکرد. بعد از پخش کلیپ و بازگشت به استودیو خواهر دوقلوی دختر جوان کنارش نشسته بود و روایت داستان آغاز شد.
احسان علیخانی با رضایت خواهران جوان از آنها خواست تا درباره روزهای جداییشان سخن بگویند. خواهر نجمه تعریف میکرد که از کودکی از مادرش شنیده بود که خواهر دوقلویی دارد ولی نمیدانست در کجا... و مادرش از او خواسته بود که خواهرش را پیدا کند. اما نجمه هیچ گاه تصورش را هم نمیکرد که فرزند واقعی پدر و مادرش نباشد.
داستان به روایت مادر نجمه
مادر نجمه تعریف میکرد: تا زمان زایمان نمیدانستم که دوقلو باردارم. بعد از به دنیا آمدن دخترانم یکی از بستگانم درباره خانوادهای که صاحب فرزند نمیشدند برای من گفت و از من خواست به خاطر ثواب یکی از کودکانم را به آنها ببخشم و من به خاطر ثوابش زمانی که نجمه 12 روزه بود او را به خانوادهای بخشیدم و از آن روز دیگر هیچ کدامشان را ندیدم. مادر نجمه از شبها و روزهایی گفت که با یاد دخترش به خواب رفته و بیدار میشده است.
داستان اشکها و لبخندها
نجمه از روزهایی که در حسرت مهر و عاطفه یک خواهر و حمایت یک برادر میسوخته و خم به ابرو نمیآورده میگفت و میگریست. اما از محبت پدر و مادری که او را بزرگ کردند و از او هیچ چیز را دریغ نکردند هم، گفت و قدردانی کرد. نجمه تعریف کرد که حدود 11 ماه پیش یکی از بستگان مادریاش با او تماس گرفته و واقعیت را برای او توضیح داده و نجمه در کمال ناباوری از او نشانه خواسته و بعد از سه روز اصل ماجرا را از پدرو مادرش شنیده و به دنبال خانواده و نیمه گمشدهاش راهی مشهدالرضا شده است. حالا 10 ماه است که نجمه خانوادهاش را پیدا کرده و با این حال همچنان در کنار پدر و مادر بافقی اش در بافق زندگی میکند.
مریم، نیمه مکمل ماه عسل امشب
اما ماه عسل امشب نیمه دیگری داشت که در شمال کشور رقم خورده و در خارج از ایران به نتیجه رسیده بود، داستان مریم... مادر مازندرانی تعریف میکرد که سالها پیش فرزند دخترش را خدا از او گرفته بود و او با وجود داشتن یک پسر، در غم از دست دادن فرزندش افسرده شده بود. به همین دلیل به پیشنهاد اطرافیان از بهزیستی دختری را به فرزند خواندگی پذیرفته بود. اما ماجرای مریم کمی با نجمه متفاوت بود. از کودکی همسالانش، او را با عنوان بچه بهزیستی به سخره گرفته بودند و این معما را در ذهن مریم ایجاد کرده بودند که چرا هیچ شباهتی به خانوادهاش ندارد. مریم از کودکی به دنبال هویتش سرگردان میشود. اما پدر و مادرش با نشان دادن شناسنامه سعی در قانع کردن او داشتند. اما هر روز شک مریم بیشتر میشد. تا این که در سن 16، 17 سالگی از زبان پدرش میشنود که بازمانده جنگزدگان کرد است و با همین نشانه به دنبال خانوادهاش از دیاری به دیار دیگر رهسپار میشود.
تأخیر پروازها، معجزه کرد...
مریم که تا آن روز نمیدانست کردها در شهرهای مختلف ایران و البته عراق و سایر کشورهای همسایه ساکن هستند. از شهری به شهر دیگر برای جستجوی خانوادهاش روانه میشود. تا جایی که به قصد کار به منظور تهیه پول و پاسپورت عازم کیش میشود. آن روز هم پروازها تأخیر چند ساعته داشته، مریم در حال انتظار کشیدن، صدای مکالمه تلفنی زنی کرد را میشنود و با او همکلام شده و داستان زندگیاش را بازگو میکند. زن جوان که مسافر مشهد بوده اطلاعات d.n.a و تصاویر پرونده مریم را در گوشی خود ذخیره میکند تا شاید روزی بتواند به او کمک کند.
سفر به سلیمانیه
در شبهای پایانی سال خانم جوان کرد تبار با مریم تماس میگیرد و به او مژده میدهد که عازم سلیمانیه عراق است و قصد پیگیری هویت مریم را دارد. به اصرار مریم خانم جوان به همراه همسرش عازم کیش شده واز آنجا به همراه هم به سلیمانیه سفر کردند. در کردستان عراق با استقبال کردها رو به رو شده و پس از انتشار اخبار مریم در تلویزیون عراق و ارائه مدارک مریم به ستاد گمشدگان جنگ زده حلبچه، خانواده مریم پیدا میشوند.
مریم پدر و مادر خود را از در بمباران شیمیایی حلبچه از دست داده است. پدر وی در بهشت زهرا تهران دفن و محل دفن مادرش نامعلوم است. او دو خواهر و دو برادر تنی دارد. که یکی از برادرهایش همانند خودش بر اثر فجایع تلخ و غمانگیز جنگ گم شده است. مریم خوشحال است که زبان خواهرهایش و حرف دل آنها را میفهمد، و از مادری که او را سالها با عشق بزرگ کرده با عنوان فرشته یاد میکند.
پیامدهای تلخ و ناتمام جنگ
مریم در طول صحبتهایش مدام سرفه میکرد. احسان علیخانی علت سرفههایش را پرسید و پاسخ مریم، وجه دیگری از چهره پلید جنگ را نمایان کرد. مریم به هنگام بمباران شیمیایی حلبچه نوزادی هشت ماهه بوده... استشمام هوای آلوده و همچنین تغذیه با شیری که با استفاده از آب چشمه آلوده به مواد شیمیایی تهیه شده بود مریم را مبتلا به عفونت شیمیایی کرده است. پزشکان معتقدند که رطوبت موجود در آب و هوای مازندران تا کنون مجال بروز بیماری را نداده است. حالا مریم با قرار گرفتن در معرض آب و هوای خشک، با سرفههای تلخی که یادگار جنگند دست و پنجه نرم میکند.
حرف دل مریم
حرف پایانی مریم درد دلی بود که شاید سالها به دنبال گوشی برای شنیدن میگشت. درد دل مریم شاید همان هدف همیشگی ماه عسل بود. مریم گفت: کسی را قضاوت نکنیم. من در تمام عمر ناعادلانه قضاوت شدم و امروز خوشحالم که میتوانم سرم را بالا بگیرم و به گذشتهام و به پدر و مادر و خانوادهام افتخار کنم.
حاشیههای ماه عسل
احسان علیخانی در خلال روایت قصه مریم، از ماه عسل سال گذشته گفت. از آمار تکاندهنده افرادی که به هر دلیل اعم از فجایع جنگ در دوران کودکی از خانواده دور افتادهاند و حالا به دنبال خانواده خود میگردند، و البته توقعی که در این زمینه از ماه عسل دارند. قطعا ماه عسل توان رسیدگی به مسئلهای با این وسعت و میزان بالای حساسیت را ندارد و اصلا این امر مسئولیت مشخص یک برنامه تلویزیونی نیست. مریم هم یکی از افرادی بود که سال گذشته برای معرفی خود و جستجوی خانوادهاش به ماه عسل مراجعه کرد. اما در نهایت با تلاش و پیگیریهای خودش و لطف خداوند توانست خانوادهاش را پیدا کند.
کلام پایانی
احسان علیخانی در پایان با خروج از صحنه ماه عسل گفت: " همه ما گمشدههایی داریم که به دنبالشون هستیم. ای کاش از این اتمسفر ماه رمضان استفاده کنیم و گمشده حقیقی مون رو پیدا کنیم. فقط یک ماهه... حواسمون باشه که از دستش ندهیم."
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
امشب اولین شب ماه مبارك رمضان شاهد حضور دو فرد در برنامه ماه عسل بودیم كه مرد برای اثبات عشقش نسبت به همسرش خود را از ارتفاع پرت كرده است .
بیان این گونه ماجراهای تقریبا .... كه صحت وسقم ان هم معلوم نیست در اغازین ساعات ماههای معنویت فضای خانواده ها را تحت تاثیر هوای الوده نفسانیت وخشم و عشق های دنیوی قرار می دهد .
قهرمان قصه تصنعی احسان علیخانی كه بیشتر یك نوجوان است در پایان حرفهایش صراحتا می گوید كه از كارش پشیمان نیست و برادر خانمی كه مدعی است بعد از چهار سال از ماجرا خبر نداشته وهیچ كس خبر نداشته .
ایا اگر ان فرد دار فانی را وداع می كرد بازهم ان دخترك نباید از ماجرا چیزی می گفت؟
اقای علیخانی شما از كجا خبر داشتید؟
نوجوانان دختر دانش اموز كه از نزدیك شاهد سخنان این زوج بودند چه تاثیری می پذیرند؟
اقای علیخانی لطفا تمام كن این برنامه ای را كه الگوهای ذهنی بدی در اذهان میلیونها نوحوان وجوان تثبیت می كند...تربیت كار ساده ای نیست ...
ان شالا خانواده م تو شادی هاتون شركت كنن.مرسی كه به مراسمم میاین.
به نظر میرسه برنامه از هدف خودش در سال های قبل دور شده و همین تفكر روی دكور ، اجرا و حتی تیتراژ ها هم تاثیر گذاشته البته تیتراژ انتها كار احسان خواجه امیری باز نزدیك تره به موضوع برنامه....البته از نظر احساس و ملودی ولی شعر می تونست قوی تر باشه...تیتراژ اول هم به نظر میرسه فقط به این منظور ساخته شده كه نام ماه عسل رو بصورت یك برند معرفی كنه و زیاد با برنامه جور نیست...دكور با وجودی كه خیلی خوب طراحی شده ولی مناسب برنامه نیست و كمتر فضای معنوی رو تداعی می كنه و در اجرا هم شاید بهتر باشه قبل از ضبط برنامه قسمت هایی از داستان زندگی مهمان كه مهمتر و قابل توجه تر هست توسط آقای علیخانی مشخص بشه و سئوالاتی هم در آن موضوع مطرح بشه و در زمان اجرا مجری فقط مدیریت كنه كه اون قسمت های مهم گفته بشه و اینجوری از زیاده گویی ها و رفتن به حاشیه اجتناب میشه...البته من فكر می كنم آقای علیخانی در صحنه خیلی وقت ها تمركز روی سوژه نداره بدلیل اینكه مراقب اتفاق های پشت صحنه هم هست و باید مدیریت پشت صحنه رو به كسی واگذار كنه....در كل جدای از انتقادهای كه كردم و امیدوارم منو ببخشید هنوز برنامه دوست داشتنی هست چون داستان ،داستان احسان علیخانی و خیلی از هم كاران زحمت كش گروه نیست بلكه داستان مردمی است كه در كنار ما زندگی می كنند و ما از درد وغم این مردم بی اطلاع هستیم و ماه عسل قاب زیبایی باز كرده تا ما این مشكلات رو ببینیم....
آرزوی موفقیت دارم برای همه گروه ماه عسل