
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
با همه این اوصاف یک طنزپرداز شناختهشده، دوستداشتنی و محترم که همیشه ششدانگ حواسش به چرخشهای قلمش بوده قصد دارد رمزهای طنز را برایمان فاش کند و از این بگوید که چگونه شوخی کنیم و چگونه تحمل شوخی داشته باشیم.
ابوالفضل زرویی نصرآباد قرار است دوشنبههای اول هر ماه در برنامه «رمز طنز» از طنز حرف بزند. هفته گذشته نخستین جلسه این نشست در فرهنگسرای نیاوران تهران برگزار شد و به بررسی شرایط طنز در جامعه پرداخت.
طنز دیروز، طنز امروز
زرویی در این نشست ابتدا به مقایسه طنز امروز و گذشته پرداخت و گفت: امروز طنز در مقایسه با گذشته با شرایط متفاوتی روبهروست. بهراحتی در دسترس همه بوده و مثل گذشته نیست که دیوان ایرج میرزا دست کسی ببینند فرد را منحط بدانند. با این حال هنوز هم طنز آسیبهای دیگری دارد. آسیبهایی که دست و پای رسانهها و بخصوص صدا و سیما را میبندد و کار را برایشان دشوار میکند.
او ادامه داد: وقتی از ملانصرالدین حرف میزنیم برخی فکر میکنند توهین به یک قشر خاص است در حالی که اصلا این طور نیست. میگویند ملانصرالدین را برای توهین به قشر خاصی در دوره قاجار ساختهاند بعید میدانم چنین باشد. این را کسی میگوید که عمری ملانصرالدین گلآقا بوده است، بد فهمی، بد ارائه کردن و تقدس سازیهای گاه بیدلیل، ما را در شرایط ضربهپذیری قرار داده و کارمان را به یقهگیری رسانده است.
این طنزنویس اظهار کرد: به عنوان طنزپرداز مضامینی برای شوخی و قطعا حد و مرزی وجود دارد؛ مثلا درباره دین تکلیف روشن است. حساسیتهایی وجود دارد که آیات عظام هم تحت عنوان مقدسات از آنها حرف زدهاند و میدانیم نباید با آن شوخی کنیم. شاعر مجموعه رفوزهها بیان کرد: فکرش را بکنید من بیایم خانه شما برایم سالاد بیاورید، بگویم این چه وضعی بود مگر من گوسفند هستم که فقط کاهو گذاشتهاند جلویم. دفعه بعد شما کباب درست کنید بگویم فکر کردهاند من ندید بدید هستم. دفعه بعد برنج بپزید بگویم غذای عوام را به من میدهند و خلاصه هربار یکجور بهانهگیری کنم. آخرش شما به چه نتیجهای میرسید؟ رهایم میکنید دیگر دعوت نمیشوم و کسی هم از من پذیرایی نمیکند. من خودم را با این حرفها و بهانهگیریها از همه چیز محروم میکنم.
او ادامه داد: این بلایی است که ما امروز داریم به سر خودمان میآوریم. سراغ لهجه میروند اعتراض میکنیم و میگوییم به قومیتها توهین شده است. پایتخت میسازند شمالیها شاکی میشوند. از کرمان صد سال پیش حرف زده میشود کرمانیها عصبانی میشوند و... .
جای طنز نیست، هجو بنویسید
زرویی گفت: مجموعه «در حاشیه» که ساخته شد بسیاری از پزشکان اعتراض کردند تا کار رسید به کشیدن بخیه یک کودک. مشابه این اتفاق برای من هم رخ داده است و معتقدم این اتفاقها طنز برایش کم است. باید هجوش کرد. البته منظورم از هجو فحاشی و بیادبی نیست. ابوالعلای معری میگوید «بهترین هجو، هجوی است که اگر آن را بر دختر دوشیزهای در پشت پرده بخوانند، از آن شرمگین نشود.» منظور ابوالعلا هجوی است که بشود همه جا آن را خواند.
او همچنین اظهار کرد: واقعا بعضی از ما مردم کمظرفیتی شدهایم و شرایط را به سمت گروکشیهایی بردهایم که خودمان ضرر اصلیاش را میپردازیم. قربانی اصلی این اتفاقات هم طنزپرداز است که دیگر نمیداند باید از چه چیزی حرف بزند تا کسی عصبانی نشود.
شوخی با قومیتها از کجا آمده؟
حال سوال دیگری مطرح میشود؛ شوخی با قومیتها از کجا آمده است؟ زرویی در این باره اظهار کرد: میگویند کار اروپاییها و انگلیسیهاست. جالب است بدانید اولین بار که پای اروپاییها به ایران باز شد دوره صفویه بوده که اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم است. در حالی که عبید قرن هشتم یا خیلی قبلتر از او راغب اصفهانی مجموعه طنزهایی را گردآوری کردهاند که شوخی با قومیتها به شکل پررنگی در آن وجود دارد.
او افزود: در نوشتههای آنها سمبلشناسی شده و با هر قوم به آنچه در آن مشتهر بودهاند شوخی شده و هیچ کس هم از این شوخیها ناراحت نمیشده است. یک مثال هم میزنم که ماجرا برایتان روشنتر شود.
نویسنده کتاب خاطرات سر پروفسور حسنعلیخان مستوفی، سپس به بیان حکایتی از خواجه نصیرالدین طوسی پرداخت که حکایتش به این شرح است: خلیفه با ابن حاجب در میان شط تفرج میکرد. محقق طوسی کتاب را نزد خلیفه گذاشت و او به ابن حاجب داد. ابنحاجب چون ناصبی بود، کتاب را به شط انداخت. سپس از خواجه پرسید: آخوند! اهل کجایی؟ خواجه گفت: از اهل طوسم! ابن حاجب گفت: شاخ تو کجاست؟! (در قدیم مثلی بود که مردم آن سرزمین را گاو میخواندند!) خواجه به شوخی در جواب گفت: شاخ من در طوس است و آن را همراه نیاوردهام، میروم و آن را میآورم! به هر حال، خواجه با نهایت ملال خاطر به دیار خود بازگشت و دگرگونیهای روزگار او را به وزارت هلاکوخان کشانید و دست هلاکو را گرفت به بغداد آورد. در آن روز که هلاکو خلیفه عباسی را کشت، خواجه شخصی را فرستاد تا ابن حاجب را حاضر ساختند. ابن حاجب آمد پیش روی ایشان بایستاد. خواجه در حالی که اشاره به هلاکو میکرد به ابنحاجب گفت: آن شاخی که گفتم این است که اکنون همراه آوردهام!
او ادامه داد: خواجه نصیرالدین از لقب گاو که به مردم شهرش اطلاق میکردهاند ناراحت نمیشده چراکه صرفا جنبه توهین برداشت نمیشده است و آنها خوبیهای گاو، سگ یا شیر را میدیده اند و به هیچ وجه مثل امروز شاکی نمیشدهاند.
رابطه طنز نوشتن و اهلیت
زرویی در بخش دیگری از صحبتهایش با انتقاد از شرایط حاکم بر طنز در کشور بیان کرد: ترکتازی و چند نفر را دور خود جمعکردن کفایت نمیکند. نوشتن طنز اهلیت میخواهد. وقتی حرف میزنم به من میگویند چاپلوس نظام. من اگر چریدهام پس کو دنبهام! من میگویم طنز نوشتن یک کار تخصصی است. اگر میخواهید وارد این عرصه شوید به قواعد کار تخصصی پایبند باشید. شما در این کار موظف هستید قواعد اولیه طنز را رعایت کنید.
او همچنین خطاب به حاضران گفت: اگر غیرتی نمیشوید و رگ گردنتان باد نمیکند فرهنگ و ادبیات عربها را مطالعه کنید. شعرا و ادبای بسیار بزرگی در عرب جاهلی داشتهایم البته منکر فضای سخت آن زمان بخصوص فضای شهر مکه نیستم و همه میدانیم پیامبر با دین اسلام فضای سخت آن زمان را میان عربها تغییر داد و به سمت روشنایی برد، اما فرهنگهای جالبی میان عرب جاهلی وجود داشته که میتوانم بگویم صعلوکها یا جوانمردهای عرب از ما مسلمانتر و اخلاقیتر بودهاند. آنها برای هجو گفتن هم قواعد داشتهاند. کسی که میخواسته هجو بگوید نصف سرش را میتراشیده، نعلین تا به تا میپوشیده و بزرگ قبیلهای که قرار بوده هجو بشود وقتی خبردار میشده تمام سعی خود را برای دلجویی از شاعر میکرده است تا هجو نشود. آثار بسیار ارزشمندی از این دوران باقی مانده که حیف است آنها را نخوانید.
در ادامه برنامه بود که زرویی با دیدن وسایل پذیرایی از حاضران بحثش را ادامه نداد و با خنده گفت: دیگر نمیتوانم ادامه دهم. مولانا اواخر دفتر اول مثنوی بیتی دارد با این مضمون که دلخور است و دیگر نمیتواند ادامه دهد: «دوش دیگر لون این میداد دست/ لقمه چندی درآمد ره ببست/ بهر لقمه گشته لقمانی گرو/ وقت لقمانست ای لقمه برو.» درباره این بیت از استادم مظاهر مصفا سوال کردم ایشان گفت مولانا مشغول صحبت بوده که سفره میاندازند، دلخور میشود و نمیتواند ادامه دهد. (با خنده و بیانی طنز) البته من کجا و مولانا کجا! من از شما به لقمه راغبتر هستم! خوشحال باشید که لقمان آمد و لقمه فنا شد.
زینب مرتضایی فرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد