عصر یک روز جمعه در حال بازی کردن با تلفن همراه همسرم بودم که پیامکی برای او ارسال شد. نمیدانم چرا پیامک را باز کردم. با خواندن متن پیامک حس کردم تمام تنم داغ شده است.
انگار سرم را داخل کوره گذاشته بودند. «سلام عزیزم فردا منتظرتم تا دوباره تو را ببینم.» هنوز متن پیامک را کلمه به کلمه حفظ هستم.
از شیرین درباره پیامک پرسیدم او که شوکه شده بود، منکر هرگونه اطلاعی از ماجرا شد و گفت: حتما مزاحم بوده یا اشتباه فرستاده است.
تصمیم گرفتم موضوع را فردا بررسی کنم. اما ساعت 11 شب دوباره پیامک دیگری از همان شماره آمد. «دلم تنگت شده، شوهرت خوابید پیامک بده.» با این پیامک دیگر مطمئن شدم شیرین به من خیانت کرده است. دوباره با هم درگیر شدیم.
او همچنان منکر همه چیز بود و این رفتارش مرا بیشتر عصبانی کرد. نمیدانم چه شد اما وقتی به خودم آمدم، دستانم دوره گردن شیرین گره خورده و همسرم بیجان روی زمین افتاده بود. تا صبح کنار جسد همسرم نشستم.
با روشن شدن هوا به کلانتری رفتم و گفتم همسرم را کشتهام. خیلی پشیمان بودم اما دیر شده بود. پیامکها در یک شب تمام زندگیام را نابود کرد. بعد از یک سال جلسه دادگاه برگزار شد و به خاطر درخواست پدر و مادر زنم به قصاص محکوم شدم.
حکم قصاص در دیوانعالی تائید شد و اولیای دم راضی به رضایت نمیشدند. یک شب من و چند قاتل دیگر را صدا کردند. میدانستم قرار است صبح فردا حکم قصاص اجرا شود. خودم را برای مرگ آمده کرده بودم. امیدوار بودم پس از اجرای حکم قصاص خدا هم مرا ببخشد.
در این مدت در زندان نماز میخواندم و سعی میکردم گذشته را جبران کنم. گذشتهای که قدر فرصتهایش را ندانستم.
سحرگاه مرا پای چوبه دار بردند. پدر و مادر همسرم در محوطه بودند. از آنها خواستم مرا ببخشند بعد حکم را اجرا کنند. طناب دور گردنم گره خورد و خودم را برای مرگ آمده کردم که ناگهان صدای مادرزنم سکوت را شکست .
«او را میبخشیم.» پاهایم سست شده بود. دیگر قدرت ایستادن نداشتم. طناب را از گردنم باز کردند و خودم را به پدر و مادرزنم رساندم و مقابلشان روی زمین افتادم و به خاطر این بخشش بزرگ از آنها تشکر کردم. سکوت کرده بودند و مادرزنم اشک میریخت.
سه ماه بعد از زندان آزاد شدم و بعد از بیرون آمدن از زندان سراغ قبر همسرم رفتم. میدانستم او کاری کرده بود تا خانوادهاش رضایت دهند.
الان قدر فرصتهای زندگی را میدانم. سعی میکنم عصبانی نشوم و بدانم خشم میتواند سرنوشت انسان را تغییر دهد. هر کجا دعوا میبینم سعی میکنم دو طرف دعوا را آرام کنم تا در عصبانیت به سرنوشت من دچار نشوند. قدر زندگی را باید دانست شاید دیگر فرصتی برای زندگی نباشد.
بر اساس سرگذشت میثم 32 ساله
تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد