میرزا کوچکخان که تازه از تبعید به رشت برگشته، نمیتواند نسبت به فریاد تظلم خواهی فردی به نام رضا آژان که توسط نیروهای اجنبی کتک خورده و دست بسته برده میشود، بیتفاوت باشد. او بهخاطر نجات این فرد با سربازان درگیر میشود و خودش هم از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار میگیرد.