درست است یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی، گاهی دچار توهمات دیداری و شنیداری میشود و برخی اوقات هم قدرت تمرکز و تصمیمگیری درست را از دست میدهد؛ اما هیچکدام از این گاهیها دلیل نمیشود آنها را از حقوق طبیعیشان محروم کنیم یا دوستشان نداشته باشیم. این بچههای مبتلا به اسکیزوفرنی که ما را در جمع خودمانیشان راه میدهند عاشق آگاهی هستند و دانش. دوست دارند در کوچه و خیابان به آنها احترام بگذارند و دلشان میخواهد کسی آنها را به اسم بیمار روانی صدا نزند. آنها هم غم نان دارند، به دنبال شغلی برای امرار معاش میگردند و جنس دغدغههایشان خیلی شبیه ماست. این بچهها از سیارهای دیگر نیستند شهروندان همین آب و خاک هستند که به دلایل ژنتیک، به هم خوردن تعادل شیمیایی مغز، شرایط اجتماعی و دهها دلیل شناخته و ناشناخته دیگر، به یک بیماری مبتلا شدهاند که نه ننگ و عار است و نه این که باید دستمایهای برای پایمال شدن حقوق شهروندی این بچهها باشد.
نابغهای که چوب صداقتش را میخورد
از خیابان استاد بهزاد در حوالی میدان انقلاب که پایین بروید، از هر کدام از اهالی محل بپرسید، شما را به انجمن «احبا» یا همان انجمن حمایت از بیماران اسکیزوفرنی راهنمایی میکنند. دلمان میخواهد همه چیز طبیعی باشد و خودمانی. در میزنیم و بیمقدمه سر کلاس درسی مینشینیم که در آن بچههای مبتلا به اسکیزوفرنی، مشغول یاد گرفتن زبان انگلیسی هستند. تسلط استاد به مباحث زبان انگلیسی فوقالعاده است. خیلی گرم و صمیمی ما را در کلاس میپذیرد و گرم صحبت با بچهها میشویم.
کمی که از گپ و گفتمان میگذرد متوجه میشوم مرتضی، استاد زبان این کلاس هم خودش به این بیماری مبتلاست. وقتی مرتضی از دغدغههای بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی صحبت میکند، احساس میکنم با یک کارشناس مسائل اجتماعی حرف میزنم. بسیار پخته و علمی حرف میزند. از دایره واژگان پرشمارش میشود فهمید او یک کتابخوان حرفهای است.
حدسم درست از آب درمیآید. از مسئولان انجمن که میپرسم، متوجه میشوم مرتضی بهعنوان نخبه علمی توانسته بورسیه تحصیل در دانشگاههای آمریکا را بگیرد؛ اما پس از گذشت مدتی از اقامت در آمریکا، متوجه بیماریاش میشود و به ایران برمیگردد. حالا او ازدواج کرده و زندگیای طبیعی دارد: بیماران اسکیزوفرنی به حمایتهای عاطفی مالی و قانونی نهادهای متولی نیاز دارند اما متاسفانه خیلیها از بیماری ما تصویری سیاه و غیرحقیقی ترسیم کردهاند و بهراحتی حاضر میشوند انگهای غیراخلاقی به این بیماران بزنند.
مرتضی با وجود تواناییهای بالای فردی، شغلی برای گذران زندگی ندارد. دلیلش را که پیگیری میکنم، یکی از مسئولان انجمن میگوید: صداقت زیاد، کار دست مرتضی داده است. او در هر آزمون علمی که شرکت میکند قبول میشود، اما در مرحله مصاحبههای استخدامی، با صداقت از نوع بیماریاش و داروهایی که مصرف میکند، حرف میزند و به همین دلیل، در نهایت او را در آزمونهای استخدامی رد میکنند.
حمایت خانواده و جامعه، شرط حیاتی است
رزیتا، ساکن کرج است و از این که هر هفته از کرج به تهران میآید و در کلاسهای زبان این انجمن شرکت میکند، راضی و خوشحال است. به عقیده او برای مقابله با بیماری اسکیزوفرنی حمایت خانوادهها خیلی شرط است: اگر مثل من، خانواده درکت کنند و با بیماریات آشنا باشند، خیلی از مشکلاتت حل میشود؛ اما مشکل اینجاست که خیلی از خانوادهها، بچههایشان را درک نمیکنند و حتی نمیخواهند درباره مشکل فرزندشان چیزی بشنوند.
بهنوش هم حرف رزیتا را تایید میکند و میگوید: نهتنها خانوادهها، بلکه جامعه هم باید با این بیماری آشنا شود و بداند بیمار اسکیزوفرنی، یک فرد طبیعی است که میتواند در جامعه مفید باشد و بهخوبی با دیگران زندگی کند، به شرط این که او را طرد نکنیم یا قلبش را با حرفها و رفتارهای زننده نشکنیم.
علیرضای 29 ساله هم یکی دیگر از بچههای انجمن است که بهجز خودش یک برادر و خواهر دیگرش هم به این بیماری مبتلا هستند. او هم از جامعه، دل پری دارد و میگوید: مادر فداکاری دارم که جور همه سختیهای ما را میکشد، اما با بعضی اقوامم راحت نیستم. بعضی از آنها ما را درک نمیکنند و با ما دوست نمیشوند.
از علیرضا میپرسم تا حالا دوست صمیمی هم داشتهای، لبخند زنان به یاد گذشتهاش میافتد: چند سال قبل، پسر همسایهمان که اسمش علی بود، با من خیلی دوست بود و خیلی با هم خوب بودیم. او با من مثل یک دوست معمولی برخورد میکرد، ولی اسبابکشی کردند و دیگر هیچوقت او را ندیدم.
از تمسخر دیگران میترسم
24 بهار از عمرش گذشته، اما انگار دوست دارد از 24 هزار درد ناگفته در سینهاش حرف بزند. امیرحسین، ظاهری شبیه هنرپیشههای خوشتیپ سینما دارد. از مشکلاتش که میپرسم انگار دست روی دل پرخونش گذاشتهام: جامعه ما به بیماری اسکیزوفرنی دید مثبتی ندارد. تا میشنوند به این بیماری مبتلا هستی، سریع تو را طرد میکنند. خیلیها هم فقط از روی کنجکاوی دوست دارند درباره بیماریات بپرسند، اما در عمل با تو با احترام رفتار نمیکنند. به خاطر همین شرایط است که دوست ندارم در اتوبوس و مترو باشم و همیشه از تاکسی استفاده میکنم، چون میترسم یکباره حالم بد شود و آن وقت مورد تمسخر یا تحقیر دیگران قرار بگیرم.
مینا هم از بیتوجهی رسانهها به این بیماری گلایهمند است: انگار نه انگار که ما هم بیماریم و نیاز به حمایت داریم. فقط درباره بیماریهای جسمی اطلاعرسانی میکنند و از مشکلات ما حرفی نمیزنند. انگار اصلا نمیخواهند ما را ببینند و کمی هم از دردهای ما بشنوند.
صادق 30 ساله هم از بیتوجهی رسانهها به بیماران اسکیزوفرنی شاکی است. به گفته او، تا وقتی مردم به بیماری اسکیزوفرنی به دید یک بیماری ـ و نه چیزی بیشتر ـ نگاه نکنند، بچههای ما از نگاههای عجیب و غریب بعضی از مردم خلاص نمیشوند.
اسکیزوفرنی چیست؟
اسکیزوفرنی، یکی از بیماریهای عصبی روانی است که حدود یک درصد از جمعیت جهان به آن مبتلا هستند. شایعترین سن ابتلا به این بیماری 15 تا 30 سالگی است. این بیماری بهدلیل اختلال در عملکرد دستگاه عصبی مرکزی و بهویژه مغز رخ میدهد. گرچه عواملی مثل ژنتیک توارث، اختلال ساختاری در مغز و همچنین بروز عفونتها، سوءتغذیه و برخی بیماریها در دوران بارداری مادر را ازجمله دلایل ابتلای افراد به این بیماری میدانند، اما تاکنون دلیل قطعی برای ابتلا به این بیماری مشخص نشده است. توهم دیداری و شنیداری، تکلم آشفته و افکار غیرمنطقی، ازجمله رایجترین علائم ابتلا به این بیماری است. درمانهای دارویی، درمان به صورت بستری، رواندرمانی، مشاوره، آموزش و حمایت از خانوادهها نیز ازجمله راههای کنترل این بیماری است، اما تاکنون راهحل قطعی نیز برای درمان کامل این بیماری پیدا نشده است.
امین جلالوند
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد