
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
جالب اینجاست مظفرالدین با این که پسر چهارم ناصرالدینشاه بود، در پنج سالگی به جانشینی پدر برگزیده شد، اما حدود چهار دهه طول کشید تا این جانشینی محقق شود. اگر نبود آن تپانچه، گلوله و چابکی میرزا رضا در آن روز بخصوص از تاریخ، معلوم نبود خوابهای طلایی و سلطنت محورِ مظفرالدینشاه چه زمانی میتوانست به حقیقت بپیوندد. چهبسا اگر میرزا رضا به هر دلیلی در ترور ناکام میماند یا همچون نوبت پیشین که این فرصت را در باغی داشت و از آن صرفنظر کرده بود، عطای تصمیم خطیرش را برای همیشه به لقایش میبخشید، ناصرالدینشاه خیالِ بیخیال شدن نداشت و بر شمار زنان عقدی و صیغهایاش میافزود.
با این حال بخت با مظفرِ سالها نشسته بر نیمکت ذخیرههای سلطانی بالاخره یار شد و طفلک ده سالی پادشاهی کرد. ناصرالدینشاه در کنار فتحعلیشاه قاجار، دو تن از شاهانی بودند که در دوره سلطنت خود و با انعقاد و امضای قراردادها و پیمانهایی عاری از فکر و برای منافع شخصی، بخشهایی از سرزمین پهناور ایران را به بیگانگان تقدیم و آن اژدهای غرنده را به گربهای پشمالو و خواب آلود تبدیل کردند. هرچه نباشد برای یک شاه شاعر پیشه و خاطرهنویس و وافوری، گربه همنشین بهتری از اژدهایی آتشین بود که ممکن بود ناغافل و نعرهکنان سلطان صاحبقران را ببلعد یا دستکم چرت شاه بیکفایت را پاره کند. علاقه وافر ناصرالدینشاه به ماده گربهای به نام ببریخان هم سنخیت بامزه و بامسمایی با این گمانهزنی دارد و نشان میدهد سلطان خوشگذران به جای این که به فکر ملت و منافع کشور باشد، به ایران خانمِ میومیوکنان در اندرونی دلخوشتر بود.
گزافه نیست اگر بگوییم ببریخان دست کمی از سوگلی حرمسرای سلطانی نداشت، چراکه ناصرالدینشاه به دلیل دلبستگی فراوان به این گربه حتی برای او پرستاری هم تعیین کرده بود و مواجبی به او میداد. سلطان همچنین بچههای ببریخان را هم به عنوان هدیه شاهی به بزرگان و اشرافیون بذل و بخشش میکرد. در ضمن آنها که رگ خواب ناصرالدینشاه را خوب میدانستند و میخواستند دست خالی از پیش او برنگردند، احترام ویژهای برای ببریخان قائل بودند و نزد شاه مجیز او را میگفتند. حتی میگویند آنها که نامه و درخواست خود را روی دم ببریخان میبستند، بیبرو و برگرد با پاسخ مثبت ناصرالدینشاه مواجه میشدند.
نمایش کمدی عروسکی ـ زنده «اندر حکایت ناکامی ببریخان در ولایتعهدی شاهی که سرخ پوش بود، اما کسی نمیدانست!» به کارگردانی مشترک سلما محسنی اردهالی و سینا ییلاق بیگی و بازی مریم آشوری، فهیمه باروتچی، علی باروتی، بهرام بهبهانی، فرزانه عاقلی و محمدرضا مالکی ـ که ساعت 20 و 30 دقیقه این شبها در تالار سنگلج اجرا میشود ـ نگاهی ظریف و بامزه به این مقطع زندگی ناصرالدینشاه و رابطه مهرورزانه او با گربهاش ببریخان دارد.
نوشین تبریزی به عنوان نویسنده نمایشنامه، استفاده خلاقانهای از یک واقعیت تاریخی میکند و پروبالی طنازانه به آن میدهد. او با داستانی نمکین، هم از بیکفایتی ناصرالدینشاه و شاهان قاجار میگوید که چگونه برای پاسخگویی به نیازهای شخصی و منفعتطلبانه، باجهایی ملی و میهنی به بیگانگان ازجمله روسیه و انگلیس دادند و هم موفق میشود با روایتی بازیگوشانه و خیالانگیز از خلوت سلطانی، مخاطب را تا پایان با اثر همراه کند. در واقع بخشی از تلخترین و نچسبترین بخشهای تاریخ این سرزمین با عنصر کمدی، قابل هضم و تحمل میشود و تماشاگر با خندیدنی تلخ به آنچه بر این کشور رفته، کتاب تاریخ را از باب عبرت و افسوس تورق میکند.
کارگردانان نمایش هم در اجرا بخوبی قدر متن ملیحانه نویسنده را میدانند و با شیوه جذاب زنده ـ عروسکی، نمایشی تماشایی را شکل میدهند. یکی از مهمترین دلایل موفقیت یک کار عروسکی به جذاب بودن عروسکها مربوط میشود که این نمایش از این نظر نمره قبولی میگیرد و عروسکهایی که توسط رفعت هاشمی سی سخت و مرضیه سرمشقی طراحی شدهاند، سمپات و دوستداشتنی هستند. بازیگران و بازیدهندگان نمایش هم با بدن و بیان مناسب و درک درست فضای کمیک اثر، تکمیلکننده پازل موفقیت این اثر هستند. چهرهپردازی، موسیقی و طراحی صحنه و لباس نمایش هم ترکیب همگون و هماهنگی دارد و کاملا در راستای نتیجه رضایتبخش اثر حرکت میکند. ضرباهنگ خوب کار هم اجازه افت نمایش و خستگی به تماشاگر را نمیدهد؛ عاملی که این روزها کمتر در آثار نمایشی ما لحاظ میشود.
با این حال و با همه این ویژگیهای مثبت، نمایش برگزیده پانزدهمین جشنواره بینالمللی نمایش عروسکی تهران (مبارک)، اجرای پرفروغی را سپری نمیکند و در یکی از بدترین و دیرترین ساعتها روی صحنه میرود. در صورتی که زمان مناسبی نصیب این نمایش میشد، میشد توقع اتفاقات زیباتری را برای این کار داشت.
نکته دیگر این که اگرچه این نمایش کمدی ـ عروسکی و ایرانی سنخیتی ماهوی و ذاتی با تالار قدیمی سنگلج دارد و از جنبهای محل مناسبی برای آن محسوب میشود، اما به خاطر تغییر ذائقه مردم و تئاتربینها در سالهای اخیر، اتفاقا اگر در سالن دیگری مثلا تماشاخانه ایرانشهر یا یکی از سالنهای مجموعه تئاترشهر یا مثلا تماشاخانه باران اجرا میشد که در مرکز پاتوقهای این سالهای تئاتر پایتخت قرار دارند، با اقبال و هیجان بیشتری از سوی تماشاگران انبوهتر
روبهرو میشد.
در پایان نمیتوانم شگفتی خود را از رویکرد اخیر تئاتر کشور ابراز نکنم که در این چند ماهه یکباره توجه بی سابقهای به ناصرالدینشاه قاجار و سلطنتش و رابطهاش با امیرکبیر نشان دادند. «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی»، «حکایت فین به روایت جن جین» و «مضحکه شبیه قتل»، سه نمایشی بود که در این یک سال اخیر از زاویههای مختلف سراغ شاه بابا و دوران سلطنت یا حوالی پادشاهی او رفتند و خوانش تاریخی و ایضا تخیلی خود را ارائه کردند و «اندر حکایت ناکامی ببریخان...» چهارمین کار در این زمینه محسوب میشود.
با این حساب باید گفت ناصرالدینشاه 120 سال پس از مرگش همچنان در دادگاه تاریخ این سرزمین و در پیشگاه ملت باید جوابگوی غفلتها و خطاهایش باشد. ولی این بازجویی و تفتیش این بار از سوی هنرمندان تئاتر و روی صحنه نمایش صورت میگیرد و جناب قبله عالم باید دست از تاب دادن آن سبیلهای همایونی بردارد و رو به مردم بگوید چه شد که آن اژدهای سابق را با گربهای ناقابل تاخت زد و معاوضه کرد.
علی رستگار
فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد