کیهان:آنها که جامعه را در خواب میخواهند
«آنها که جامعه را در خواب میخواهند»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛1- جامعهای را در نظر بگیرید که تجربه زیست در یکی از پربرکتترین روزگاران تاریخ را دارد. مردمانی که پیامبر اکرم(ص) را دیدهاند، مواعظ او را از دو لب مبارکش شنیدهاند، در رکابش جنگیدهاند و زخم برداشتهاند، دیدهاند که او در باره علی (ع) چه گفته، حتی در رکاب علی (ع)هم جنگیدهاند و پس از او با پسر ارشدش امام حسن (ع) بیعت کردهاند و... اما فرجام کار به اینجا میرسد که در روز تشییع جنازه او، پیکر مطهرش تیرباران میشود و هیچکس چیزی نمیگوید! کار به آنجا میرسد که برادر دیگر او یعنی امام حسین (ع) در مقابل چشم مردمان و به دست مسلمانان! شهید میشود و باز هم کسی چیزی نمیگوید! چه کسی یا کسانی و با چه ترفندی توانستند جامعه را به این مرحله از سقوط و پستی برسانند!؟ آیا این همان مدینهالنبی و همان آرمانشهر پیامبر بود!؟ ظاهرا که همان است! نماز و روزه و حج و...برپاست! اما پسر پیغمبر هم قربانی میشود! اینها تلخترین تجربیات بشری در کره خاک است و پس از آن هم بارها و بارها به طرق گوناگون تکرار شد. در همه این حوادث، از یک سو با جامعهای روبرو هستیم که مسلمانند و از دیگر سو با افرادی که در آن جامعه مسلمان، خط و تحلیل خود را القا میکنند و آنگونه اسلامی را میسازند که از دل آن هم کاخ سبز اموی قابل توجیه و پذیرش است و هم به شهادت رساندن فرزند رسولخدا! فرجام این مدل مسلمانی چیست و به کجا میانجامد!؟
2-«بنده در قضایای تاریخ اسلام این را مکرر گفتهام که چیزی که امام حسن(ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمومنین(ع) را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود و الا همه مردم که بیدین نبودند؛ تحلیل سیاسی نداشتند. دشمن یک شایعهای میانداخت، فورا این شایعه همهجا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند! چرا باید اینطور باشد!؟ اگر ملت، هوشیاری لازم را داشته باشد، شایعه دشمن مثل برف و یخی زیر آفتاب است. چه کسی باید این کار را بکند؟ شما جوانان باید بکنید. بنده با شما جوانان عزیزمان، حجّت خدا را تمام میکنم. من به شما عرض کردم و گفتم».
این سخنان که به روشنی یک خطر تاریخی و تجربه شده را برای ما بازگو میکند بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب است و بر آن است تا خطر تلاش برای انحراف جامعه از مبانی اصولی انقلاب و بستن پیرایه به آرمانهای نخستین آن را هشدار دهد. خطری که سالهاست با آن مواجهیم و باید گفت نسبت به اهمیت و خطیر بودن آن غفلت شده است. این روش که نهایتا به تخدیر جامعه و آمادگی آن برای پذیرش القائات و شبهات منتهی میشود، دو بخش مهم و تعیینکننده را در مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد. حسب ظاهر، این مردم هستند که در این موضوع به خوابی خطرناک و رخوتآور فرو میروند. اما این همه موضوع نیست و بخش دوم که کماهمیت هم نیست، کسانی هستند که دلشان میخواهد مردم در خواب غفلت و فراموشی فرو بروند تا بر سرشان آنچه میخواهند بیاورند. طبیعتا آن که میخواهد با این آفت خطرناک مبارزه کند هم باید به بیداری مردم اهتمام ورزد و هم به پاسخگویی به شبههافکنیهای دروغزنان.
3- مردم در طول سالهای پیش و پس از انقلاب شکوهمند اسلامی دلدادگی و متابعت خود نسبت به امام راحل و امام حاضر را بارها و بارها نشان دادهاند و در عمل ثابت کردهاند که تا پای جان و فدا کردن عزیزان، پای آرمانهای رهبر انقلاب ایستادهاند. افتخارات پرشکوه دوران دفاع مقدس، همدلی در روزهای سخت، دفاع جانانه از انقلاب در جریان فتنه 78 و 88 و دهها نمونه دیگر، گواه بر این است که مردم در ادای دین خود کوتاهی که نکردهاند، هیچ بلکه از مسئولان و مدعیان هم پیشتر هستند. اما این سابقه و کارنامه درخشان و افتخارآمیز نباید ما را به خواب ببرد و از کید دشمن غافل کند.همان کیدی که به فرموده رهبر عزیز انقلاب، سبب تحمیل شکست به امام حسن و مظلومیت و غربت امیرالمومنین(ع) شد. تزریق رخوت، تزریق آسایش و رفاهطلبی، سرکوب روحیه ایثار، زهد و سادهزیستی و الگو قرار دادن مترفین و اشراف و در یک کلام، ایجاد انحراف در باور عمومی نسبت به اصول مبنایی انقلاب و از آن بدتر انحراف در بنیانگذار انقلاب- که رهبر عزیز در سالگرد عروج امام راحل نسبت به آن هشدار داد- اموری است که بیتردید به غفلت و تخدیر جامعه منتهی میشود و باید نسبت به آن به شدت هوشیار بود.
4- اما اینکه چه کسانی و با چه هدفی سعی در ایجاد انحراف در باور مردم دارند و با آنان چه باید کرد،مهمترین پرسشی است که در این مقال قابل بیان است وگرنه مردم که به فرموده رهبر انقلاب مسلمانند و امتحان پس داده. انحراف در باورهای عمومی از آنجا آغاز میشود که عدهای درصدد بقاء در قدرتند و برای آن، نیازمند بسط نفوذ خود در جامعه و کسب رای و موافقت بخشهای وسیعتری از جامعهاند. همین جا باید گفت که معمولا کسانی به این روش متمسک میشوند که میدانند یارای رویارویی با اصل باور مردم را ندارند و به ناچار به انحراف و تغییر شکل آن روی میآورند. در صدر اسلام نیز چنین بود. مشرکین ابتدا سالها با پیامبر جنگیدند و چون ناامید شدند، از در تظاهر به دینداری وارد شدند و به تدریج انحرافات را در دین مردم ایجاد کردند. البته بودند گروهی که از ابتدا اسلام آوردند و بعدها چرب و شیرین دنیا آنها را به خود مجذوب کرد. هردو گروه- که حالا دیگر دوتا نیستند و در پیوندی شوم یکی شده اند- برای بقاء در قدرت، آرمانها را دستخوش قلب و تغییر میکنند. اگر پیامبر(ص) همانند فقیرترین مردم زندگی میکرد، آنها به سبک اشراف و پادشاهان زندگی میکردند! اگر پیامبر یار و حامی مظلومان و محرومان بود، آنها با حلقههای ثروت و قدرت سران قبایل پیوند داشتند! اگر پیامبر برای خود و همه مسلمانان سهمی برابر از بیتالمال قائل بود، آنها برای خود و فرزندان خویشانشان، سهم ویژهای از بیتالمال در نظر داشتند و به ثروتاندوزی از آن طریق میپرداختند! و خلاصه هرچه او کرده بود، اینها در مسیری کاملا متضادش راه میپیمودند! اما اینها که تضاد آشکار با سیره او دارد و طبعا باید به مخالفت جامعه منجر شود!
5- از اینجاست که آنها برای سرپوش گذاشتن به زشتی کار خود، سه روش را بکار بستند؛ نخست آنکه به جعل حدیث و روایت روی آوردند و کوشیدند پیامبری به مردم معرفی کنند که توجیهگر کار آنان باشد! پیامبری که توجیهگر اشرافیت و دستدرازی به بیتالمال باشد! هزاران حدیث و روایت و خاطره، با همین هدف و با هدف تقدیس این افراد ساخته و پرداخته شد! فضائل عجیب و غریبی در این روایات مجعول برای برخی افراد ذکر شد که آنان را هم رتبه با پیامبر اکرم(ص) و حتی بالاتر از او قرار میداد و اینگونه وانمود و نقل میشد که رسالت پیامبر بدون حضور و نقش اینان اساسا به جایی نمیرسید! این راهکار، رخنه در دین و «انحراف عقیده » مردم بود. اما راهکار شوم دیگری هم در کار بود! منحرف کنندگان جامعه، در این مقطع کوشیدند گروههای ضعیفالایمان جامعه را در بخشی از ثروت ناحق و برآمده از بیت المال خود، شریک کنند! چرا!؟ تا مزدوران و پیاده نظام وابسته به مال حرام را در جامعه تکثیر کنند! اینها همانهایی بودند که سالها بعد سید الشهدا (ع) در روز عاشورا درباره چرایی عدم تاثیر کلام حق در دلهایشان فرمود: «شکمهاشان از حرام پر شده» این روش «تغییر سبک زندگی » مردم بود. تغییر از یک زندگی ساده، توام با زهد و قناعت به یک زندگی مترفانه وتوام با زیاده طلبی و فزون خواهی. آنها برای تخدیر جامعه به یک عنصر دیگر نیز نیاز داشتند و آن «ماندن در گذشته» بود در آن زمان امام معصوم در جامعه بود و فریاد میزد و حقایق را به مردم یاد آور میشد اما منحرفین میگفتند ما به سنت و روش پیامبر عمل میکنیم و کاری به این حرفها نداریم! چرا!؟ چون پیامبر از دنیا رفته بود و میتوانستند هر پیرایهای به او ببندند و هرجور که میخواهند او را تفسیر و تاویل کنند و هر دروغی را به او نسبت دهند! اما امام حی و زنده، با کژیها و پلشتیها مبارزه میکرد، پس طبیعی بود که او را قبول نداشته باشند و دم از پیشوای از دنیا رفته بزنند! در باره صحابه نیز چنین بود. ابوذر، یار صدیق و زاهد پیامبر مورد خشم و کینه آنها بود اما همان زمان به شهدای بدر و احد افتخار میشد و بر سر اینکه اهل کدام قبیله بودند، دعوا میکردند! تغییر باورهای دینی، تغییر سبک زندگی مردم و نگه داشتن جامعه در گذشته، حربههایی بود که کارگر افتاد و با اسلام عزیز آن کرد که کرد!
اما در مقابل اینان چه باید میشد؟ برای مبارزه با «انحراف عقیدتی» تنها و تنها باید به امام حی -که ادامهدهنده راه امام و مقتدا سفرکرده است- اقتدا کرد و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی اسیر دروغ زنانی که پیشوای سفر کرده را چراغ راه میدانند تا هرجور که دلشان خواست تفسیرش کنند، قرار نگرفت. و برای مبارزه با «انحراف در سبک زندگی» و اخلاق عمومی جامعه، باید ابوذروار، در سادگی زندگی کرد و بر سر سفره شبهه ناک ارباب قدرت ننشست تا روز به روز پیاده نظام این سپاه پلیدی کم و کمتر شود.
فراموش نکنیم تاریخ در حال تکرار است. همانگونه که امروز ما گذشتگان را به ارزیابی و نقد مینشینیم، آیندگان نیز درباره ما چنین خواهند کرد و بالاتر از آن، باید روز باز پسین جوابگوی غفلت و کوتاهی خود در پاسداری از انقلاب باشیم. اگر میبینیم برخی از حضور مردم در تشییع شهدای گمنام و فریاد هیهات منا الذله آنان عصبانی شدهاند، اگر میبینیم عدهای مدام شعار میدهند «بسیجی واقعی همت بود و باکری» و... برای آن است که رزمنده و انقلابی را فقط بعد از شهادتش میپسندند و از «نام آنها با حیلهگری برای مقابله با «مرام» آنان بهره میگیرند. این جماعت سیره امام حسین(ع) و امام خمینی(ره)را نیز با همین انگیزه تحریف میکنند و باید به یاد بیاوریم که اینها در تاریخ سابقه داشته است و ما مکلف به ادای رسالت خویشیم.
خراسان:رکودزایی انتظاروخطر تمدید بلند مدت مذاکرات
«رکودزایی انتظاروخطر تمدید بلند مدت مذاکرات»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حبیب نیکجو است که در آن میخوانید؛اگر این روزها سری به بازارها بزنید، سایه رکود در معاملات را به خوبی درک می کنید. به خوبی درک می کنید که با وجود رشد اقتصادی مثبت 3 درصدی هم چنان بازارها (و به خصوص بازارهای خرده فروشی) به شدت درگیر رکود هستند. فعالان بخش ساختمان اقدام به ساخت و ساز نمی کنند و به دنبال آن حدود 220 صنعت مرتبط با آن، روزهای آرامی را پشت سر می گذارند.
این وضعیت در بازار ارز و طلا و بورس نیز تا حدی خودنمایی می کند. اما این رکود در معاملات، تا حد زیادی نتیجه انتظار است.
انتظار برای مذاکراتی که در بازارها بیش از اندازه بزرگ دیده می شود.
برخی از فعالان اقتصادی این گونه می پندارند که با توافق احتمالی قیمت دلار کاهش می یابد و عده ای دیگر به دلیل نااطمینانی از آینده مذاکرات، انتظار و عدم تحرک را بهترین گزینه می بینند.
این ادعا را می توان در برخی از آمارهای رسمی کشور نیز دنبال نمود. بازار سرمایه یکی از این موارد است. در حالی که بعد از مذاکرات لوزان و انتشار بیانیه مشترک، بورس تهران با هیجان شدیدی روبه رو شد، رفته رفته این هیجان فروکش نمود و سبب گردید تعداد معاملات از حدود 20میلیارد معامله در فروردین ماه به حدود 12 میلیارد در اردیبهشت کاهش یابد.
این اتفاق را کارشناسان بازار سرمایه با دلیل «انتظار برای نتیجه مذاکرات» تحلیل می کنند. بازار مسکن نمونه دیگری از انتظار را نشان می دهد. جدیدترین آمار رشد اقتصادی نشان می دهد در فصل زمستان سال قبل بخش مسکن با کاهش 18درصدی نسبت به فصل مشابه سال قبل مواجه شده است که به نوبه خود نوعی رکورد محسوب می شود. انتظار برای مذاکرات را می توان با آمارهای سرمایه گذاری نیز نشان داد که در فصل زمستان 93 حدود 17.7 درصد کاهش داشته است که در مقابل رشدهای مثبت 20درصدی در دو فصل گذشته حاوی نکات مهمی است.در این شرایط که نه تنها چشم دولتمردان ، بلکه چشم فعالان اقتصادی به 10تیر دوخته شده است، شرایط کشور را سخت می نماید. انتظار برای نتیجه مذاکرات، رکودی در معاملات ایجاد کرده است که بعضا ما آن را نشانه ای از اثرگذاری تحریم ها می دانیم.
انتظار برای نتیجه مذاکرات و نااطمینانی نسبت به شرایط بعد از آن سبب شده است که بسیاری از سرمایه گذاران، سرمایه گذاری خود را به بعد از مذاکرات موکول کنند تا از آینده اقتصاد کشور اطمینان خاطر حاصل کنند. چرا که مهم ترین عاملی که سرمایه گذاری را رقم می زند، اطمینان از آینده محل سرمایه گذاری است. در این وضعیت، حتی بسیاری از فعالان اقتصادی که قصد خرید مواد اولیه را دارند، دست نگه داشته اند تا بلکه با توافق احتمالی در وضعیت مناسب تری قرار گیرند.
به واقع انتظار برای فردای مذاکرات، امروز ما را به وضعیتی به مراتب بدتر از فردای عدم توافق بدل کرده است.
براساس آنچه گذشت، می توان پیش بینی کرد که ادامه تمدید بلندمدت مذاکرات چه مضراتی برای اقتصاد کشور خواهد داشت. می توان فهمید اگر این فضای نااطمینانی به آینده ادامه پیدا کند، همچنان خبری از سرمایه گذاری های بلندمدت نخواهد بود و این وضعیت اقتصاد کشور را در آینده با چالش های جدید مواجه خواهد کرد. در این شرایط، احتمالا عدم توافق سریع آثار بهتری نسبت به تمدید بلندمدت مذاکرات خواهد داشت.
لذا، از منظر اقتصادی اکیدا توصیه می گردد که این چرخه طولانی و بلندمدت مذاکرات هسته ای ، هرچه زودتر خاتمه پیدا کند. از منظر اقتصادی، نیز می توان این پیشنهاد را ارائه کرد که مسئولان کشور به جای وابسته دانستن تمامی مشکلات و سوء مدیریت ها به تحریم، شرایط با ثباتی را در اقتصاد رقم بزنند که فعالان اقتصادی از آینده اقتصاد تا حد زیادی مطمئن باشند که سرمایه گذاری صورت پذیرد.
رسالت:عبرتهایی برای آینده
«عبرتهایی برای آینده»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود شهیدی است که در آن میخوانید؛روزهای آخر خرداد هر سال یادآور سرنوشت اولین رئیس جمهور ایران ابوالحسن بنیصدر است که با رای 75 درصدی مردم انتخاب شد و یکسال و نیم بعد بر اساس مصوبه قانونی مجلس از این سمت عزل گردید. یکسال و نیمی که انباشته از درسها و عبرتهای بزرگ است. مردم در سطحی بسیار گسترده به او رای دادند چون او خود را وفادار به امام (ره)، حافظ منافع ملی و مخالف گروهکهای منحرف التقاطی معرفی کرده بود و قبل از پایان دوره چهار ساله از او رویگردان شدند چون مشاهده کردند او در مقام عمل مخالف مواضع امام (ره)، تهدید کننده منافع ملی و همپیمان با گروهکهای منحرف و افراطی شده است.
باید به این سئوال پاسخ داد که چرا برخی از رؤسای جمهور ما بعد از رسیدن به مقام، تغییر کردند؟ چرا مسیر خود و مواضع و راه خود را عوض کردند و به بیراهه رفتند؟ آیا غرور ناشی از تعداد بالای رای و خودشیفتگی ناشی از اجتماعات عظیم و پرشور مردمی، این قدرت را دارد که یک شخصیت معتبر سیاسی را به زیر پا نهادن بیعت و قسم و قانون وادارد و صدو هشتاد درجه مسیر او را تغییر دهد، یا علل دیگری هم وجود دارد؟ ای کاش یک مرکز تحقیقاتی فراقوهای تاسیس میشد که فقط تغییر حالات رئیس جمهورها را از ابتدا تا انتهای دوره مورد نظارت و بررسی روانشناسانه قرار می داد و آسیبشناسی میکرد. مثل یک پزشک و حکیم دلسوز، روزانه نبض او را میگرفت و حالات او را میفهمید و محرمانه و محترمانه گزارشی از تغییرات درونی به او می داد و تذکرها و هشدارهای لازم و دستورالعملهای معالجاتی لازم را در اختیارش میگذاشت. اهمیت و اثر مقام والای ریاست جمهوری در نظام ما آنقدر زیاد است که ایجاد تیم حفاظت معنوی در کنار تیم حفاظت فیزیکی ضروری مینمایاند، تا هر روز مثل یک آیینه، تصویر حقیقی رئیس جمهور را به او نشان دهد، تا او اشکالات خود و تغییرات نامحسوس درونی خود را ببیند، باور کند و برای اصلاح حال خود و پیشگیری از حاد شدن بیماری قدم بردارد. مسئله، زمانی برایمان اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم این بیماری فقط مربوط به دوره ریاست جمهوری نیست و قبل از آن از زمان تبلیغات انتخاباتی و حضور کاندیداها در اجتماعات بزرگ و هنگام شمارش آراء که گزارش رأی آوردنها را میدهند، آغاز میشود و تبلیغات رسانههای داخل و خارج کشور به آن دامن میزند و بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری هم ادامه پیدا میکند و تا پایان عمر، فرد مبتلا شده را با توهمات، تخیلات، کجرویها و بحران آفرینیها به سوی بدعاقبتی پیش میبرد.
در قانون اساسی برای رهبر و ولی فقیه عدالت و تقوا به عنوان یکی از شروط ذکر شده ولی به بیان کلی اکتفا نشده است. از آنجا که این صفات مراتب مختلفی دارند در قانون اساسی تصریح شده که این عدالت و تقوا باید در مرتبه رهبری امت اسلام باشد. این یک مرتبه والا و یک شرط بسیار سنگین است و لازمهاش دارا بودن سطح بسیار بالایی از تربیت معنوی و تهذیب نفس است. این حد از عدالت و تقوا را فقط در بین برجستگان از تربیت شدگان مکتب اسلام میتوان یافت.
در مورد رئیس جمهور اگر چه قانون اساسی شرط امانت و تقوا را مورد تاکید قرار داده ولی اولا شرط عدالت ذکر نشده و ثانیا مرتبه و حد و حدود امانت و تقوا نیز مشخص نشده است.
برای استخدام یک کارمند جزء در یک روستا شرط امانت و تقوا لازم است، برای انتخاب رئیس جمهور هم که بالاترین مقام اجرایی است شرط امانت و تقوا لازم است، اما مرتبهها یکسان نیست. وقتی واژه امانت و تقوا به صورت کلی و بدون مشخص شدن مرتبه آن به کار میرود مراتب مختلفی بین حداقل و حداکثر را شامل میشود و به طور طبیعی راه برای افرادی مثل بنیصدر باز میشود. وقتی این واژهها به صورت کلی به کار میرود معنای آن این است که عدالت و تقوای مرتبه بالا، الزامی نیست. اگر رئیس جمهور دومین مقام رسمی نظام اسلامی بعد از ولی فقیه است و گاه ممکن است به طور موقت در جایگاه رهبری قرار گیرد، اگر رئیس جمهور مدیریت اجرایی ام القرای جهان اسلام را در دست دارد و کوچکترین انحراف او لطمات و خسارات بزرگ و جبران ناپذیری برای اسلام و امت اسلامی دارد، چرا نباید عدالت و امانت و تقوای او هم مثل ولی فقیه در حد رهبری امت اسلام باشد؟
شاید تصور قانونگذار این بوده که رئیس جمهور چون تحت نظارت ولی فقیه است دیگر لازم نیست در مورد او به اندازه رهبر و ولی فقیه سختگیری شود، شاید هم تصور میشده انجام امور اجرایی در آن حد از حساسیت معنوی نیست که نیاز به چنین مرتبه بالایی از عدالت و تقوا باشد. ولی تجربههای این سی و پنج سال به خوبی نشان داد که در مورد ولی فقیه که شرط عدالت و تقوا در بالاترین مرتبه خود مراعات شد، خیر و برکت حاصل گردید و نه تنها هیچ مشکلی پیش نیامد بلکه جایگاه ولایت فقیه جایگاه حل مشکلات و جایگاه اطمینان بخشی به مردم و تامین امنیت خاطر مردم است، ولی در مورد رئیس جمهور که آسانگیری شد ضمن آنکه در تمام دورهها خدمات اجرایی به درجات متفاوت وجود داشته، ولی متاسفانه بزرگترین بحرانها و خسارتهای مادی و معنوی هم پدید آمده و دوران یک و نیم ساله اولین رئیس جمهور، مصداق تام و تمام این سخن است.
اگر چنین باشد در آینده نیز مثل گذشته این فرآیند تکرار خواهد شد. بسیار طبیعی است که وقتی فردی با درجات پایین یا متوسط از عدالت و تقوا، ناگهان به جایگاه رفیعی با بالاترین درجات شهرت، محبوبیت، قدرت و ثروت برسد توان روحی کافی برای مهار خویشتن را نخواهد داشت. این یک تهدید دائمی برای نظام اسلامی ماست. پس از تجربیات تلخی که در این سی و پنج سال داشتهایم حالا باید بپذیریم که رئیس جمهور فقط یک مقام اجرایی نیست. چه بخواهیم و چه نخواهیم او دومین مقام کشور بعد از ولی فقیه است و به دلیل امکانات وسیعی که در اختیار دارد در هدایت و رهبری ملت ایفای نقش میکند و اگر ظرفیت روحی لازم در حد رهبری یک ملت را نداشته باشد طبیعی و قابل پیش بینی است که دچار غرور و توهم و خودبزرگ بینی میشود. طبیعی است که بر خلاف همه عهد و پیمانهای شرعی و قانونی، خود را هم تراز ولی فقیه و گاه بالاتر از آن تصور کند و در صدد احقاق حق خود باشد کما اینکه بارها به شکلهای مختلف این ادعاها و اقدامها و تبعات خسارت آفرین آنها را مشاهده کردهایم.
مشکلاتی که برای اولین رئیس جمهور کشورمان پیش آمد و منجر به عزل زودهنگام او شد، اگر چه بعضا مربوط به ویژگیهای شخصیتی او بود که قبل از رئیس جمهور شدن نیز وجود داشت و همکاران او در فرانسه از آن مطلع بودند، ولی هرگز نباید تصور کنیم همه اشکالات از قبل وجود داشته است. طبیعی و قابل پیش بینی است که اگر بار سنگینی را بر دوش فردی که قدرتی متناسب با این بار ندارد، بگذاریم، او زمین خواهد خورد و بار را بر زمین خواهد زد. اگر بار سنگینی را بر دوش او نگذاشته بودیم، او زندگیاش را می کرد و این مصیبتها را برای خود و کشورش ایجاد نمیکرد.
اگر اشکالاتی که پیش آمد همه مربوط به شخص بنی صدر بود، چرا برخی رؤسای جمهور دیگر که پس از او در این سی و پنج سال به این مقام رسیدند آنها هم اشکالاتی مشابه او را با شدت و ضعفهایی داشتند و بحرانها و مشکلاتی مشابه را برای کشور ایجاد کردند؟
باید بپذیریم که شهرت و قدرت و ثروت اگر همراه با ظرفیت روحی کافی نباشد، طغیان میآورد. این اختصاص به بنی صدر ندارد و در آینده نیز تکرار خواهد شد. باید بپذیریم که یک رئیس جمهور حتی اگر قبل از رسیدن به این مقام انسان خوبی باشد، در صورتی که عدالت و تقوا و تهذیب نفس او هم سنگ با این حد بالای شهرت و قدرت و ثروت نباشد ممکن است تا صدو هشتاد درجه تغییر کند. شاید شهید رجایی این خطر را خوب شناخته بود که در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوریاش گفت: خدایا چه ثناهایی که من لایقش نبودم و تو بر زبانها جاری کردی. این جمله طغیان را فرو مینشاند.
چقدر تاسف بار است که یک فرد از گوشه گمنامی به بالاترین درجه شهرت برسد، بالاترین مقام اجرایی یک حکومت اسلامی را به دست آورد، فرمانده کل قوای اولین نظام اسلامی پس از صدر اسلام شود، ریاست شورای انقلاب که مجموعه قوه مقننه، مجریه و قضائیه است بر عهدهاش قرار گیرد، بالاترین حمایتها را از سوی امام بزرگوار داشته باشد و در پایان کار تمامی این افتخارها و آبروها و اعتبارها را نابود کند و به دشمن اسلام پناه ببرد و تحت حمایت و حفاظت او قرار گیرد!
او هنوز زنده است ولی چرا در بین مردم ایران کسی را نمیتوان یافت که با افتخار خود را هوادار او بداند و او را بزرگ بشمارد. او هرگز نمیپذیرد که شهرت و قدرت و ثروت او را تغییر داده، نمیپذیرد که طغیان کرده و قانون و قسم و عهد و پیمان و مواضع رسمی خودش را زیر پا گذاشته است. او میگوید دیگران منحرف شدهاند!
حضرت امام (ره) آن حکیم بصیر در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری به او فرمودند: «مواظب باشید بعد از رئیسجمهور شدن حالات شما تغییر نکند»، ولی متاسفانه حالات او تغییر کرد. نمایندگان مجلس در آن روز تاریخی، حالات او و تغییرات او را بر شمردند. تغییراتی که اکثرا ناشی از شهرت و قدرت و ثروت بود و لذا محدود به زمان خاص و فرد خاصی نیست و در آینده نیز با مراتبی خفیفتر یا شدیدتر مشاهده خواهد شد، لذا باید کاندیداهای ریاست جمهوری و رؤسای جمهور گذشته و رؤسای جمهور آینده، آنچه را بر بنیصدر رفته کراراً مطالعه کنند، گزارش نمایندگان مجلس و به ویژه گزارش مقام معظم رهبری در آن روز تاریخی را مورد توجه قرار دهند و اشکالاتی را که بر او عارض شد، در وجود خود جستجو کنند و در صدد پیشگیری باشند. نشانههایی وجود دارد که هشدار دهنده است.
با مرور بر نطقهای نمایندگان محترم مجلس در آن جلسه تاریخی میتوان مهمترین نشانههای این بیماری را که جنبه عام دارند و منجر به صدور رای عدم کفایت شدهاند، شناخت و از آن پیشگیری کرد که این نشانهها به شرح ذیل است:
1- خصومت و کشمکش با نهادهای قانونی کشور به ویژه با مجلس، شورای نگهبان، قوه قضائیه، سپاه، بسیج و صدا و سیما.
2- اتخاذ مواضعی شبیه مواضع اپوزیسیون و خود را مظلوم و بیپناه و فاقد اختیار کافی معرفی کردن و دستگاههای دیگر را مخالف رئیس جمهور قلمداد کردن.
3- دعواهای سیاسی و کشمکشهای جناحی را بر منافع ملی و خطرهای خارجی مقدم دانستن.
4- مبتلا شدن به سیاسیکاری و فرصتطلبی و زیر پا گذاشتن ارزشها و اصول و اعتقادات خود و ارتکاب اعمالی که قبلا با آن مخالف بوده مثل هم پیمان شدن با گروهکهای منحرف التقاطی و افراطی.
5- بیان مطالب خلاف واقع در سخنرانیهای عمومی و نامههای رسمی و جلسات مهم حکومتی و ایجاد بحران در سطح مردم و مسئولین.
6- تضعیف جایگاه ولایت فقیه در افکار عمومی از طریق پافشاری بر مواضعی مخالف مواضع ولی فقیه در موضوعات مهمی مثل اقتصاد، سیاست خارجی و سیاست داخلی.
7- تهمت زدن به نظام جمهوری اسلامی در مسائلی مثل حقوق بشر برای خوش آمد دشمن خارجی.
8- انتخاب مشاوران مشکوک، فاقد صلاحیت یا حتی دارای سابقه سوء و اصرار بر حمایت از آنها حتی در انحرافهای آشکار.
9- افشا کردن برخی از اسرار کشور که موجب طمع ورزی و سوء استفاده دشمن است، مثل افشای نقاط ضعف در حوزههای نظامی، اقتصادی، امنیتی و موجودی خزانه و ذخیرههای ارزی، غذایی و انرژی کشور.
10- دو قطبی کردن جامعه و خود را در یک قطب قرار دادن و قطب مقابل را تخریب کردن و زمینهسازی برای آشوبهای داخلی بدون توجه به تهدیدهای خارجی.
11- حمایت از برخی منحرفین سیاسی و گروهکهای التقاطی و متقابلا حمله به جریانهای اصیل اسلامی و انقلابی.
12- احساس قدر قدرتی و میل به تسلط بر قوای دیگر به ویژه مجلس و مخالفت عملی و علنی با قوانین خلاف نظر خود.
13- اقدام همه جانبه برای دستیابی به اختیارات فراتر از قانون اساسی و دست زدن به تفسیر قانون اساسی برای نیل به این هدف.
14- خود را منجی انقلاب و نظام و کشور دانستن و دیگران را مرتجع، خشک سر و خشونت طلب معرفی کردن.
15- قرار گرفتن در مقابل تودههای مردم متدین حزب اللهی و انقلابی و متمایل شدن به گروههای مرفه غربگرا، لیبرال و مخالف انقلاب.
16- تکیه بر نظرسنجیهای هدفمند برای القاء موقعیت بهتر برای خود در مقایسه با موقعیت ولی فقیه و مجلس و سعی در ایجاد یک اکثریت ناراضی و معترض در کشور.
17- عدم تحمل انتقاد منتقدین و توهین به آنها و تخریب رقیبان سیاسی و ترور شخصیتهای آنها.
18- آلوده شدن به زندگی اشرافی و کاخنشینی و وابسته شدن به تشریفات و تجملات و لذتهای آن و فاصله گرفتن از زندگی عادی و معمولی جامعه.
نمایندگان محترم مجلس تمامی موارد فوق را به طور مشروح و همراه با مصادیق و مستندات مورد بحث قرار دادند در حالی که حتی یکی از این موارد به تنهایی برای اثبات عدم کفایت هر رئیس جمهوری کافی بود.
مقام معظم رهبری پس از نطق جامع در اثبات عدم کفایت رئیس جمهور در یک موضوع بسیار مهم بر خلاف فضای حاکم بر مجلس به عنوان یک فرد مطلع و حاضر در صحنه به نفع رئیس جمهور شهادت داده و او را از یک اتهام بزرگ که مقصر بودن در ماجرای هویزه بود و جامعه نسبت به آن حساسیت بسیار بالایی داشت، تبرئه کردند.
کسانی که فضای متشنج و ملتهب آن روزها و عملکرد خصمانه و حملات و توهینهای ناجوانمردانه رئیس جمهور نسبت به ایشان را به یاد دارند، ارزش و اهمیت این شهادت را بیشتر درک میکنند. شهادتی که جز عدالت و تقوا منشأ دیگری نمیتواند داشته باشد و آبروی انسان را در زمین و آسمان بالا میبرد.
بنی صدر اکنون تحت الحمایه دولت فرانسه، سالهای پایانی عمر خود را میگذراند اما زندگی او عبرت بسیار بزرگی برای رؤسای جمهور گذشته و آینده خواهد بود.
قدس:نامه سرگشاده به داعش
«نامه سرگشاده به داعش»عنوان یادداشت روزروزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن میخوانید؛از جذب نیرو و فعالیت در افغانستان صرف نظر کند. هر چند لحن نامه تا حدی ملایم است، ولی آنچه در پشت پرده بین طالبان و داعش میگذرد، خالی از خشونت نیست.
گزارشهایی از درگیری میان نیروهای هوادار داعش و نیروهای وفادار به ملامحمد عمر، رهبر طالبان افغانستان انتشار یافته است. بنابراین به درستی روشن نیست که لحن ملایم نامه طالبان به رهبران داعش کارساز خواهد بود و از دامنه تنش بین دو گروه رادیکال و مدعی بازسازی قدرت اسلامی خواهد کاست یا نه؟
دلایل احتمالی را باید در دیدگاههای دو طرف دید. بدین معنا که هر چند هر دو گروه رادیکال اسلامی، هدف نهایی خود را احیای حکومت اسلامی مطابق با برداشتهای خود از اسلام میدانند، ولی در چگونگی دستیابی به این هدف و راه های آن وحدت نظر ندارند.
در واقع طالبان خواهان استقرار حکومت اسلامی یا امارات اسلامی خود در افغانستان هستند و مأموریت خود را محدودتر کردهاند، این در حالی است که داعش به دنبال احیای خلافت اسلامی در درجه اول در کشورهای اسلامی و در مراحل بعدی در کل جهان است.
از این رو میتوان گفت، طالبان، تفکری محلی و داعش نوعی جهانبینی جهان وطنی دارند. گذشته از این، طالبان و داعش به لحاظ پیروی از مکاتب فکری و فقهی نیز اختلاف نظر دارند. طالبان از مکتب فکری سلفی دیوبندی پیروی میکنند که مکتبی شبه قارهای است که از درون مذهب حنفی، از مذهب چهارگانه اهل سنت، نشأت گرفته است و داعش از مکتب سلفی جهادی پیروی میکند که خاستگاه آن خاورمیانه است و بیشتر از مکتب فکری و فقهی حنبلی تأثیر پذیرفته است . این دو مکتب فکری اهل سنت هر چند که در ضرورت امر جهاد وحدت نظر دارند، ولی در ارتباط با برخی دیگر از معضلات در یک جهت قرار نمیگیرند. همین تفاوتهاست که میتواند نگاه محلی طالبان و نگاه جهان وطنی داعش را توضیح دهد.
اما جدا از نگاههای متفاوت داعش و طالبان، بحث قدرت و نفوذ در افغانستان عامل اصلی بروز شکاف بین این دو جریان رادیکال و مکتبی است. طالبان به طور جدی نگران آن هستند که با توجه به امکانات مالی بالای در اختیار و راهبرد خشونت که در بالاترین حد ممکن به وسیله داعش اتخاذ میشود، این گروه تلاش کند بخشهای رادیکالتر طالبان را به خود جلب کند، اتفاقی که تا حدی افتاده است و کسانی که پرچم داعش را در افغانستان و پاکستان به دست گرفته اند، پیش از این، از فرماندهان و نیروهای مؤثر طالبان بودهاند که از این گروه جدا و به داعش پیوستهاند.
در عین حال بروز شکاف بین طالبان و داعش از زاویه پیامدهای احتمالی آن نیز قابل تأمل به نظر میرسد. این شکاف میتواند دو پیامد تا حدی متضاد داشته باشد.
1- جذب گسترده اعضا و فرماندهان طالبان و تضعیف این گروه
2- تقویت گرایش طالبان به مذاکره و صلح با دولت افغانستان
این دو پیامد احتمالی تا حد زیادی به هم پیوسته هستند. بدین معنا که هر چه طالبان بیشتری جذب داعش شوند، گروه طالبان تضعیف خواهد شد و هر چه طالبان ضعیفتر شود، مجبور به مصالحه با دولت مرکزی خواهد شد. اینکه در نامه طالبان به داعش تأکید شدهاست که در افغانستان ظرفیت حضور دو نیروی طالبان و داعش وجود ندارد و چنین حضوری میتواند جبهه اسلامی را تضعیف کند، بی ارتباط با این واقعیت نیست. اما در این باره که داعش پاسخ مساعد و مورد نظر رهبری شورای کویته طالبان را بدهد، جای شک فراوان است. داعش در نگاه آخرالزمانی خود افغانستان را بخشی از خراسان بزرگ میداند که قرار است قیام اسلامی از آنجا آغاز و تا فتح مکه و مدینه و در نهایت کل دنیای اسلام و جهان ادامه یابد. راهبرد مبارزاتی طراحی شده داعش که جهان را به سه حلقه جغرافیایی شامل حلقه داخلی عراق و سوریه، حلقه نزدیک شامل خاورمیانه و شمال آفریقا و سرزمینهای دور شامل اروپا، آمریکا و شرق آسیا تقسیم کرده و برای هرکدام راهبرد جنگی خاصی را طراحی کرده، مؤید آن است که در نگاه داعش، طالبان در افغانستان جایگاهی ندارند و مانع تحقق اهداف داعش در یک بخش اصلی و مهم دنیای اسلام به حساب میآیند.
سیاست روز:طرح هستهای مجلس و چند سؤال از مخالفین
«طرح هستهای مجلس و چند سؤال از مخالفین»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛روزهای باقی مانده تا ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴، روزهای پرکاری را برای دو طرف رقم زده است. برای طرف مقابل روزهای فضاسازی، زیادهخواهی و تخریب فضای گفتوگوهای هستهای را به همراه دارد، اما از سوی جمهوری اسلامی ایران کار برای رسیدن به یک توافق عادلانه و منصفانه ادامه دارد.
کار دو طرف سخت و دشوار است، اما تفاوت بسیاری با هم دارد. غرب میخواهد خواستههای ناحق و غیرقانونی خود را به ایران تحمیل کند، اما ایران میخواهد تحریمهای ظالمانه برداشته شود. لغو همه تحریمهای غرب و شورای امنیت علیه ایران جزئی از توافق هستهای و جدا ناپذیر است. اگر قرار است توافقی میان ایران و ۱+۵ انجام شود، لغو تحریمها همزمان با امضای توافقنامه باید اعمال شود. اما غرب به ویژه آمریکاییها، تاکنون تن به این خواسته به حق ندادهاند. در عوض خواهان امتیازات ویژه از سوی جمهوری اسلامی ایران هستند.
این امتیازات که بسیار فراتر از آن چیزی است که در قوانین آژانس بینالمللی انرژی اتمی و پروتکل الحاقی گنجانده شده، شامل بازدیدها و دسترسیهای گسترده به مراکز هستهای و مراکز نظامی ایران است.
بیانیه لوزان سوئیس که صادر شد، هر چند الزامآور نیست، اما در آن مواردی قید شده که باعث زیادهخواهیهای آمریکا و کشورهای غربی در طرح خواستهها از جمهوری اسلامی ایران گشته است.
این بیانیه یک چارچوب و راهکار برای ادامه مذاکرات هستهای برای رسیدن به یک توافق آن هم در یک مرحله بسته شد، اما آمریکاییها آن را برای خود به عنوان تعهدات ایران تلقی کردهاند و براساس آن هر روز، خواستهها و مطالبات فراقانونی خود را مطرح میکنند.
«مونیز» وزیر انرژی آمریکا شرط اصلی توافق را «دسترسی» عنوان کرده است، درحالی که او همچنان در موضوع گفتوگوهای هستهای ایران و ۱+۵ فعال است، اما طرف ایرانی (علیاکبر صالحی) مدتی است در جریان مسائل هستهای سکوت کرده و سخنی از او درباره روند مذاکرات و مسائل فنی که به رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان مرتبط میشود، دیده نمیشود.
دسترسیهایی که «مونیز» آن را شرط اصلی توافق میداند شامل همان مواردی است که نوشته شد.
سخنگوی کاخ سفید این دسترسیها را روشنتر بیان کرده و گفته است، «نمایندگان ایران در خلال تهیه چارچوب توافق در لوزان سوئیس، با کلیات سرزدهترین بازرسیهای تاریخ آژانس از تأسیسات هستهای کشورشان موافقت کردهاند.»
این دسترسیها به مراکز نظامی ایران هم رسیده است. برخی تحلیلگران و صاحبنظران سیاسی کشور، چنین بازدیدها و دسترسیهایی را مانند بازرسیهای بازرسان آژانس از عراق در دوران صدام تشبیه میکنند، که علیرغم گزارشهای بازرسان آژانس در زمان هانس بلیکس، هیچ موردی از مراکز نظامی و هستهای عراق یافت نشد، اما کالین پاول و رامسفلد، وزرای دوران «بوش» گزارش دروغی را منتشر کردند که باعث جنگ عراق شد.
این جنگ گرچه باعث سرنگونی صدام دیکتاتور این کشور شد، اما بنای حضور نیروهای تروریستی- تکفیری در عراق از همان زمان ریخته شد که تاکنون هم ادامه دارد.گرچه تفاوتهای بسیاری میان ایران و عراق آن دوران وجود دارد، از جمله همراهی کامل مردم با نظان اسلامی که در تشییع پیکر شهدای غواص به خوبی دیده شد.
مجلس شورای اسلامی که میتواند نقش مهمی در جریان گفتوگوهای هستهای بازی کند، پس از آن که مشخص شد بیانیه لوزان سوئیس با سوء استفادههای طرف مقابل روبه رو شده است و در پاسخ به اقدامات کنگره آمریکا، به همین خاطر طرحی را به صحن علنی آورد تا با پشتیبانی قانونی از تیم هستهای، با تصویب قانون، جلوی زیادهخواهیها و سوء استفادههای آمریکا از بیانیه لوزان را بگیرد.
این طرح علاوه بر این که رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها چارچوبهای گفتوگوهای هستهای را تعیین کردهاند و خط قرمزها را مشخص ساختهاند، میتواند از لحاظ قانونی چارچوبهای مذاکرات هستهای و یک توافق خوب را هم ارائه دهد.
اما با طرح مجلس مخالفتهایی هم شده است که جای تعجب و سوال دارد. برخی از دولتمردان اعتقاد دارند که «در این خصوص نیازی به قانون نبود و ممکن است تبدیل شدن برخی مسائل به قانون، موجب محدودیتهایی برای تیم هستهای شود.»
-پرسش اینجاست که قرار بود تیم هستهای چه تصمیمی بگیرد که مصوبه مجلس باعث محدودیت برای تیم هستهای خواهد شد؟
ـ آیا طرف مقابل، که در حال مذاکره با ایران است، کنگره و مجلس آنها برای تیم هستهای خط مشی تعیین نکردهاند؟
ـ آیا حفظ دستاوردهای هستهای ایران در توافق احتمالی، ایجاد محدودیت برای تیم هستهای محسوب میشود؟
ـ آیا تأکید بر لغو تحریمها بلافاصله پس از امضای توافق، ایجاد محدودیت است؟
ـ جلوگیری از بازدیدهای نامتعارف که رهبر معظم انقلاب هم بر آن تأکید داشتهاند، موجب محدودیت برای تیم هستهای میشود؟
قطعا این مواردی که در طرح مجلس وجود دارد و امروز قرار است در صحن علنی مورد بررسی قرار گیرد، مواردی است که تیم هستهای باید آنها را در جریان گفتوگوها رعایت و بر آنها پافشاری کند.
قرار نیست که پس از توافق هستهای با امتیازهایی که ایران میدهد، از طرف مقابل هیچ حرکتی انجام نشود، پس سود ایران از این توافق چه خواهد بود؟
لغو تحریمها حداقل نتیجهای است که ایران با توافق هستهای و امتیازاتی که میدهد، باید اتفاق بیفتد، درغیر این صورت، توافق چه معنایی دارد؟
اما با توجه به شرایطی که از فضای حاکم بر گفتوگوهای هستهای ایجاد شده و مطالبات و زیادهخواهیهایی که آمریکاییها مطرح میکنند، صاحبنظران و کارشناسان سیاسی هم احتمال یک توافق خوب را با درصد خیلی پایین تصور میکنند. پس راهکار برای باز کردن گره گفتوگوهای هستهای چیست؟
حضرت آیتالله خامنهای راهحل باز کردن این گره را تقویت درونی کشور میدانند. ایشان در همین زمینه فرمودهاند; «اگر این تقویت در درون انجام بگیرد، آن کار آسان خواهد شد.»
تقویت درونی شامل بسیاری از مسائل و موارد میشود، از جمله تقویت اقتصاد کشور با اتکا به داشتههای خود، تقویت بنیه دفاعی و نظامی، تقویت روحیه مردمی و ایجاد اتحاد و همدلی و دوری از فضای دوقطبی، تقویت حوزه فرهنگی کشور و بسیاری موارد که در آینده به این موضوع مهم که از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده خواهیم پرداخت.
وطن امروز:تحریف درکدام جامعه طرفدار دارد؟
«تحریف درکدام جامعه طرفدار دارد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم امیر استکی است که در آن میخوانید؛ تحریف را تغییر کلام از موضع اصلی خود به گونهای که منظوری خلاف منظور اصلی کلام از آن برداشت شود میدانند. هر حرف، متن و هر شخصیت فکری را میشود تحریف کرد. فقط کافی است تغییری در آن داده شود که مقصود متن را عوض کند، به همین سادگی!
اما از آنجا که آگاهی از موضوع تحریفشونده در انحصار تحریفکننده نیست، هر نوع تغییر و تحریفی نیز موفق نخواهد بود و در اصل این نکته بسیار حائز اهمیت است که تحریف در ارتباط با مخاطب نیمهآگاه و نیمهمتخصص - و در یک کلام مخاطب فقط در جریان کلیات - موفق خواهد بود. به این معنا که وقتی مخاطبی هیچ شناختی از موضوعی نداشته باشد، تحریف حرف و سخن تاثیرگذاری در آن موضوع راه به جایی نمیبرد و همچنین وقتی که مخاطب متخصص در آن موضوع است نیز تحریف راه به جایی نخواهد برد. تحریف هنگامی کاربرد خواهد داشت که زمینههایی از شناخت موضوع در مخاطب وجود داشته باشد. هنگامی که فرد یا گروهی به اهمیت موضوعی واقفند و نسبت به مسائل پیرامون آن حساسیت نشان میدهند و از طرف دیگر شناختی عمیق و دقیق از آن موضوع ندارند، آن زمان است که تحریف بهترین بستر را پیدا میکند. در این نوشتار هدف ما آموزش تحریف کردن نیست و از دستهبندی فوقالذکر هدفی برای واکاوی موفقیت پدیده تحریف در جامعه خویش داریم. اما آیا فرض ما درست است که تحریف پدیده موفقی در جامعه ماست؟ حداقل این است که تحریف پدیده شایعی است و اینکه از رونق نمیافتد و همواره آن را همراه زندگی روزمره خود میبینیم، هموارکننده پذیرش فرض ماست.
در فرهنگ جامعه ما دروغ قبح بسیاری دارد و در دین ما نیز در دسته گناهان کبیره است ولی ما هر روز با سیلی از دروغهای مختلف مواجهیم که همه آنها را به سادگی نمیتوان ناشی از یک رذیلت عریان اخلاقی دانست، چرا که بسیاری از این دروغها در پشت مصلحتهای افراد و دارای توجیهاتند و شخص به هیچوجه کار خود را به مثابه یک رذیلت اخلاقی نمیداند و این محکوم نبودن فرد از دید وجدان خویش به ساختارهای قوی و زنده توجیهکننده بازمیگردد.
مثال ساده آن چیزی است که دروغ مصلحتی مینامندش. این پذیرش غیررسمی راه را برای ایجاد و دریافت دروغ و شکل دیگر آن، تحریف، باز میکند. تا اینجای کلام مشخص شد که تحریف در قالب یک پذیرش تلویحی امکان آن و در بستر عدم شفافیت و آگاهی ایجاد و پذیرفته میشود. ما در جامعهای زندگی میکنیم که مسائل از جهات مختلف برای مردم دارای اهمیت است و از طرف دیگر شناخت و اطلاعات مردم در این زمینهها کافی نیست. به عبارت دیگر مردم نسبت به بسیاری مسائل از جهت ارتباط آنها به منافعشان حساس و از طرف دیگر غیرمتخصص هستند و این راه را برای رشد و پذیرش شایعات و تحریفات باز میکند. شاید این مساله مطرح شود که از نظر عقلایی در چنین شرایطی انسان باید به دنبال کسب اطلاعات و سپس قضاوت و عمل بر مبنای آن باشد، مسالهای که به دنبال خود این پرسش را مطرح میکند که در اینصورت چرا هنوز شایعه و مسائل تحریفشده نقش بسزایی در تصمیمگیریها ایفا میکند؟ آیا ما با یک جامعه غیرعاقل مواجهیم؟ یا به گونهای جامعهای به دور از توان کسب اطلاعات؟ اینجاست که باید به شناخت بیشتری نسبت به جامعه همت گمارد. جامعهای که نمیشود به مثابه شبهروشنفکران، سریع آن را جامعهای غیرعقلایی تشخیص داد و نسخهاش را پیچید. در تحلیل این پدیده بهترین راه استفاده از تعبیر جامعه کوتاهمدت و شتابناک است.
در این میان تلاش اهل تحریف نیز گاه اثرگذار است و گاه نیست اما نوبهنو شدن نسلها برای اهل تحریف فرصت مناسبی برای تغییر شخص یا اظهار نظر فردی از گذشته است برای رسیدن به مقصود. حال اگر با پدیده صریح و پویایی مواجه باشیم که کمترین احتمال تحریف آن را هم ندهیم درباره تلاشهای اهل تحریف چه میشود گفت؟ آیا این تلاشها نتیجه خواهد داد؟ بسیاری از کسانی که در یک مورد خاص از تحریف اظهار نظر کردهاند، معتقدند تاملات درونی فرد تحریفکننده، انگیزههای شخصی و خواستهای اعلامی تحریفکننده بیشتر از تاثیرگذاری محیط پیرامونی و در واقع جامعهای که در آن گفتمانها غالب میشوند، موثر است. موضوعی که به نظر میرسد بیشتر از نگاه روانشناسی سیاسی باید آن را مورد مداقه قرار داد.
جوان:چمران روشنفکر در تراز انقلاب اسلامی
«چمران روشنفکر در تراز انقلاب اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛سی و یکم خرداد بهانهای است تا از عارف و روشنفکر دوران معاصر یادی نماییم. بدون تردید روشنفکری مصطلح در ایران مقارن با آشنایی ایران با غرب به وجود آمده.
چمران روشنفکر در تراز انقلاب اسلامی سی و یکم خرداد بهانهای است تا از عارف و روشنفکر دوران معاصر یادی نماییم. بدون تردید روشنفکری مصطلح در ایران مقارن با آشنایی ایران با غرب به وجود آمده. روشنفکران کسانی بودند که پس از شکستهای سنگین ایران از روسیه علل آن را «عقب ماندگی» معرفی کردند و چندی بعد علت عقبماندگی را نیز به اسلام ارجاع دادند و برای حذف اسلام از عرصه سیاسی- اجتماعی ایران تلاشهای فراوانی نمودند.
پروتستانتیسم دینی (اصلاحگری)، تغییر زبان و الفبا، تغییر الگوی زندگی زنانه، حذف روحانیت، به سخره گرفتن مدارس و آموزش دینی و در یک کلمه قیام علیه فرهنگ خودی را تنها راه درمان عقبماندگی دانستند و اینچنین بود که روشنفکران در سپهر سیاسی ایران با خصایصی همچون غرب رفتگی، درس خواندگی، علمزدگی، ناسازگار با فرهنگ بومی، تحولگرا و آزادیخواه معرفی شدند و از آنجاکه این کلیشه و سیره رفتاری برای جامعه مذهبی- سنتی ایران قابل ترجمه نبود کم کم روشنفکران به عنوان انگلهای نقزن که دستی در میدان عمل ندارند معرفی شدند. بنابراین وقتی سخن از روشنفکری به میان میآمد بلافاصله صفاتی همچون، نسبیگرایی، لامذهبی، مخالفخوانی و بیعملی به ذهن متبادر میشد، از صدر مشروطه تا اوایل دهه 40 نحلههای مختلف روشنفکران ایرانی بر ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم اصرار داشتند.
اما ظهور افرادی مانند جلال آل احمد، شریعتی و بازرگان باعث شد، پدیده «بازگشت به خویش» برای معنادهی به روشنفکری به کار گرفته شود. البته این افراد نیز همان خصایص روشنفکری یعنی، درسخواندگی، علمگرایی، غرب رفتگی، تحولخواهی و آزادیخواهی را مدنظر داشتند و در عرف روشنفکری قابل تعریف بودند اما در نقد دین به دنبال حذف آن نبودند بلکه پیراستگی را مدنظر داشتند و البته اشتباهات فاحشی نیز در فهم دین داشتند، به همین دلیل یا با روحانیت درگیر بودند(شریعتی) یا در تبدیل اسلام سیاسی و نظری به اسلام حکومتی(بازرگان) دچار تنگنای گفتمانی شدند.
علت اصلی کجتابی این بود که این روشنفکران نیز بن مایههای فکری خود را با عصارهای از لیبرالیسم یا سوسیالیسم پیوند میدادند، به تعبیر بهتر آنان نیز متأثر از چپ و راست جهانی بودند و تلاش میکردند بین اسلام و آنچه از چپ یا راست میفهمیدند همسویی و انطباق ایجاد کنند. اما بیعملی خصیصه هر دو گرایش در جریان روشنفکری بود. شهید چمران و ایضاً شهید مرتضی آوینی تحولی جدید در پروسه روشنفکری ایران به وجود آوردند.
چمران تمام ویژگیهای یک روشنفکر را در خود داشت. درسخواندگی، غربرفتگی، تحولخواهی، آزاداندیشی و هویت دانشگاهی به صورت یکجا در چمران جمع بود. اما چمران توانست دو خصیصه را در سپهر روشنفکری ایران زنده و برای روشنفکری آبرویی در تراز «روشنفکر مسلمان ایرانی» کسب نماید. این دو خصیصه عبارت بودند از:
1- باور به وجود حق و باطل در فلسفه خلقت. این باور از چمران اکسیری ساخت که آن اکسیر وی را از غلتیدن در وادی نسبیگرایی معرفتی نجات داد. حقانیتگرایی و معرفتذاتی از چمران شخصیتی ساخت که به جای خدمت به بشر از راه ترویج علم سکولار، مستقیماً به دنبال کسب رضایت حق برآمد و برای تقریب به حق وجودش به آتشفشانی تبدیل شد که جز عشق و معرفت داشته دیگری نداشت.
2- دومین ویژگی که چمران به روشنفکری معاصر تزریق نمود، مجاهدت بود. چمران بیعملی روشنفکران را اصلاح نمود و به جای نقزنی و تحولخواهی خود وارد میدان مبارزه شد. مقام معظم رهبری در 14 خرداد امسال یکی از تفاوتهای اصلی امام خمینی و روشنفکران را به اهل عمل بودن امام ارجاع دادند و همین عامل را رمز موفقیت وی دانستند، چمران نیز از این دسته بود. یعنی درس خواندگی، علمگرایی و غرب رفتگی از وی یک موجود ناسازگار و نق زن ارائه نداد، بلکه برای اصلاح جامعه خویش، شخصاً وارد گود مبارزه شد. هیچ کس قادر نبود ورود وی به مبارزه را به کم بودن منال دنیوی یا ضعف در علمگرایی ارجاع دهد چرا که وی در این دو خصیصه کمبودی نداشت.
گویی او نماد یک حرکت تاریخساز است که در فردای قیام امام مأمور به ارائه تصویری از یک روشنفکر مسلمان است که در عین مزین بودن به خصایص روشنفکری، آن را با فرهنگ و معرفت بومی عجین و در این مسیر آنقدر رشد نمود که شهادت خود را با یقین پیشبینی کرد که «ای پاهای من تا لحظاتی دیگر رقصیدن من را در مقابل مرگ خواهید دید» و «خدایا تو میدانی که مانند ماهی که در حال سرخ شدن است به این طرف و آن طرف میپرم تا رضایت تو را جلب کنم».
این اعجوبه روشنفکری ایران کسی است که در دوران دانشجویی در غرب به عنوان مدرس عمل میکند و هزینه دانشجویی خود را با تدریس به دست میآورد و با عالیترین درجه علمی فارغالتحصیل میشود. اما باور وی به معرفت ذاتی وی را به مبارزه با معرفت نسبی میکشاند و در این راه افتخار میکند که با اسلحه کلاشینکف خو گرفته است و در زیر زمین استانداری خوزستان زندگی میکند و امام او بعد از شهادت متوجه میشود چمران نه منزل دارد و نه امکانات معمولی یک زندگی. حال آنکه دیگر روشنفکران ما حتماً باید به عنوان عناصری تئوریک شناخته شوند. از بهترین مواهب دنیا برخوردار باشند و فاصله بین خود و حاکمیت و بین خود و عملگرایی را نوعی پرستیژ و افتخار میدانند. همین افتخارات باعث میشود تا افتخاراتی از جنس افتخارات چمران را در خواب هم نبینند. چرا که رفاه و مبارزه با هم قابل جمع نیست و چمران این رمز را فهمیده بود و گفتمان روشنفکری را از گفتمان بالای گود بایست و «لنگاش کن» به گفتمان مجاهدت و عمل سوق داد. یادش گرامی باد.
حمایت:در مسیر عدالت
«در مسیر عدالت»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم ابوالفضل ابوترابی است که در آن میخوانید؛قوه قضائیه یکی از ارکان اصلی و مهم نظام سیاسی در کشورهای با حاکمیت مردمسالار به شمار میآید و نقش اصلی را در توسعه حقوق شهروندی و احقاق حقوق فردی و اجتماعی و گسترش عدالت بر عهده دارد.
این قوه در حفظ توازن قوا اهمیت اساسی دارد و میتواند از صلاحیتها و اختیارات قضایی خود برای نظارت بر نهادهای دیگر طبق قانون استفاده نماید.
رسیدگی به تظلمات، تجاوزها، شکایتها و حل و فصل دعاوی از برجسته ترین وظایفی است که به عهده این ارگان مهم گذاشته شده است. تامین آزادیهای فردی، تحقق برابری و تطبیق عدالت در جامعه، با ساختار و کارکردهای قوه قضائیه در هر کشوری ارتباط نزدیک دارد.
چنانچه این قوه در اجرای وظایف خود به صورت مستقل عمل کند و بر اساس قانون و عدالت امورات خود را به پیش بَرَد، امیدواری های زیادی نسبت به تحقق عدالت و ریشه کن شدن ظلم و تبعیض در جامعه پیدا می شود و مناسبات جدید اجتماعی بر مبنای اصل برابری شکل میگیرد و در نتیجه، خشونتها، زورگوییها و امتیازخواهیها از اجتماع رخت برمی بندد.
مسیری که قانون برای اجرا و تحقق عدالت در جامعه تعیین کرده همواره به وسیله اشخاصی که به دنبال سوء استفاده هستند، مورد هدف قرار می گیرد و هوشیاری نسبت به این امر و جلوگیری از سوء استفاده اشخاص در روند تحقق عدالت وظیفه مهم قوه قضاییه است.
این روزها در حالی در آستانه هفته قوه قضائیه قرار گرفته ایم که رویکرد این قوه در برخورد با مفاسد اقتصادی و اجتماعی، دانهدرشتها و آقازادهها بازتابهای رسانهای گستردهای داشته است.
روند فعلی قوه قضائیه توانسته است امیدهای بسیاری درباره عزم نظام در برخورد با مفاسد را به وجود آورد و مدیریت مدبّرانه آیت الله آملی لاریجانی بر این قوه، امید به نتیجه رساندن عدالت در همه ابعاد آن را بیش از پیش قوت بخشیده است.
در برخورد با فساد، سایر جرایم و نیز جوّ حاکم بر اتاق فکر قوه قضائیه، فضای مثبتی مشاهده میشود و در زمینه برخورد با مفاسد اقتصادی، پروندههای مهمی تاکنون به نتیجه رسیده است و این نشان دهنده رویکرد مثبت قوه قضاییه در برخورد با کسانی است که زمانی مسئولیتهای مهمی در کشور داشتند. روندی که در قوه قضائیه پیش از این آغاز شده بود در دوره فعلی با شتاب بیشتری در حال حرکت است و این قوه نشان داده است که متاثر از فضاسازیهای رسانهای و جناحی نیست.
در گذشته شاید برخیها به دلیل سِمَتها و وابستگیهای خاصی که داشتند بیمهابا مرتکب جرم میشدند و از اینکه محاکمه و مجازات شوند، ترسی نداشتند. در روند کنونی قوهقضائیه امیدهای زیادی وجود دارد و شاهدیم، پروندههای گوناگون در موارد مختلف بدون دخالت دادن نگرش سیاسی و جناحی با رعایت عدالت، مورد رسیدگی قرار میگیرند. این مسأله دلالت بر قاطعیت نظام و اقتدار آن دارد، چون گریبان هر مفسدی در هر مقامی را میگیرد.
قوه قضائیه از ابتدای انقلاب تاکنون در برابر گروهکها و متجاوزان ایستاده و مصمم است با وجود برخی کمبودها و امکانات، در برابر هر متجاوز و مفسدی بایستد. این قوه نشان داده است که هر کسی قصد ایجاد مفسده اقتصادی، سیاسی و فرهنگی داشته باشد تا حد امکان و توان در برابر آن خواهد ایستاد و پذیرای انتقادات نیز هست و عزم خود را برای برخورد با تمام مفسدین بدون توجه به جایگاه آنان جزم کرده است. اگر به مصادیق برخورد دستگاه قضایی در سالهای اخیر توجه کنیم، در مییابیم که قضات و مسئولین این قوه بدون توجه به ثروت و موقعیت افراد به پروندهها رسیدگیها میکنند و حتی در داخل قوه قضائیه نیز برخورد با متخلفین صورت میگیرد.
رسیدگی شجاعانه به پرونده فساد 3 هزار میلیاردی، پرونده برخی منسوبین به دولتها و افراد خاص، پرونده های گوناگون مفاسد اجتماعی و فرهنگی تنها بخشی از عملکرد موفق قوه قضائیه در سالهای اخیر بوده است.
مقابله با فساد به ویژه در ارتباط با کسانی که در طول سالها برخورداری از سمتهای مختلف و یا در سایه ارتباط با کانونهای قدرت، اموال عمومی و بیت المال را مورد دستاندازی قرار دادهاند، بنابر دستور مقام معظم رهبری و تأکیدات وافر و همیشگی ایشان، از اهداف و مقاصد اصلی و اساسی نظام جمهوری اسلامی است. قوه قضاییه مقابله با فساد اقتصادی و عدم ملاحظه در این مورد را افتخار بزرگی برای خود میداند زیرا ثابت کرد که تحت هیچ فشار یا تهدیدی قرار نمیگیرد و فقط به وظایف شرعی و قانونی خود عمل میکند.
گاهی شنیده میشود که برخی محافل رسانهای، انتقاداتی را به برخی احکام صادره وارد میکنند که ناشی از بیاطلاعی آنان از موارد دقیق حقوقی است و به عنوان مثال بعضی معتقدند مجازات فردی که دارای جرائم امنیتی و اقتصادی است، متناسب با نوع جرم فرد خاطی نیست. این انتقادات از آن جهت وارد نیست که قاضی موظف است طبق قانون حکم صادر کند و قوه قضائیه، همواره مطابق قانون عمل کرده و چنین ایراداتی به لحاظ حقوقی وارد نیست.
ارشادات، راهنماییها و تاییدات مقام معظم رهبری از عملکرد قوه قضائیه حاکی از درستی مسیری است که در حال طی شدن است. آرمان مبارزه با فساد که نیازمند همراهی دولت و مجلس برای تحقق واقعی است، از اندیشههای امام راحل و اهداف انقلاب اسلامی است. پیمودن این راه و دستیابی به این هدف جز از طریق همکاری تمام قوا ممکن نیست و قوه قضائیه آنچنان که ثابت کرده است، هیچگاه از دشواریهای این مسیر نمیهراسد و با قدرت تمام برای رسیدن برای تحقق واقعی عدالت اجتماعی از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
آفرینش:بحران کم آبی و اصلاح مصرف آب شرب
«بحران کم آبی و اصلاح مصرف آب شرب»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که ر آن میخوانید؛درادامه مطالب ارائه شده پیرامون بحران خشک سالی و هدر رفت آب، موضوع مصرف آب شرب در بخش خانگی مورد توجه این نوشتار میباشد. هرچند بنابر آمار و ارقامی که درمورد سهم بندی مصرف آب ارائه شد میزان استفاده مردم از کل منابع آبی کشور 6 درصد میباشد، اما همین میزان نیز نسبت به الگوی استاندارد مصرف آب، بسیار بالاست.
بار دیگر باید براین موضوع تاکید کنیم ک ه متوسط بارندگی سالانه در دنیا حدود 800 میلی متر است،در صورتی که متوسط بارندگی در کشور ما 250 میلی متر می باشد. از سویی دیگر، بارندگی در اروپا بالای 1500 میلی متر است و حتی در برخی از کشورهای اروپایی این میزان به بالای 2 هزار میلی متر نیز رسیده است. با این وضعیت بارندگی، مصرف هر فرد اروپایی به طور روزانه 70 الی 90 لیتر است در صورتی که در کشور ما علیرغم اینکه هم آب موجود کم است و هم بارندگی به نسبت زیاد پایین است، مصرف هر فرد به طور روزانه 170 لیتر می باشد که نسبت به اروپا این مصرف دو برابر است در صورتی که منابع به مراتب کمتر می باشد.
بخشی از این میزان بالای مصرف و هدر رفت آب شرب دربخش خانگی، ناشی از فرهنگ غلط مصرف در بین مردم می باشد. متاسفانه در رفتار عامیانه ما تمیز بودن در قالب استفاده بیش از حد از آب شناخته شده و افراد برای بروز نماد پاکی محیط زندگیشان، استفاده از آب را ملاک این امر قرار میدهند. درحال حاضر شستشو بیشتر میزان از آب شرب مصرف خانگی را به خود اختصاص داده است. به عنوان مثال در الگوی به اصطلاح استانداردی که اداره آب فاضلاب برحسب مصرف 130 لیتر برای فرد در نظر گرفته است درحدود 110 لیتر آب صرف ظرفشویی، لباسشویی، استحمام، سرویس بهداشتی و نظافت خانه میشود. البته این الگوی مصرف از سوی اداره آب به مردم توصیه شده و میزان مصرف بسیار بالاتر از این اعداد است. صرفاً در حمام کردنهایی که بیش از 5 دقیقه طول میکشد، درحدود 4هزار لیتر آب در طول ماه هدر می رود، ویا استفاده از ماشین لباسشوییهایی که با محور عمودی تعبیه شدهاند هر بار شستشو و آبکشی بیش از 80 لیتر آب را به فاضلاب سرازیر می کنند. نکته دیگر در امرهدر رفت آب شرب مصرفی، قیمت ارزان آب در ایران میباشد. هزینه ای که بابت عرضه آب از مصرف کننده گرفته می شود نه تنها از هزینه تمام شده استحصال، تصفیه، انتقال و توزیع آب کمتر است بلکه نسبت به نرخ مصرفی آب در کشورهای مختلف نیز تفاوت بسیار زیادی دارد. قیمت هر مترمکعب آب در بخش عمده ای از اروپا و استرالیا 3.14 دلار است، این قیمت در کشورهمسایه ما ترکیه 1.36 دلار است. این درحالی است که هزینه تمام شده استحصال، تصفیه، انتقال و توزیع آب در ایران حدود 40 سنت(1500 تومان) عنوان شده و میزان دریافتی برای هرمترمکعب آب در قبوض ماهانه 300 تا 400 تومان میباشد.
مسئله بعدی در بحث هدررفت آب شرب، عدم استفاده از وسایل و تجهیزات استاندارد و با کیفیت در ساختمانهای مسکونی میباشد.
عدم استفاده از شیرآلات با کیفیت مثل شیرهای هوشمند و اهرمی، عدم استفاده از سرشیرها و سر دوشهای فشار شکن، استفاده از فلاشتانکهایی که در هر بار مصرف 15 لیتر آب تصفیه شده را هدر میدهند، استفاده از ماشینهای لباسشویی و ظرفشویی قدیمی، شستشوی اتوموبیل بدون استفاده از سرشیرهای فشارشکن و...، از جمله مواردی هستند که با رعایت استانداردها و استفاده از نمونههای کم مصرف آن میتوان از هدر رفت آب شرب مصرفی جلو گیری کرد.
البته مقصر جلوه دادن مردم در استفاده ناصحیح ازآب شرب و هدر رفت آن کار صحیحی نیست، چرا که درحدود 30 درصد از آب مصرفی ما به سبب فرسودگی تاسیسات آب رسانی در زیر زمین هدر میرود و از دسترس خارج میشود، چرا که از عمر شبکه آب رسانی بیش از نیم قرن میگذرد و سیستم لوله کشی آن به شدت فرسوده میباشد.
با تمام این اوصاف و با رعایت تمامی موارد یاد شده از سوی مردم باید خوش بین بود که تنها 25درصد از آب مصرفی یعنی در حدود 5/1 تا 2 درصد از میزان کل منابع آبی کشور ذخیره و حفظ شود. لذا بار دیگر باید برضرورت تغییر الگوی مصرف آب در بخش کشاورزی و مصرف غلط آن از سوی کشاورزان هشدار داد. چرا که بحران آب با مصرف خانگی به وجود نیامده که با تصحیح الگوی مصرف آن، بتوان خشک سالی را از سر گذراند.
شرق:وزنه برای گمشدگان فضای مجازی
«وزنه برای گمشدگان فضای مجازی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم ناصر فکوهی است که در آن میخوانید؛نقطه حرکت این یادداشت کوتاه، پرسش و فرضیهای است که شاید دارای پایههای علمی بسیار قوی و اثباتشده نباشد، اما با توجه به شواهد و مطالعات زیادی، چندان دور از واقعیت هم نمینماید. اینکه: کاربران ایرانی که اکثریت قریب به اتفاق آنها جوان هستند، بالاترین شمار را در میان کاربران شبکههای اجتماعی و استفاده از برنامههای تحت موبایل دارند، به گونهای که در بسیاری از موارد، فضای مجازی را به فضای واقعی ترجیح میدهند.
اگر این گزاره را حتی بهصورت نسبی درست بدانیم، همچون هر پدیده دیگری به جای آنکه در آن لزوما امری مثبت یا منفی ببینیم، بهتر است تلاش کنیم سازوکارهای اجتماعی آن را درک کنیم و شاید بتوانیم از این راه قدمی در بهبود رابطه میان یکدیگر و روابط اجتماعی خویش برداریم. ابتدا از جنبه منفی این امر آغاز کنیم و سپس به جنبه مثبت آن برسیم. ترجیح دادن یک فضای مجازی به یک فضای واقعی، در شرایطی که ما در فرهنگ خود میشناسیم، عموما ناشی از نبود یا کمبود یا از آن وخیمتر، عدم انطباق فضاهای موجود واقعی با نیازهای کنشگران است؛ امری که این کنشگران را به سوی استفاده از فضاهای مجازی جایگزین میکشاند و از آن بدتر این فضاها را در موقعیتهای کژکارکردی یعنی خارج از کارکردهای مناسبشان قرار میدهد، یک مصداق روشن و بسیار رایج در این امر، نبود یا کمبود و عدم انطباق فضاهای روابط سالم اجتماعی میان دختران و پسران جوان است.
روشن است در جامعهای که اکثریت مطلق جمعیت آن را جوانان در سن ازدواج تشکیل میدهند نیاز به فضاهایی برای آن وجود دارد که این گروهها با یکدیگر آشنا شوند. تقلیلدادن این فضاها به مکانهای آموزشی همچون دانشگاهها که در سالهای اخیر انجام شده، کاری است نادرست که به هر دو کارکرد یعنی هم رابطه بین دختر و پسر و هم رابطه علمی ضربه میزند. مثالی دیگر وجود کنترل غیرضابطهمند اجتماعی در فضاهای عمومی، تصدیگری دولت در زندگی روزمره مردم و کمبود فضاهای لازم برای ایجاد و بروز شادی است که نتیجه آن گریز از فضاهای عمومی و پناهبردن به فضاهای خصوصی از جمله فضاهای مجازی است.
به نظر میرسد اگر مصداقهای این آسیبها را در شهرهای خود شناسایی کنیم، بتوانیم با سیاستگذاری و مدیریت بهتر شهری از آسیب بعدی یعنی شکلگیری فضاهای مجازی آسیبزا جلوگیری کنیم. اما فرورفتن در فضاهای مجازی و قرارگرفتن در شبکههای اجتماعی را نباید لزوما امری منفی تلقی کرد. امروز این شبکهها با وجود تمام مشکلات و جنبههای منفی خود، دروازههایی گشوده به سوی جهان آینده هستند که از همین لحظه در حال شکلگرفتن هستند؛ جایی که میتوان آموخت، به دیگران آموزش داد، کتاب خواند، فیلم دید، زبانهای دیگر را فرا گرفت، کتاب و مجله منتشر کرد، فرهنگ خود را بالا برد، اخبار را دید و شنید و خواند و... اینکه در خیالات خود از یک رمانتیسم قرن نوزدهمی حرکت کنیم و بخواهیم بهدور از فناوریهای جدید، از «کتاب کاغذی» یک امر مقدس بسازیم، از «دودچراغخوردن» بهمثابه یک روش عملی و کارا برای بالابردن دانش دفاع کنیم و در یک کلام، دورشدن از رایانه و وسایل ارتباطات جمعی در زندگی را تبلیغ کنیم، شاید مناسب نوعی خیالپردازی «روشنفکرانه»، در بدترین مفهوم این واژه باشد؛ نوعی کنش اجتماعی غیرمسئولانه، جداشدن از روابط واقعی زندگی و مسائل آنها و در نتیجه حاشیهایشدنهای ناگزیر از این رفتار، اما باید بدانیم این دیدگاه، نوعی از گفتمان و کنش انزوادهنده و سترون است که دیگر هیچ خریداری ندارد.
باید این امر را باور کرد که گذشته، حتی اگر واقعا یک خیال و رؤیای طلایی از پایه تصنعی نیز نباشد که ما آن را با ابزارهای حال و تخیل نسبت به آینده میسازیم، بههرحال ازدسترفته است. این بدان معنا نیست که گذشته را باید بهدور ریخت یا فراموش کرد، بلکه باید آن را به زمان حال آورد تا از آن به بهترین شکل بهره برد. برای این کار تنها و بیشک بهترین روش، آن است که تلاش کرد از گمگشتگی در فضای مجازی خود را نجات داد، اما نه با روشهای ریاضتی و زاهدمسلکیِ تصنعی، بلکه با درک جهان واقعی بهشکلی که واقعا در جریان است. اگر حضور ما در فضای مجازی برای تقویت تخیلات و توهمهایمان و برای وقتکشی باشد، البته بهتر است از آن فاصله بگیریم، ولی اگر این حضور را برای خود فرصتی بشناسیم برای آنکه جهانهای تازه و در حال شکلگیری آینده را کشف کنیم، باید حضورمان را هرچه بیشتر تقویت کنیم.
مطمئن باشیم این تقویت حضور در این حالت آگاهانه و هوشمندانه، نهتنها روابط و فضاهای واقعی را از میان نمیبرد، بلکه از خطاهای جاری، رایج و گسترده که در رابطه با فضاهای واقعی هر روز در حال ارتکابشان هستیم، احتمالا نجاتمان خواهد داد. فضاهای واقعی و فضاهای مجازی هرکدام جایگاه درخور خود را دارند و تنها از تعاملی هوشمندانه میان آنها میتوان امیدوار بود که آسیبهای اجتماعی را بهسوی کاهش سوق داد و امید را برای بهرهبرداری بهتری از زندگی، فراهم کرد.
ابتکار:حرمت تریبون های مقدس و عمومی را نگه دارید!
«حرمت تریبون های مقدس و عمومی را نگه دارید!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛برخی از تریبون ها مقدس و متعلق به همه مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، چپ و راست، اصول گرا و اصلاح طلب و هر جناح و گروه و فردی است. ایام شهادت و میلاد ائمه اطهار، میلاد و رحلت و بعثت پیامبر اعظم(ص)، تشییع پیکر مقدس، رحلت امام (ره)، دهه مبارک فجر، ایام ماه مبارک رمضان و آنچه به اعتقادات مردم و هویت ملی آنان مربوط است، از جمله این تریبون های مقدس و عمومی است که هم گوینده و هم مخاطب همه موظف هستند که حرمت آنها را نگه دارند. باور کنید به همان اندازه که شیعه ایرانی در ایام محرم برای امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س) و یاران وفادارش اشک ریزان و سینه سوزان است، آن هموطن ارمنی، کلیمی، زرتشتی و...
... نیز به حسین (ع) عشق می ورزد. یک همکار ارمنی داشتم، حتی جان فرزند و مادرش را به دروغ قسم می خورد ولی وقتی قسم به ابوالفضل می رسید، حاضر نبود دروغ بگوید. در چنین شرایطی مسلمان ایرانی شیعه، با هر سلیقه و نگرش و مشی سیاسی که باشد، نمی تواند از این عشق و علاقه و ارادت بی بهره باشد. این مقدمه گفته شد تا چند نکته بیان شود.
یکم: گروهی هستند به نام مداحان که در طول سال بخش وسیعی از "تریبون های مقدس" را در اختیار دارند. مردم با این گروه ارتباط نزدیکی دارند. خوب یا بد، گرایش مردم به مداحان و مداحی نسبت به سخنرانی و موعظه بسیار بیشتر است. میزان تاثیرگذاری این دسته بر عامه مردم نیز کم نیست. دسته ای از این افراد نیز سرشناس شده اند. شهرت نیز ثروت زیادی را نصیب این دسته کرده است. برخی از این شهرت و ثروت در راه درست استفاده می کنند و بعضی هم خدای ناکرده، خواسته یا ناخواسته به راه هایی کشیده شده اند که الله اکبر.... مع الاسف در سال های اخیر، برخی از مداحان محترم پا در کفش سیاستمداران کرده یا بهتر است بگوییم برخی سیاستمداران برای آنان پاپوش درست کرده اند.
یک مداح معروف که نگارنده به سبک مداحی ایشان خیلی علاقه دارد، در زمان انتخابات ریاست جمهوری پیشین خود را در کسوت حامی سر سخت آقای احمدی نژاد قرار داد. البتی چندی نگذشت که میانشان شکرآب شد و آبشان در یک جوی نرفت و باز همان مداح به منتقد تخریب گر احمدی نژاد و یار غارش جناب مشایی تبدیل شد. این مداح محترم که نام مقدس پیامبر و ائمه همواره بر سر منبرها ورد زبانش است و مردم هم انتظار شنیدن چیزی غیر از این را ندارند ناگهان گریزی به عالم سیاست زده و با رکیک ترین الفاظ رئیس جمهور وقت و همکارش را مورد خطاب قرار داد. مداح معروف دیگری سیاستمدار دیگری را خطاب قرار داد و در میان روضه هایش برای نابودی وی دعا کرد. باز همین چند مدت پیش بود که یکی از مداحان، تلویحاً رئیس مجلس را "بی غیرت و خاک بر سر" خواند.
واقعاً جای افسوس است که چرا این گونه تربیون های مقدس و عمومی به اغراض و الفاظ ناپاک و ناروای سیاسی آلوده شده است. به همان میزانی که می گویند سیگار کشیدن در مکان های مقدس با لباس و تن آلوده حرام است قطعاً استفاده از کلمات ناپسند و مغرضانه در مکان ها و تریبون های عمومی و مقدس جایز نیست. جوی آبی که باید از آن آب زلال و گوارا جاری گردد و همه باید از آن بنوشند، حیف است که با قطرات خون عمداً یا سهواً آلوده گردد. برخی از این مداحان، محبوب همه مردم هستند و قطعاً باید این طور باشد، اما این کوزه های گرانبها گاهی با سنگ سخنان درشت سیاسی و زشت ترک عمیقی بر می دارند که از ارزش آنها می کاهد. بنابراین مداحان محترم مواظب باشند که حرمت امامزاده به متولی آن است.
دوم: رسانه ها و سیاستمداران، اعم از اصول گرا و اصلاح طلب، این مداحان را در کمند خواسته های سیاسی و یا در دام انتقام نکشانند. عده ای می آیند از صداقت و سادگی این بچه های هیاتی استفاده می کنند و اغراض خود را از زبان آنان بیان می کنند. اینها به نوعی سرمایه های معنوی کشور به حساب می آیند، آلوده کردن آنان به سیاست و استفاده ابزاری از آنان قطعاً خیانت به باورهای مردم است. از آن طرف گیرم که مداحی، تحت تاثیر اشخاصی یا از روی کم تدبیری و یا در حالت بدبینانه از روی غرض، حرفی زد یا موضعی گرفت که به قبای برخی افراد یا گروه ها برخورد، رسانه ها و گروه ها و اشخاصی که ابزار تبلیغی در دست دارند چشم پوشی کنند. باشد که خداوند از گناهان همه ما چشم بپوشد.
مردم سالاری:کدام چمران؟
«کدام چمران؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛خرداد ماه پُرحادثهای است و ما بدین ماه عادت داریم. از ابتدای ماه که یادآور بزرگترین حماسههای سیاسی و نظامی ایرانیان در چهار دهه اخیر است تا میانه آن که یادآور ورود امام به عرصه سیاست و عروج او از میان امت است و سرانجام انتهای خرداد که یادآور فقدان دو چهره مؤثر تاریخ معاصر ایران، دکتر شریعتی و دکتر چمران است. آخرین روز خرداد، سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران در جبهههای جنگ تحمیلی است. با توجه به پیشینه علمی درخشان دکتر چمران؛ این روز تحت عنوان «بسیج اساتید» نامگذاری شده است. رسانههای رسمی نیز جز دوران جهاد وی در جبهههای نبرد، برگ دیگری از زندگی وی را ورق نمیزنند و تلاش دارند تا وجهه دکتر چمران را تحت منافع جناحی خویش مصادره کنند.
به همین دلیل هیچ اشارهای به فعالیتهای سیاسی پیش از انقلاب وی نمیشود. نه به فعالیتهای او در جنبش ملیشدن صنعت نفت؛ نه به کُنشهای سیاسیاش در نهضت مقاومت ملی علیه دولت کودتا؛ نه به اقداماتش تحت نهضت آزادی خارج از کشور و نه حتی به فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و نظامیاش در دفاع از شیعیان لبنان به رهبری امام موسی صدر. گویی چمران حضوری جز به عنوان یکی از بزرگترین و ماهرترین فرماندهان جنگ تحمیلی نداشته است. حال آنکه واقعیت چیز دیگری است.
چمران یکی از دانشجویان حاضر در شانزده آذر 1332 بوده و دستنوشته وی از آن روز خونین نشانگر دلبستگی وافرش به نهضت ملیشدن صنعت نفت دارد:«نکتهای را که هیچگاه فراموش نمیکنم و از ایمان و فداکاری دانشجویان حکایت میکند فریاد یا مرگ یا مصدق زیر رگبار گلوله بود» این دلبستگی هرگز از قلب او بیرون نرفت و با گذر از زمان، وی علایق و سلایق ملیگرایانهاش را با وجوه مذهبی و اسلامگرایانه قیام جامعه ایران پیوند داد.
چنانچه در مرثیهای که در سوگ دکتر شریعتی نگاشت؛ اشاره کرده که «ای علی، در تاریخ معاصر ایران، تو مصدق بزرگ را با خمینی عالیقدر پیوند دادی و بینش سیاسی را با روح خداپرستی درآمیختی» مهمترین شاخصه سیاسی دکتر چمران، همین پیوند تنگاتنگ بوده است.
در نظر او منافاتی میان فعالیت در جهت مبارزه با استعمار و استقلالطلبی در عین مبارزه با استبداد و آزادیخواهی نبوده است. او چنانکه وزیر دفاع دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان بود، پس از استعفای دولت موقت نیز؛ به فرمان امام، وزارت دفاع شورای انقلاب را بر عهده گرفت.
او برخلاف منفعتطلبانی که جهت سیاسی خود با وزش باد تعیین میکردند، هرگز حرمت استادش مهندس بازرگان را زیر پا نگذاشت و در عین حال از اطاعتش از امام و ارادتش به ایشان نیز کاسته نشد. اما سرانجام چنان از بیاخلاقیهای سیاسی گروههای چپگرای مارکسیست و مذهبی آزردهخاطر شد که در یکی از دستنوشتههایش از خدا آرزوی مرگ نمود و نوشت:«سکوت من از ترس و وحشت ناشی نشده است. کسی که همیشه سینه خود را سپر گلوله کرده و مرگ، آشنای قدیمی اوست، از کسی نمیترسد و به خاطر مصلحت شخصی ملاحظهای ندارد.
اما آنچه به آن فکر میکنم، صلاح مردم و سرنوشت مملکت است» و سرانجام نیز با وجود نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، به نشانه اعتراض به نزاعهای سیاسی و بنا به مصلحت کشور که مهمترین اولویتش جنگ بود، از تداوم فعالیتهای سیاسیاش اجتناب کرد و به جبهههای دفاع از میهن شتافت و در آخرین حضورش در تهران به یکی از دوستان صمیمیاش گفت که تا پیش از آزادی خرمشهر به تهران بازنمیگردد ولی اگر اجل مهلتش داد که آزادی خرمشهر را ببیند، به تهران خواهد آمد و پاسخ بسیاری از اتهامات و شایعات را خواهد داد. اما هرگز این مهلت را نیافت. امروز ماییم و راه ناتمام چمران در سیاستورزی.
راهی که معیارش پایبندی بر اصول و عقاید مشخص و پایداری بر مصالح عمومی و منافع ملی است. راهی که مبنایش صداقت در گفتار و عدالت در کردار است. امروز چقدر به مردانی چون او نیازمندیم که میان کردار و گفتارشان تمایزی نبود تا همگان تکلیف خویش را با آنان بدانند. مردانی که سیاست را به تدبیر معنا میکردند نه به تزویر. مردانی از جنس یاوران راستین خمینی.
دنیای اقتصاد:چشمانداز رشد در مسیر توافق
«چشمانداز رشد در مسیر توافق»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛اخیرا بحثهای گستردهای بر سر چشمانداز رشد اقتصادی درصورت حصول توافق در محافل سیاستگذاری و کارشناسی مطرح شده است. بدون تردید یکی از مهمترین عوامل تعیین مسیر رشد در سال جاری و نیز سالهای آینده دستیابی یا عدم دستیابی به توافق جامع در مذاکرات هستهای است. با عنایت به تفاهم لوزان و جمیع شرایط داخلی و بینالمللی بهنظر میرسد اکنون شانس حصول توافق هستهای به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. در حالی که پرونده رشد اقتصادی در سال 1393 در سایه بهبود سیاست داخلی و خارجی و دستیابی به توافق موقت ژنو با ثبت رقم نسبتا مناسب 3 درصد بسته شد، سوال این است که مسیر رشد اقتصادی در سال جاری در صورت حصول توافق چگونه رقم خواهد خورد؟
یک دیدگاه رایج این است که حصول توافق بهویژه با توجه به فاصله زمانی میان امضای توافق و اجرای آن و زمانبر بودن لغو تحریمهای اقتصادی، در سال جاری اثر چندانی بر رشد اقتصادی نخواهد داشت و نتایج آن عمدتا از سال 1395 ظاهر خواهد شد، اما از نظر نویسنده امضای توافق در تیرماه میتواند به سرعت آهنگ رشد اقتصادی را افزایش دهد و تا پایان سال جاری نرخ رشد اقتصادی را به فراتر از 5 درصد برساند، این فرآیند در سال آتی تقویت شده و دستیابی به رشد حدود 8 درصدی را میسر خواهد کرد.
در تحلیل اثر سریع امضای توافق بر رشد اقتصادی باید به یک نکته مهم توجه داشت و آن اینکه لغو تحریمها تنها یکی از نتایج توافق خواهد بود، اما فارغ از بحث تحریم موضوع چشمانداز روابط خارجی است. روابط خارجی پرتنش از مسیر کاهش اطمینان و امنیت اقتصادی، اثرات منفی بر عملکرد اقتصاد ایران در چند دهه اخیر داشته است. از این منظر حتی اگر فرآیند اجرای لغو تحریمها اندکی زمانبر باشد، اما امضای توافق به تنهایی افق روشنی را برای ارتقای روابط خارجی ترسیم میکند که نتیجه عملی آن ارتقای سریع اطمینان و امنیت اقتصادی است. ارتقای سریع اطمینان و امنیت اقتصادی سیگنال قوی برای سرمایهگذاران برای سرمایهگذاری در اقتصاد کشور را صادر میکند؛ چراکه سرمایه از نااطمینانی و ناامنی فراری است و مشتاق اطمینان و امنیت است. در این راستا اگرچه سرعت ورود سرمایه خارجی وابسته به زمان و سرعت لغو تحریمها است و ورود سرمایههای خارجی زمانبر خواهد بود، اما سرمایهگذاران داخلی صرفا با امضای توافق بدون هدر دادن زمان سرمایههای خود را در فرآیند تولید به کار خواهند بست؛ چراکه در چنین شرایطی هر سرمایهگذاری که سریعتر اقدام کند، بازدهی زودتر و بالاتری نیز در انتظار اوست. علاوهبر این، امضای توافق عملا دیوار تحریمها را در هم خواهد شکست و بدون تردید آهنگ تجارت خارجی را حتی پیش از لغو رسمی تحریمها سرعت خواهد بخشید. شتاب گرفتن سرمایهگذاری داخلی و تجارت خارجی بهعنوان دو موتور پرقدرت رشد اقتصاد ایران از زمان امضای توافق هستهای عمل خواهد کرد. بر این اساس آهنگ رشد اقتصادی منتظر زمان اجرای توافق و لغو عملی تحریمها نخواهد ماند و صرفا با امضای توافق شتاب خود را آغاز خواهد کرد. از این منظر امضای توافق اهمیت بسیار تعیینکننده برای مسیر رشد اقتصادی حتی در کوتاهمدت خواهد داشت و فاصله کوتاه زمانی برای اجرای آن خلل چندانی در ظهور پیامدهای مثبت حصول توافق ایجاد نخواهد کرد و نباید چندان نگران فاصله زمانی میان امضا و اجرای توافق بود؛ بنابراین حصول توافق هستهای فارغ از زمان اجرای آن زمینه دستیابی به رشد اقتصادی حدود 5 درصدی در سال 1394 را فراهم خواهد کرد؛ البته روشن است که لغو رسمی تحریمها هرچه سریعتر رخ دهد، آهنگ رشد اقتصادی نیز با سرعت بیشتری افزایش خواهد یافت.
یکی دیگر از بحثهایی که در زمینه چشمانداز رشد اقتصادی مطرح میشود این است که لغو تحریمها، شرایط اقتصاد ایران را به شرایط قبل از تحریم باز خواهد گرداند. در این مورد نیز باید باز هم تاکید کرد که لغو تحریمها تنها یکی از نتایج توافق جامع خواهد بود؛ در حالی که ایجاد زمینه برای ارتقای روابط خارجی کشور به مراتب دستاورد بزرگتری برای اقتصاد ایران بهویژه در بلندمدت در بر خواهد داشت. ارتقای روابط خارجی و توسعه همکاریها با قدرتهای بزرگ اقتصادی در سایه حصول توافق جامع بدون تردید پتانسیلهای بزرگ اقتصاد ایران را آزاد خواهد کرد که پیش از اعمال تحریمها یا هرگز وجود نداشت یا بسیار محدود بود. درواقع اگرچه لغو تحریمها اثر مثبت دو تا سه ساله را بر رشد اقتصاد ایران بر جای خواهد گذارد، اما ارتقای روابط خارجی و توسعه همکاریها با قدرتهای بزرگ اقتصادی در سایه توافق جامع میتواند رشد اقتصادی بلندمدت کشور را ارتقا دهد و تضمین کند.
در یک افق بلندتر نگاه به سند چشمانداز اقتصاد ایران در سال 1404 نیز مفید است. در حال حاضر با تحولات سه سال گذشته، اقتصاد ایران فرصتهای زیادی را برای دستیابی به اهداف سند چشمانداز از دست داده است. با این حال هنوز حدود 10 سال دیگر فرصت برای تحقق اهداف چشمانداز 1404 باقی است. دستیابی به توافق جامع و استفاده کامل از فرصتهای ناشی از آن میتواند عقبماندگیهای اخیر را به سرعت جبران کند و دستیابی عملی به اهداف سند چشمانداز را میسر کند. استفاده از چنین فرصتی تنها درایت و تدبیر میخواهد که بهنظر میرسد دولت یازدهم در حد کفایت از آن برخوردار است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد