ده سال پیش امید فقط 18 بهار از زندگیاش گذشته بود که پایش به زندان وکیلآباد مشهد باز شد. باورش نمیشد پسری که رنگ کلانتری محل را تا آن موقع ندیده و همه او راپسری سربه راه میدانستند، یکدفعه سرنوشت زندگیاش این گونه رقم بخورد.
قتل در جشن عروسی
باورش نمیشد دستانش سردی دستبند را احساس کند و خانهاش از این به بعد به جای بودن کنار اعضای خانوادهاش تبدیل به یک سلول سرد شود. کنار افرادی باشد که هر کدام بنابر وقوع حادثهای پایشان به زندان باز شده بود. نمیتوانست باور کند مسیر زندگیاش بر اثر یک حادثه، یک کل کل کردن در شب عروسی عوض شود.
ناخواسته چاقویی برداشت و از روی عصبانیت به مقتول ضربهای زد و جانش را گرفت. این صحنه درگیری در شب عروسی از همان لحظهای که رخ داد تا رفتنش به زندان و محبوس شدن در آنجا هزاران بار از مقابل چشمانش رد شد و آنها را در ذهنش مرور کرد. خودش را بارها لعنت میکرد که چرا نتوانست آن شب بر خشمش غلبه کند. چرا چاقو به دست گرفت. چرا جان کسی را گرفت و سرنوشت خود را به زندان کشاند. خانوادهاش را اسیر و گرفتار کرد و خانواده مقتول را داغدار. از همان لحظه که بازداشت شد بشدت ناراحت بود و پشیمان.
با خود میگفت ای کاش همه چیز به عقب بازمیگشت و پسر 22ساله فامیل در آن جشن عروسی زنده بود و او اکنون پایش به زندان باز نمیشد. ای کاش ای کاشها برایش تمامی نداشت. خانوادهاش بارها و بارها به خانه مقتول رفتند، اما آنها داغ پسری 22ساله بر دل داشتند و نمیتوانستند رضایت دهند. دیگر امیدهای، امید ناامید شده بود.
دیگر به خود قبولانده بود که باید با این سرنوشت سیاهی که برایش نوشته شده بسازد. هر شب کابوس مرگ میدید و با صدای اذان صبح سراسیمه از روی تختش در زندان بیدار میشد.
همین که هنوز سر جایش بود، امیدوار میشد که صحنه اعدام خواب بوده است. مدتی از زندانی شدنش گذشته بود که در دادگاه محاکمه شد و به درخواست اولیای دم حکم قصاص گرفت. چهار سال از زندانی شدن او در زندان وکیلآباد مشهد گذشته بود که یک روز به او خبر دادند باید به سلول انفرادی برود و حکم قرار است اجرا شود. خانوادهاش به دیدنش آمدند و آخرین وداع را با آنها کرد. از خانوادهاش حلالیت طلبید که طی این سالها زندگی آنها را تلخ کرده است. بعد که آنها رفتند، وسایلی را که داشت به همسلولیهایش داد و از آنها طلب بخشش کرد و همراه یکی از سربازان زندان به سمت سلول انفرادی رفت.
مهلت پای چوبه دار
آن شب تا صبح مدام چهره گریان اعضای خانوادهاش، روزی که دست به چاقو برد و در اوج عصبانیت منجر به مرگ پسر جوان شد در مقابل چشمانش نقش بست. زمانی که در سلول انفرادی باز شد، به سمت اتاق دیگری انتقال یافت. در مقابل روحانی زندان نشست، آخرین حرفهایش را با او زد و وصیتنامهاش را نوشت. بعد هم آرام آرام به سمت چوبه دار که در محوطه زندان برایش برپا شده بود، رفت. آخرین نگاهش را به آسمان و دیوار بلند زندان دوخت و آرام آرام از پله های چهارپایه بالا رفت. طناب دار به گردنش آویخته شد. بغض گلویش را گرفت و فریاد زد باور کنید پشیمانم و اشتباهم شما را داغدار کرد و من و خانوادهام را به روزسیاه نشاند. خانواده مقتول مقابلش ایستاده بودندکه مددکاران زندان و واحد صلح و سازش دادسرای مشهد به گفتوگو با اولیای دم پرداختند تا شاید از آنها مهلتی بگیرند تا رضایتشان جلب شود. این خانواده همچنان اصرار به قصاص داشتند و چند لحظه مانده به اجرای این حکم ، آنها مهلتی به این زندانی دادند تا بتواند رضایت آنهاراجلب کند. همان موقع بود که امید به دست و پای خانواده مقتول افتاد و ماموران زندان، او را دوباره به سلولش بازگرداندند. باورش نمیشد زنده است. خانوادهاش خیلی تلاش کردند تا در مهلت تعیین شده رضایت بگیرند که تلاش آنها به ثمر نشست و با پایان گرفتن زمان مهلت قانونی، دوباره امید پای چوبه دار رفت اما این بار هم به کمک مددکاران زندان و واحد صلح و سازش دادسرا موفق شد مهلت بگیرد.
این بار همه خانوادهاش تلاش کردند تا شاید رضایت اولیای دم را جلب کنند که این بار موفق نشدند. سرانجام امید که آخرین روزنههای امیدش برای زندگی رنگ باخته بود، 25 دی امسال، در حالی که ده سال از زندانی شدن وی در زندان میگذشت و او به 28 سالگی پا گذاشته بود برای سومین بار پای چوبه دار رفت. او دیگر امید نداشت که خانواده مقتول به او مهلت بدهند. اما انگار سرنوشت برای وی جور دیگری رقم خورده بود.
شرط بخشش
با توجه به تلاشهای فراوان مددکاران زندان، واحد صلح و سازش دادسرا و خانواده جوان اعدامی، خانواده مقتول شرط کردند اگر خانواده امید زمین، خانه و 300 میلیون تومان به آنها بپردازند و خانواده جوان اعدامی برای همیشه از قوچان مهاجرت کنند، حاضر به رضایت هستند. با این شرط و متوقف شدن حکم به طور موقت، خانواده جوان اعدامی همه تلاش خود را کردند تا این که پس ازجلسات متعددی که مددکاران و واحد صلح و سازش دادسرا با خانواده مقتول انجام دادند، آنها رضایت دادند در صورت مهاجرت جوان اعدامی و پرداخت صد میلیون تومان رضایت دهند.
خانواده مرد اعدامی با شنیدن آخرین خواسته خانواده مقتول همه تلاش خود را به کار بستند و توانستند با فروش خانه و زمین 70 میلیون تومان از مبلغ دیه 100 میلیون تومانی را فراهم کنند اما همچنان 30 میلیون تومان تا جمعآوری کل مبلغ دیه باقی مانده بود.
مرگ و زندگی جوان اعدامی در گروی 30 میلیون تومان باقی مانده پول دیه بود، بنابراین زمانی که خانوادهاش از گروه نجات برای بخشش اعدامیان قتلهای اتفاقی کمک خواستند، آنها وارد عمل شدند. آنها زمانی که متوجه شدند فقط چند روز تا پایان مهلت قانونی مانده، تلاش خود را به کار بستند و با راهاندازی پویش اینترنتی توانستند 30 میلیون تومان پول باقی مانده دیه مورد نظر را فراهم کنند.
جمع کردن دیه در 5 روز
افسون علیمرادیان، یکی از اعضای گروه نجات برای بخشش متهمان به قتلهای ناخواسته به جامجم گفت: زمانی که پرونده امید را که از ده سال پیش در زندان مشهد بود بررسی کردیم، متوجه شدیم او سه بار پای چوبه دار رفته است. سرانجام در آخرین بار توانسته رضایت اولیای دم را به شرط دریافت دیه جلب کند. خانواده او 70 میلیون تومان را تهیه کرده بودند، اما 30 میلیون تومان از مبلغ دیه کم بود و نتوانسته بودند آن را تهیه کنند.
وی افزود: زمانی که متوجه شدیم این جوان اعدامی جزو زندانیان قتلهای اتفاقی است و یک هفته زمان برای تهیه دیه وقت است، پویش اینترنتی برای جمعآوری 30 میلیون تومان دیه باقی مانده را به راه انداختیم.
علی مرادیان ادامه داد: از پنجشنبه هفته گذشته این پویش برای نجات جوان اعدامی به راه افتاد و هموطنان اعم از زن و مرد به این فراخوان پاسخ مثبت دادند و با کمک مالی 4000 نفر به پویش اینترنتی مبلغ 30 میلیون تومان بعداز پنج شبانه روز جمعآوری شد. این مبلغ همراه 70 میلیون تومانی که خانواده جوان اعدامی فراهم کرده بودند، قرار است به خانواده مقتول پرداخت شود. امیدواریم بزودی امید که چهارمین زندانی اعدامی است که توسط پویش اینترنتی آزاد میشود، شب عید نزد خانوادهاش بازگردد.
معصومه ملکی
گروه حوادث
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد