درواقع اگر قصه را بر مبنای منطق سینمایی و مبانی دراماتیکش در نظر بگیریم ممکن است یا به حفرههای تهی بربخوریم یا برای چفت و بست برخی موقعیتها، منطق کافی نداشته باشیم.
اما باید فراتر از صورت فرمیک قصه کمی به لایههای نمادین اثر نظر انداخت تا از کاستیهای متعارف آن فراتر رفت.
آنچه را میخواهم در پایان و با مقدمهچینیهای نقادانه بگویم همین ابتدا میگویم. اینکه «پریدن از ارتفاع کم» یک روایت روان/ جامعهشناسی از انسان متوسط در جامعه معاصر ماست.
انسان متوسط بودن لزوما به معنای طبقاتی/ اجتماعی آن نیست و هر آدمی از هر طبقه اجتماعی میتواند انسان متوسط باشد.
انسان متوسطی که میل به پریدن و جهش و کمال در درونش موج میزند، اما جسارت پریدن و تغییر و رسیدن به آنچه میخواهد را ندارد.
فیلم قصه افسردگی مزمن اجتماعی است که سالهاست بسیاری از آدمیان متوسط با آن دست به گریبان هستند. شاید از طریق برقراری یک رابطه دیالکتیک وار بین صورت و باطن قصه به درک موقعیت روانشناختی آن دست یافت.
ظاهر قصه این است که فیلم داستان زنی به نام نهال است که چهار ماهه حامله است و ناگهان میفهمد جنین در شکمش مرده است. سکوت میکند و تصمیم میگیرد از این ماجرا به کسی چیزی نگوید.
سکوت او اگرچه ظاهرا برآمده از یک شوک و بحران عاطفی ـ روانی است، اما رفتارشناسی نهال (نگار جواهریان) در ادامه نشان میدهد که او دچار یک نوع روان رنجوری فلسفی است و چهبسا آن جنین مرده همان خود ایدهآل و مطلوبی است که او طی سالها زندگی در فضایی که مجبور به سرکوب خواستهها، نیازها و آرزوهایش بوده.
گویی پنهان کردن جنین مرده و میل به نگهداری آن برساخته همان عادتوارگیهایی است که ما به درد و رنجهای درونی خویش داریم.
بهراستی اگر این جنین را به آرزوها و رویاهای درونی خویش نسبت دهیم چند درصد از ما در درون خود این جنینهای مرده را نگهداری میکنیم.
میل به سقط و دفن آن نیست، چون هویت خویش را با آن پیوند زدهایم و گمان میکنیم شاید بدون آن دچار بحران شخصیتی میشویم دریغ از آنکه گاهی همین نگهداشتن و دور نریختن تصورات و رویاهای مرده در درون فکر و ذهن و ضمیرمان مانع از پریدن و تعالی ما میشود.
نهال گویی چون خود آن جنین را پرورانده تاب دل کندن از آن را دارد و در نهایت چون شرایط زندگی و دیگرانی را که در زندگیاش حضور داشتهاند مسبب این اتفاق میداند علیه آنها میشورد و طغیان میکند.
اگر با روانشناسی آدمهای از جنس نهال آشنا باشیم سکوت و در خود فرورفتگی او که تقریبا در نیم ساعت اول فیلم میبینیم کدها و نشانههایی است که مبین همین نکته است.
شاید از حیث سینمایی فیلم فاقد رمزگذاریهای دراماتیک باشد، اما برای مخاطبان آشنا به روانشناسی همه این نشانهها بهراحتی قابل رمزگشایی است.
طغیان او علیه محیط اطراف از جمله همسرش (رامبد جوان) در درون همین موقعیت روانی قابل فهم است.
همسری که مخاطب بهتدریج با شخصیت ضعیف و محافظه کار و ترسویش آشنا میشود. او حتی زمانی که نهال در حضور دوستش از علاقه درونی همسرش به دوستش میگوید قدرت دفاع حتی متظاهرانه از خود را ندارد.
اوج این طغیانگری را میتوان در خانه جدید و نوع پذیرایی از مهمانان و اقوام ردیابی کرد که انگار دارد تجربه دردناک نهیلیست را به صورت دیگران میزند و هیچ ابایی ندارد که آنها چه قضاوتی درباره او میکنند.
هر چند این سکانس برای مخاطبی که منطق رئالیستی قصه را دنبال میکند کمی اغراقآمیز و حتی بیمنطق جلوه میدهد.
گویی همه امید نهال به تغییر و دگردیسی در زندگی و تجربه فصلی تازه در زندگیاش در تولد فرزندش بود و حالا که تقدیر این تولد، مرگ بود از درون آن یک طغیان مرگاندیشانه متولد میشود.
این واکنش روانی را البته میتوان از منظر روانشناختی دیگری نیز تحلیل کرد. تحلیلی مبتنی بر نظریه ناکامی ـ پرخاشگری که مبین آن است که ناکامی و سرخوردگیهای مدام در آدمی موجب برانگیختن پرخاشگری و خشم در او میشود و جالب اینکه در روانشناسی افسردگی نوعی خشم است.
منتها خشم بر علیه خود! البته نهال هر دو گونه این پرخاشگری را تجربه میکند؛ ابتدا به شکل خشم بر علیه خویش و افسردگی و دوم از طریق پریدن به دیگران.
او حتی روانشناس و مشاور خود را نیز مورد عتاب قرار میدهد و تلاش میکند او را از حیث منطقی در موضع منفعلانهای قرار دهد. البته این اولین تجربه بلند حامد رجبی است و باید با کمی اغماض به آن نگریست.
به نظر میرسد مشکل اصلی فیلم او کاستی و ضعفهایی در پیوند زدن بین منطق روانشناختی شخصیتها با ساختار و زبان سینمایی قصه است و اگر این همنشینی بین زبان سینمایی و زبان روانشناختی در بستر درام صورتبندی میشد حتما با فیلم کمنقصتر و شسته رفتهتری مواجه میشدیم.
سیدرضا صائمی - ضمیمه قاب کوچک
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد