همدیگر را قاب نگیریم

همه دوست دارند مشهور شوند. البته مشهور به خوبی و خوب بودن. این آرزوی هر آدمی است که در عرصه کاری خودش شناخته شود. اما این شناخته شدن نیز همیشه آسیب و دردسر زیاد دارد. البته من خودم را سلبریتی نمی‌دانم و با این حال از این که مردم مرا می‌شناسند و نسبت به من لطف دارند بسیار خوشحالم. چون هر چه دارم از همین مردم دارم.
کد خبر: ۹۴۵۵۹۳
همدیگر را قاب نگیریم

با این حال همان طور که گفتم دردسرهای زیادی هم در این عرصه وجود دارد. دردسرهایی از جمله این که خواه‌ناخواه همه رفتارها و کارهای آدم مورد قضاوت قرار می‌گیرد. من آهنگساز و رهبر ارکستر هستم اما دلم می‌خواهد نقاشی هم بکشم. فیلم و تئاتر هم بازی کنم. داستان و شعر هم نوشته‌ام و قصد دارم آنها را منتشر کنم. اما درباره هر کدام از این کارها که انجام داده‌ام با قضاوت‌هایی روبه‌رو شده‌ام و خواهم شد. در حالی که من هم مثل هر آدم دیگری باید حق داشته باشم هر کاری را که دلم می‌خواهد تجربه کنم. همان طور که یک پزشک ممکن است دلش بخواهد نقاشی را تجربه کند، من هم دوست دارم این کار را انجام دهم.

اگر من بازیگر شوم به هیچ‌وجه بازیگر خوبی نخواهم شد. نقاشی می‌کنم، اما نقاش خوبی نمی‌شوم. مجسمه‌ساز بزرگی هم نخواهم شد، اما همه اینها به من کمک می‌کند تا در هنر اصلی‌ام یعنی موسیقی بیشتر پیشرفت کنم. چون همه هنرها به هم ارتباط دارند و همه خیابان‌ها ما را به یک مقصد می‌برند.

البته کلا ما آدم‌ها طوری زندگی می‌کنیم که سرمان به کار خودمان نیست و مدام مشغول سرک کشیدن هستیم. همه در ذهنمان یک قاب را شکل داده‌ایم و می‌خواهیم دیگران را در آن قاب محصور کنیم. طبیعی هم هست که افراد شناخته شده بیشتر در معرض این قضاوت‌ها قرار بگیرند.

باید گوش‌هایمان را بگیریم و زندگی خودمان را داشته باشیم. مگر چارلی چاپلین که فیلم بازی کرد و موسیقی فیلمش را هم خودش نوشت در زمینه بازیگری تمام شده بود. این طرز فکرها اشتباه است.

دنیا آنقدر مکانیکی شده است که همه ما یک روز به دنیا می‌آییم و از همان روز تکلیف ما را روشن می‌کنند و در یک قالب تعریفمان می‌کنند. انگار که یک عکس هستیم که ما را قاب کرده و از دیوار آویزان می‌کنند. بعد هم نمی‌گذارند از این قاب بیرون بیاییم.

آدم‌ها فراموش کرده‌اند که باید با هم برخوردی فراتر از یک عکس یادگاری داشته باشند. یادشان رفته که باید برای آزادی هم احترام قائل باشند. به همین خاطر خیلی راحت آزادی را از دیگران می‌گیرند. خانواده، دوستان و خلاصه همه آزادی‌مان را از ما می‌گیرند و فکر می‌کنند باید طبق قالب ذهنی آنها رفتار کنیم. مثلا می‌گویند فلان‌کس منشی خوبی است و بر این اعتقاد هستند که باید تا آخر عمر منشی خوبی باشد. اصلا به این فکر نمی‌کنند که شاید بتواند رئیس خوبی هم باشد. محیط ما دوست دارد که در یک چارچوب قرارمان بدهد، اما من نه کسی را در چارچوب قرار می‌دهم و نه می‌گذارم کسی مرا در چارچوب قرار دهد. همه حق دارند تجربه‌های خود را داشته باشند.

لوریس چکناواریان

رهبر ارکستر و آهنگساز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها