داوود همچنان برای آیندهاش برنامههای عالی در ذهن میپروراند و مطمئن است، در مدت زمانی نهچندان دور به آنها دست مییابد درحالی که رضا تقریبا هیچ امیدی به آینده ندارد. علت این مساله در اصولی است که داوود آنها را رعایت کرده و رضا به هیچکدام توجه نداشته است؛ اصولی که هر خانواده برای بهبود شرایط مالی باید رعایت کند و بهرهوریاش را افزایش دهد. در این جا به موارد اصلی اشاره میکنیم:
جامعه چه میخواهد ؟
بسیاری از والدین اصرار دارند فرزندشان در رشته مورد علاقه آنها در دانشگاه تحصیل کند. این درحالی است که والدین به نسل گذشته تعلق دارند و معمولا فارغالتحصیل در رشته مورد علاقه آنها سال هاست در جامعه به حد اشباع رسیده و اگر فرزند آنها در آن رشته درس بخواند، به احتمال زیاد برای پیداکردن شغل دچار مشکل میشود. والدین درمقام راهنما باید ابتدا وضعیت بازار کار را بسنجند تا متوجه شوند در دوران کنونی چه رشتههایی تقاضای کار بیشتری دارد. بسیاری از شاخههای پزشکی، مهندسی، انواع رشتههای علوم پایه و علوم انسانی که در دهههای پیش بازار کار خوبی داشتند، درحال حاضر اشباع شدهاند.
مثلا فارغالتحصیل رشته زبان انگلیسی فراوان است و تنها افرادی میتوانند با در دست داشتن این مدرک شغل مناسب پیداکنند که دانشی به مراتب بالاتر از میزان تحصیل خود پیداکرده باشند یا تخصصی مضاف بر آن داشته باشند، درحالی که فارغالتحصیل زبان چینی کم است و درحال حاضر کاربرد بالایی دارد و لیسانسیههای این زبان معمولا مشاغلی با حقوق بالا پیدا میکنند. دانشجویی که وارد دانشگاه میشود و شروع به تحصیل رشته زبان چینی میکند، از همان ابتدا مطمئن است که پس از فارغالتحصیلی در مکانی مناسب با حقوق بالا استخدام میشود، اما دانشجوی رشته زبان انگلیسی باید درکنار بالابردن هرچه بیشتر دانش خود، به فکر آموختن تخصصهای دیگر باشد تا شاید بتواند شغلی مناسب پیداکند. انتخاب رشته تحصیلی باید با توجه به میزان نیاز بازار کار باشد.
تخصص پیدا کنید
در دوره تخصصها زندگی میکنیم. تحصیلات بدون تخصص، فراوان و درنتیجه بی فایده شده است. هرساله افراد بسیاری از دانشگاههای مختلف فارغالتحصیل میشوند و مدرک میگیرند، درحالی که از بیکاری مینالند. از آن سو، شرکتها و موسسات بسیاری از نداشتن نیروی مناسب رنج میبرند.
علت چیست؟ نداشتن تخصص افراد تحصیلکرده. بسیاری از افرادی که مدرک کارشناسی رشته شیمی اخذ میکنند، کار مناسب پیدا نمیکنند یا به اجبار در حرفهای متفاوت از رشته خود مشغول کارمی شوند. این درحالی است که آزمایشگاههای شیمی نیازمند حرفهایهای این رشته است. یک دبیر شیمی حقوقی متوسط دریافت میکند درحالی که یک دبیر متخصص که کنکور تدریس میکند، حداقل چهاربرابر همان حقوق را میگیرد. تخصص، کلید پیداکردن شغل مناسب و درآمد بالاست. هرفردی باید تلاش کند در زمینه تحصیلی و کاری خود به بالاترین سطح از دانش و مهارت دست یابد تا بیشترین بهرهوری و درنتیجه حداکثر درآمد را پیداکند.
قدر یک قِران را بدان
کودکی که این حرف را از بزرگ ترهایش میشنود، احساس میکند آنها خسیساند و دوست ندارند او پولش را خرج کند. علت این است که معمولا پول توجیبی بچهها چندان زیاد نیست و جمع کردنش فایده چندانی ندارد و به همین دلیل بچهها ترجیح میدهند تمام سکهها و اسکناسهایشان را خرج کنند، اما هنگامی که فرد شروع به کارکردن میکند و اصطلاحا دستش در جیب خودش میرود معنی این جمله را متوجه میشود.
اگر باری به هرجهت هرچیز غیرضروری را به بهانه ارزان بودن بخرید، هرگز نمیتوانید حتی ریالی جمع کنید، چون مبالغ کم جمع میشوند و رقم کلانی از جیب شما کم میشود درحالی که اگر همان مبالغ کم را هدفمند جمع کنید و مدتی ذخیرهتان را افزایش دهید، میتوانید همان پول هرچند ظاهرا کم را جایی سرمایهگذاری کنید. به بانک بسپارید، سهام یا طلا بخرید و به طریقی به رشد برسانید. پس باید قدر یک قِرانها را دانست تا روزی به دارایی مطلوب رسید.
قدرت تشویق
مریم در 25 سالگی توانست در آموزشگاهی به عنوان معلم شروع به کارکند. او دو شیفت کار میکرد و بازده قابل قبولی داشت. یک سال و نیم بیشتر از کارکردنش نگذشته بود که موفق شد وام مسکن بگیرد. همه فکر میکردند پدر به او کمک کرده. حقیقت این بود که والدین به او کمک کرده بودند، اما نه کمک مالی. آنها از همان روز اول که مریم حقوق گرفت، او را تشویق به ذخیره و جمع کردن پول کردند و هربار که مریم موفق میشد با تلاش و کوشش و قناعت مبلغی به داشتههای خود بیفزاید، او را تشویق میکردند.
نتیجه این که دخترشان در مدت زمان کوتاه موفق به خرید یک سوئیت کوچک شد و صدالبته که همان سوئیت در این سن کم برای او بسیار ارزش داشت. خانواده بهترین محیط برای تشویق و تایید است. تلاش برای کسب درآمد بیشتر و خویشتنداری برای خرج نکردن بیهوده پول گاهی بسیار دشوار میشود. در این هنگام، تشویق خانواده بهترین دلگرمی برای رسیدن به اهداف بزرگ مالی محسوب میشود.
سرمایهگذاری آنچه اندکاندک جمع شده
یک خانواده موفق باید برای خود بودجهبندی داشته باشد، به این معنی که اول ماه تمام مخارج ضروری را حساب کند و آن را با درآمد خانواده بسنجد. غیرضروریات باید تا سرحد امکان از بودجهبندی اصلی حذف شوند و تنها اندکی به تفریح اختصاص داده شود. هرماه باید حداکثر مبلغ ممکن پسانداز شود. حتی اگر این مبلغ بسیارکم باشد بازهم باید کنارگذاشته شود. پس از مدتی، پول باید تبدیل به چیزی شود که خودبهخود توانایی رشد و سوددهی دارد و به بیان دیگر سرمایهگذاری شود. خرید طلا، ملک و سایر چیزهایی که امکان رشد دارند، قراردادن پول به صورت سپرده سودده در بانک، خرید سهام و سایر موارد هریک به نحوی دارایی را افزایش میدهد. پسانداز و سرمایهگذاری حتی در اندازه حداقل برای هر خانواده اجباری است و مرحلهای بنیادین از ایجاد یک وضعیت مالی قابل قبول است.
خانواده موفق یعنی یک تیم کامل
خانمی در زمینه نویسندگی تبحر داشت و چند کتابی را برای چاپ به دست ناشران سپرد. نتیجه قابل قبول بود اما او ترجیح میداد سود بیشتری کسب کند. پس با خانواده صحبت کرد و آنها تصمیم گرفتند با کمک رساندن به یکدیگر یک انتشارات تاسیس کنند. هرکس کاری را انجام میداد. نویسندگی، حروفچینی، عکاسی، بازاریابی، پخش و سایر کارها در خانواده تقسیم میشد و چون تمام سود به جیب خانواده سرازیر میشد، همه با جان و دل کار میکردند. خیلی زود وضع مالی خانواده زیرورو شد و آنها ثروتمند شدند. معمولا خانوادههایی که تیم تشکیل میدهند و کاری را میگردانند، موفق میشوند. آقایی فروشگاهی برای خردکردن سبزی باز میکند؛ همسر و فرزند او مرتب شوروترشی درست میکنند، انواع کوفته و دلمه میپزند، بادمجان کباب میکنند و هرکس به طریقی جای خالی را پر میکند. این فروشگاه با موفقیت هرچه تمامتر مدیریت میشود و به موفقیت میرسد. خانوادهای که قدرت تشکیل تیم را داشته باشد،شانس بزرگی برای برنده شدن کسب کرده است.
یکشبه پولدارشدن، رویایی مخرب
مدتی موسسات هرمی به عناوین مختلف از زیرزمین سر برمیآوردند و عضو جذب میکردند. اگر الان به نحوه عملکرد آنها نگاه کنید، شاید تعجب کنید از این که مردم چه راحت دارایی خود را در این راه هدر میدادند و به جمع مالباختگان میپیوستند، اما آنها بسادگی عضو جمع میکردند و برای خود آیندهای خوب متصور بودند. اینها همه به یک دلیل بود و آن این که سودای یکشبه پولدارشدن را در سر میپروراندند.
یک فرد و همچنین خانواده موفق هرگز به فکر یکشبه پولدارشدن نیست. در حقیقت این باور به اوج رسیدن یکی از بزرگترین فریبهای مسیر ثروتمندی است. الفبای ثروت یعنی هدفمندی، برنامهریزی، تلاش کردن، مطالعه و تحقیق، پسانداز، سرمایهگذاری و افزایش مال. صبور باشید و قدم به قدم از نردبام ترقی بالا بروید.
با که مینشینی
اگر دقت کنید، متوجه میشوید افرادی که به دنبال پیشرفت و موفقیتند، همواره با افراد موفق نشست و برخاست میکنند. روانشناسان انگیزشی میگویند، آینده شما به پنج نفری که درطول هفته بیشترین زمان را با آنها میگذرانید و کتابهایی که میخوانید، بستگی دارد. برای پیداکردن اوضاع بهتر مالی با افرادی دوست شوید که با تلاش و کوشش و قناعت توانستهاند، شرایط اقتصادی بهتری پیداکنند. بتدریج از صحبتهای آنها نکات مثبت یادمی گیرید که باعث رشدوترقی اوضاع مالیتان میشود. این که چگونه خانه خریدهاند، به چه طریق پول پسانداز میکنند، از کدام صندوقهای مالی استفاده میکنند، روند سرمایهگذاریهایشان به چه نحو است، کجا خرج میکنند و کجا جلوی ولخرجیهای بیهوده را میگیرند و موارد دیگر. پس از مدتی حشرونشر با این افراد خودتان هم مانند آنها میشوید و در جاده ثروت خواهید افتاد.
زمان و مکان مناسب را دریاب!
خانواده امیری یک دستگاه آپارتمان خریدند و تصمیم گرفتند، آن را به یک آموزشگاه زبان و کامپیوتر تبدیل کنند. آقای امیری دبیر بود و شنیده بود این آموزشگاهها درآمد خوبی دارد. از این رو میل داشت این کار را به راه بیندازد تا در آینده مدیریت آن را به فرزندانش بسپارد، اما با وجود تمام تلاش خانواده کار آموزشگاه نگرفت. علت هم آن بود که آن دوروبر چند آموزشگاه معروف قدیمی وجود داشت و تقریبا تمام خانوادههای آنجا ترجیح میدادند فرزندانشان در جایی شناخته شده تحصیل کنند. خانواده امیری به شهرستان نقل مکان کردند و آموزشگاه را آنجا به راه انداختند. در آنجا هیچ آموزشگاهی نبود و خانوادهها به محض مطلع شدن از شروع کار آموزشگاه جدیدالتاسیس برای ثبت نام به آنجا هجوم آوردند. خیلی زود کار آنها گرفت و آموزشگاه موفق به جذب شاگردان فراوان شد. برای شروع هر کسب و کاری باید ابتدا به زمان و مکان آن توجه کنید تا بتوانید به نتیجه دلخواهتان برسید.
جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟
خانواده حیدری و خانواده معصومی با هم دوست و همکار بودند. خانم و آقای حیدری هر دو دبیر بودند و خانم و آقای معصومی هر دو معلم. درآمد حیدریها کمی بیشتر بود. هردو خانواده سه فرزند داشتند.
معصومیها درآمد کمتری داشتند اما بشدت آینده نگر بودند و از همان ابتدا اصرار داشتند هرچه زودتر صاحبخانه شوند و تا جایی که برایشان مقدور است، ذخیره کنند. آنها در حد معقول خرج میکردند، مهمانی میدادند و مسافرت میرفتند. چندسالی وسیله نقلیه نداشتند، لباس از خواهر و برادر بزرگتر به کوچکتر میرسید و به اشکال دیگر قناعت رواج داشت. تلاشهایشان جواب داد و خیلی زود به وضع مالی خوبی رسیدند.
در مقابل حیدریها که درآمد بیشتری داشتند، رویهای معکوس پیش گرفتند. آنها تا میتوانستند ولخرجی میکردند. شعارشان این بود که یک بار به دنیا آمدهایم و باید تا میتوانیم از این زندگی لذت ببریم.
اکنون خانمها و آقایان معصومی و حیدری در دهه هشتم زندگیشان به سر میبرند. تلاش معصومیها ثمر داده است. آنها سالهاست به وضعیت مالی قابل قبولی رسیده و دوران بازنشستگی را با آسایش و لذت سر میکنند و خوشحالند که میتوانند فرزندانشان را هم تا حدودی تامین کنند، اما حیدریها افسوس میخورند چرا که در آپارتمان 45 متری اجارهای زندگی میکنند و لنگ ابتداییترین مخارج زندگیشان هستند. آنها آرزو میکنند ایکاش یک بار دیگر به دنیا میآمدند و این بار درست زندگی میکردند.
لیلا رعیت
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد