نمایش با این که تحت تدابیر ویژه امنیتی بود، اما تعداد زیاد معترضان ـ که اغلب سیاهپوست بودند ـ جلوی اجرایش را گرفت. مدرک شماره 2 موضوعی حاد و حساس و اغلب انکار شده را دستمایه خود قرار داده بود؛ موضوعی که بسیاری سعی در فراموشی آن دارند، اما همچنان دانستن و به یاد آوردن آن تن را میلرزاند و روان انسان را پریشان میکند. موضوع نمایش مدرک شماره 2 باغ وحش انسانی است.
یک باغوحش نمایشی
باغوحش انسانی رخدادی واقعی بود که به نمایش سیاهپوستان و بربرها در سده ۱۹ و اوایل سده ۲۰ میلادی در اروپا برمیگشت. هنوز پوسترهای این باغوحشها ازجمله یکی از آنها در سال 1927 ـ که در اشتوتگارد آلمان دایر شده بود ـ به عنوان سندی از چنین توحش غریبی وجود دارد.
در این نوع از نمایش با عنوان نژادگرایی علمی، بومیها، بربرها و سیاهپوستانی که به عنوان برده توسط کشورهای استعمارگر، اسیر و به اروپا آورده میشدند در باغوحشهایی انسانی، زنجیر شده و در قفس و به شکلی کاملا تحقیرآمیز به نمایش عمومی گذاشته میشدند.
مردمی که به اجرای نمایش مدرک شماره 2 اعتراض کردند، از یادآوری رفتار تحقیرآمیز گذشته در یک نمایش همدلانه، اما دقیق و واقعگرا معذب میشدند. علاوه بر آن احتمالا از تکرارناپذیر بودن این فاجعه هم مطمئن نبودند. آنها بر این باور بودند بازنمایی آن باغوحش در یک نمایش هرچند هم انتقادی باشد، ممکن است روح نژادپرستی و خشونت در برابر سیاهان را تحریک کرده، دوباره آن تحقیر را دستکم به لحاظ ذهنی بر سیاهان تحمیل کند، اما احتمالا برت بیلی، کارگردان مدرک شماره 2 هم از یادآوری این رخداد ارادهای مشابه داشته است؛ یادآوری برای پیشگیری از تکرار. در هر حال این نمایش در لندن اجرا نشد و کشمکش بر سر آن، تائیدی بود بر خطری که هنوز بر سر جهان است.
انسان در باغوحش استعمار
باغوحش انسانی، نمونهای تمامعیار از نتایج استعمار است. استعمار به معنای آبادی خواستن است. کشوری قدرتمند و ثروتمند به بهانه آباد کردن و توسعه دادن به کشوری دیگر حمله کرده، آن را تصرف میکند و بعد از منابع طبیعی و سرمایههای آن بهره میبرد.
همین استفاده از منافع سبب میشود استعمار خود را نقض کند؛ یعنی منافع خود را نه در آباد کردن مستعمره، بلکه در تحقیر و عقبمانده نگه داشتن آن ببیند. این سرشت خودبرتربین استعمار، اساسا تا تمام شئون و سطوح نفوذ میکند، به قدری که دیگر مردمان آن مستعمره، انسان پنداشته نمیشوند.
علم اروپایی نگاهش به باور و دریافت انسان اروپایی از جهان معطوف بود؛ برای همین به غیرخود، یعنی به فرهنگ شرقی نه به چشم یک فرهنگ، بلکه یک عقبماندگی ذهنی و نبود تمدن مینگرد. درست مثل زندگی اجتماعی حیوانات دیگر که برای تحلیل جالب است، اما در سطحی عقبتر از زندگی انسانها قرار دارد. استعمارگران غیرسفید و غیراروپایی به چشم ناانسان نگاه میکردند.
او را موجودی شبیه انسان میدیدند که باید مورد تحقیق قرار گیرد و عموم را به عنوان موجودی غریب سرگرم کند. این نگاه تحقیرآمیز از محصولات استعمار است. عدهای خود را از دیگران برتر میدانند، بنابراین آنها را تصرف میکنند و برای پابرجا ماندن تصرف خود و ماندن ثروت کشور تصرف شده در جیبشان، مردمان یک سرزمین را در دستگاه قدرتمند خود به ناانسان بدل میکنند.
نگاه اروپایی استعمارگر به دیگر آدمیان از آن نظر که استعمارگر است تحقیرآمیز و غیرانسانی بود و باغوحش انسانی تنها بروزی بیرونی از آن ذهنیت به ظاهر متمدن محسوب میشد. ظهوری تصویری و شرمآور از ایدهای مبتنی بر خودبرتربینی اروپایی و تعریف خودشیفتهوار خود براساس تمایزی که با دیگران داشتند.
علیرضا نراقی
روزنامهنگار
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد