دور هم نشستهاند، مادر روی مبل استیل و عروس و پسر روی مبل راحتی. مادر بافتنی میبافد. عروس و پسرش آمدهاند دیدنش. مادر همانطور که بافتنی میبافد با پسرش هم حرف میزند، اما عروس چیز زیادی برای گفتن ندارد. گاهی از روی موبایلش سر بر میدارد و لبخندی میزند یا سری تکان میدهد و گاهی به موبایلش لبخند میزند. عروس خانم که انگار حوصله بزرگترها را ندارد، فرقی نمیکند چقدر پیش مادرشوهرش باشد. هر چقدر که طول بکشد، بعد از یکی دو جمله سر خودش را با موبایلش گرم میکند یا بازی میکند یا جوک میخواند و میفرستد یا میرود پای کامپیوتر برادرشوهرش مینشیند و فیلم میبیند.
مادربزرگ، اما از نسل دیگری است. طاقت دیدن این برخوردها را با عروسش ندارد. مادربزرگ گاهی به عروس تازه خانواده سرکوفت میزند که مادرشوهرت جواهر است. اگر من بودم و این رفتارهای تو را میدیدم، دیگر در خانهام راهت نمیدادم! عروس فقط میخندد و میگوید: بیچاره مادرشوهرم. مادرشوهر هم برای حرفهای مادرشوهر پیر و تکیدهاش جوابی جز خنده ندارد.
او روزهایی را به یاد میآورد که جوان بود و در خانه شوهرش، کوچکترین فرد به حساب میآمد. وقتی عروس خانواده شده بود، کارهای خانه افتاده بود گردن او و خواهرشوهرهایش که هنوز مجرد بودند، هر بار به بهانهای خود را کنار میکشیدند تا کارهای سخت برای او بماند.
آن روزها همین مادرشوهر جواهرشناس قدرش را نمیدانست و از همه چیزش ایراد میگرفت. مادرشوهر جدید وقتی به عروسش نگاه میکند، در دل میگوید: مادرشوهر هم مادرشوهرهای قدیم. دخترهای امروزی فکر میکنند همین که به خانه مادرشوهر میآیند و سر میزنند، کوه کندهاند و مهمان هستند و نباید دست به سیاه و سفید بزنند و مدام خود را با موبایل مشغول میکنند.
پسر اما هر لحظه نگران بحران است. نگران است که حرفهای مادربزرگ، مادرش را تحریک کند و حرفی بزند که نباید بزند و زندگیاش را پرآشوب کند.
دوباره همسرش اتاق خوابش را از او جدا میکند و مدتی غذای حاضری از بیرون سفارش میدهد و در خانه فقط کتاب میخواند. کتاب خواندن مدل جدید قهر کردن در خانه آنهاست.
آخرین بار مادرش به متلک گفته بود: دخترم یک بار دستی بالا کن و ظرفها را بشو تا ببینم مادرت چه کد بانویی تربیت کرده. عروس خانم هم بهش برخورده بود و قهر، دو هفته ادامه داشت.
حالا اما مدتی است در خانواده صلح سرد برقرار است. عروس و مادرشوهر با هم حرف نمیزنند و به هم کاری ندارند. اگر هم حرفی رد و بدل شود، یکی دو کلمه بله، نخیر و مرسی است.
مادرشوهر جدید میداند این روزها به کمک فرزندان نمیشود زیاد دل بست و حتی شاید زیاد روی همصحبتیشان نشود حساب کرد.
مادرها این روزها، همین که بچههایشان را گاهگداری ببینند، قانع هستند و بچهها هم وقتی بزرگ میشوند، همین که رابطه را حفظ کرده باشند، فکر میکنند وظیفه خود را انجام دادهاند و اگر این رابطه برایشان رنجشی به وجود آورد، مدتها از آن فاصله میگیرند.
انگار قلبها مثل دنیا کوچک شده است؛ دنیایی که به کوچکی موبایلی است که در دست میگیریم و میتوانیم مدتها خود را در آن غرق کنیم. کودکان این دنیای کوچک را بهتر میشناسند و بیشتر از جامعه گرم و صمیمی قدیمی ما فاصله میگیرند. این روزها آینده و روابط خانوادگی، موضوعی است که بسختی میتوان به آن فکر کرد و نگرانش نشد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد