در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
مهرآوران این روزها مشغول بازی در فاز دوم سریال لیسانسههاست که به کارگردانی سروش صحت برای پخش از شبکه سه آماده میشود و نیز نمایشنامهای به نام «ابریشم بانو» دارد که یک بار پیشتر در فرصت تنگ و فشرده آن را به صحنه برده بود، اما حالا درصدد است با تامل و سر فرصت آن را به اجرا بگذارد.
پختگی و تجربه، آرامش و نشاط بعلاوه چهرهای که رد کمرنگی از گذر زمان در آن مشهود است و البته طنازی و شوخطبعی از عزتالله مهرآوران در دو قدمی 70سالگی، شخصیت خاصی ساخته است؛ شخصیتی که حرفهای شنیدنی برای گفتن دارد و در این مجال اندک به بخشی از آنها پرداختهایم:
یک عمر شوق زندگی
اگر چهرهام خوب مانده شاید به این دلیل است که جنسم خوب بوده یا شاید به این دلیل که سالم زندگی کردهام یا از آن مهمتر شاید به شوق بازیگری و نوشتن مربوط باشد.
هنوز که هنوز است من پر از شوق هستم. 50 سال پیش در دوره کارشناسی تئاتر، آقای عزتالله انتظامی به ما میگفت: فقط یادتان باشد که شما نوکر مردم هستید! همین جمله کمک کرد که درست زندگی کنم برای همین هم نه زنم را طلاق دادم و نه آلوده شدم. در واقع یاد گرفتم در مقابل مردم و بخصوص در مقابل خودم مسئول باشم.
اگر باور کنیم هنر شغل نیست که ما بخواهیم انتخابش کنیم و این هنر است که ما را انتخاب میکند، آن وقت میشود تعریف شوق خدمت را درک کرد. هنر است که در ما غلیان دارد و میگوید چه بکنیم. به قول حضرت حافظ: در اندرون من خستهدل ندانم کیست! که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.
بازیگر با هر نقش در درونش به استقبال کسی میرود که خودش نیست؛ باید با این شخصیت جدید همراه شود و زندگی کند و این شوقانگیز است؛ اینکه من در دیگری متولد و در او متبلور بشوم. بازیگری بده بستان و مبادله ذوقی بین بازیگر و نقش است. بازیگر بین خودش و شخصیتی که بازی میکند، یک نقطه اشتراک پیدا میکند که نامش نقش است، درست مثل این که لباسی نو به تن کرده و خودتان را در آینه تماشا کنید. این شوق انگیز نیست؟!
تجربه، نام دیگر درد و رنج
حقم را جایی نگذاشتهاند که بروم و آن را بردارم! تنها جایی که حق با من است، وقتی است که بازی میکنم. در سریال لیسانسهها گفتند اسم شما را در این قسمت از تیتراژ نوشتیم! گفتم خب من با هنر بازیگری کاری میکنم که جایش عوض شود! تنها چیزی که در بازیگری اهمیت دارد، این است که خوب بازی کنیم؛ برای اینکه آدمهای خوبی هستیم، چون هنرمند و هنرپیشه شدیم و چشمهای زیادی دارند ما را میبینند و نباید این چشمها را ناامید کنیم. اجازه نداریم این چشمها را از خودمان دور کنیم.
ممکن است عدهای بگویند ما خیلی زجر کشیدیم، بدبختی تحمل کردیم و گرفتاری و مصیبت! بله من هم کشیدم اما از نظر من زجر و سختی و گرفتاری و مصیبت نبود، بلکه همه اینها فقط یک اسم دارد: تجربه!
من با درد به آگاهی رسیدم؛ با غم و اندوه به وجود شادی آگاه شدم، شادی را خوب شناختم و از آن حفاظت کردم. مسیر زندگی من همیشه پر از تجربه بوده و بایگانی ذهنم 68سال تجربه را در خود ذخیره کرده است.
بازیگر نقشهای کوتاه ماندگار
من نقشها را متر نمیکنم! معتقدم اگر نقشها را اندازه بگیریم، باختهایم. برای من خود نقش اهمیت دارد. یکی از منتقدان سینما جمله جالبی درباره من گفته است: مهرآوران؛ بازیگر نقشهای کوتاه ماندگار. فکر میکنید چرا ماندگار شدهاند؟
کار من از تئاتر شروع شده؛ من نمایشنامهنویسم، یعنی بازیگری هستم که مینویسد. بنابراین در نقشهایی که بهعهده دارم به عنوان مولف هم عمل میکنم و نقش نوشته شده را در خودم میپرورانم. اتودهای مختلف میزنم و اصلا مهم نیست که یک دقیقه جلوی دوربین یا روی صحنه باشم یا کل زمان را. باید با نقشم رفاقت کنم. نمیگویم نقش را دوباره مینویسم، اما آن را دوباره خلق میکنم و برای این کار مجموعهای از آدمها مثل نویسنده، کارگردان، طراح گریم، لباس، نورپرداز و فیلمبردار مرا به سمت نقش میبرند. به من فرصت میدهند شخصیت را درست و متناسب با اثر بپرورانم.
اگر برای نقشی پیشنهادهایی داشته باشم حتما آن را اجرا میکنم حتی اگر با چیزی که در ذهن نویسنده و کارگردان بوده، تفاوت داشته باشد اما کارگردان حق دارد نقش را بپذیرد یا نپذیرد و ممکن است نپذیرد.
معمولا تکیهکلامهایی برای نقشها در نظر میگیرم. دلیل استفاده از تکیهکلام نشان دادن درونیات شخصیت است؛ او خودش را در این کلامهای کوتاه متبلور میکند. مثلا در سریال «فروشگاه بزرگ» تکیه کلام «دلتان خرم» را شخصیتی به زبان میآورد که دل بسیار غمگینی دارد! پولش را از دست داده و از خانوادهاش دور است، اما برای دیگران دل خرم آرزو دارد.
مردم، زینتبخش بازیها
من شاید بیشتر از 45 سال نوکری آدمهای بزرگی را کردهام. اوایل به این امید بود که یک روز آقایی کنم ولی خیلی زود دریافتم آقایی من در این نوکری است و تجربههایی که از آدمها در صحنه تئاتر، سینما و تلویزیون و در زندگی میآموزم. زندگی من یک تافته جدابافته از هنرم نیست؛ زندگی من، خود هنرم است و برای اینکه آن را تزئین کنم و آرایش بدهم، باید آدمهای مختلف را ببینم. هر کسی که در صحنه تئاتر یا در زندگی دیدهام بر من تاثیر گذاشته است؛ حتی یک بچه کوچک، یک صدا، یک گلدان یا موسیقی و با اینهاست که جرات میکنم روی صحنه بروم.
وقتی که پدرم فوت کرد روی صحنه بودم؛ او را داشتند در قبر میگذاشتند در حالی که من نقش داماد را بازی میکردم! من از این اتفاقات ناراحت نمیشوم، همان طور که برای آنها خوشحال نمیشوم؛ این اتفاق و همه اتفاقات تلخ و شیرین در نهایت مجموعهای از تجربههای زندگی ما میشود.
رویاهای مرد سنگفروش
پدر حبیب شخصیتی تازه به دوران رسیده است. خیلی دوست دارد خودش را بنمایاند، نه طوری که هست بلکه آن طور که آرزو دارد و چون از این آرزو شناختی ندارد، موقعیتهای طنز ایجاد میشود. از نظر من این نقش نه کم است و نه کوتاه. او یک خلاقیت قابل توجه است؛ سروش صحت و ایمان صفا به او خصوصیتی دادهاند که هر وقت بخواهند میتوانند بر اساس آن موقعیت طنز ایجاد کنند.
پدر حبیب کسی است که خودش را نمیشناسد و میتواند صد سال دیگر هم خودش را نشناسد و در تصوراتش باقی بماند. آرزوهای این مرد در هم شده، دوست دارد پسرش کسی بشود که به او بنازد و خودش کسی میبود که الان نیست. کارخانه سنگتراشی خودش را آنقدر بزرگ کرده که گویی به تمام جهان سنگ صادر میکند! من خوشحالم از ایفای این نقش و دوستش دارم.
شوق مالی و شوق دلی
در انتخاب نقشها معیارهایی دارم؛ گاهی میبینم وضع مالی خراب است و نقشی را بر همین اساس میپذیرم، گاهی هم میخواهم تبلور و تولدم را در یک نقش ببینم و رویشم را. بنابراین برایم مهم نیست که آن نقش کم است یا زیاد. جمله معروفی هست که میگوید شاید هنرپیشه کوچک باشد، اما نقش نه! برای همین انتخاب نقشها را هم بر اساس شوق انجام میدهم. گاهی شوق مالی و گاهی شوق دلی. در هر صورت زندهام و بازی میکنم و با هر نقش زیستن دوباره را تجربه میکنم.
مرد عوضی
همه نقشهایم را دوست دارم؛ هر نقشی شیرینی خاص خودش را دارد، هر نقشی آینهای است که ما را طور دیگری نشان میدهد. هر نقش چیزی به ما میگوید و من به نقشم در فیلم سینمایی «مرد عوضی» حس خاصی دارم؛ جایی از فیلم من بلندگو را به دست گرفتم و داشتم حرف میزدم و به کل یادم رفت که دارم نقش بازی میکنم. آقای هنرمند کات نداد؛ دیالوگ داشتم اما فراتر از دیالوگ حرف میزدم و بازی میکردم و پیش میرفتم و هیچ کسی نمیگفت کات! همهاش ضبط شد و تا جایی که به درد خورد در فیلم مورد استفاده قرار گرفت.
آذر مهاجر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد