مادر، 20 سال پیش شوهرش را از دست داد و آذر 91 هم پسر 39 سالهاش به قتل رسید. عدم بخشش او باعث شد حکم قصاص صادر شود و نام متهم 33 ساله در فهرست اعدامیها قرار گیرد. کابوس مرگ بر زندگی او سایه افکنده بود تا این که هفته کرامت فرا رسید. دو روز مانده به اجرای قصاص، گروهی از روحانیون و خادمان امام رضا(ع) با عنوان کاروان زیر سایه خورشید وارد روستای ایلخچی شدند تا طبق رسم هر ساله، مراسمی برای شهدای گمنام برگزار کنند. آنها پس از تشییع پیکر پاک دو شهید گمنام از طریق امام جمعه شهر از ماجرای پرونده باخبر شدند و با خانواده مقتول تماس گرفتند. مادر راضی به پذیرش آنها نبود. دوست نداشت پیش آنها شرمنده شود، اما سرانجام پذیرفت.
خادمان امام رضا(ع) با پرچم متبرک حرم به خانه مادر رفتند. تا چشم مادر به پرچم افتاد، آن را در آغوش کشید، بوسید و به اتاق رفت. فقط چند دقیقه طول کشید. وقتی برگشت، حرفی نزد و خادمان هم در حالی که از بخشش ناامید بودند، خانه را ترک کردند. یک ساعت و نیم بعد با یک تماس همه چیز تغییر کرد. مادر به حرمت اما رضا(ع) رضایت داده بود. پایان پنج سال اصرار بر قصاص با یک جمله رنگ باخت: نمیخواهم پیش امام هشتم شرمنده باشم.
آغاز ماجرا با اختلافات مالی
ماجرا از یک چک میلیونی شروع شد. قاتل حاضر به پرداخت بدهیاش به اسدالله نبود و اختلاف از همین جا بالا گرفت. برادر کوچک اسدالله به جامجم میگوید: پنج سال پیش بود. برادرم مبل فروشی داشت. هر روز صبح برای تامین مخارج زندگی همسر و دو دختر یک ونیم و دو و نیم سالهاش سر کار میرفت. یک روز متوجه شدم، یکی از مشتریها در ازای خرید یک دست مبل به او، یک فقره چک هفت هشت میلیون تومانی داده، اما آن را پاس نمیکند. برادرم چند بار با او حرف زد، اما فایدهای نداشت تا این که یک روز صادرکننده چک تماس گرفت و در نزدیکی محل سکونت خود در شهر سردرود قرار گذاشت. اسدالله سر قرار حاضر شد تا پولش را پس بگیرد، اما اتفاق دیگری رخ داد... او ادامه داد: متهم با چاقو آمد و با برادرم درگیر شد و چند ضربه به او زد و فرار کرد. چند نفر از اهالی محل متوجه درگیری شدند و خودشان را رساندند. آنها به اورژانس زنگ زدند، اما 40 دقیقه طول کشید تا آمبولانس بیاید. این در حالی بود که بهداری سردرود فقط 50ـ60 متر با محل حادثه فاصله داشت. کارکنان بهداری پس از انتقال اسدالله با خانواده تماس گرفتند، اما چیزی از فوت او نگفتند و به برادر بزرگم تلفن زدند. گفتند اسدالله تصادف کرده و در بیمارستان بستری است. همراه همسر برادرم سریع خودمان را رساندیم، اما فهمیدیم اسدالله به دلیل خونریزی فوت کرده است.
مادر چگونه متوجه شد
پدر خانواده قادرزاده، 20 سال پیش فوت کرده بود و بچهها نگران مادر بودند که با شنیدن خبر قتل اسدالله ضربه بخورد. او چهار پسر و چهار دختر داشت که حالا یکی از آنها کشته شده بود. برادر مقتول میگوید: زمان حادثه، مادرم به یکی از شهرستانها رفته بود تا در مراسم سفره حضرت ابوالفضل(ع) شرکت کند. اول گفتیم اسدالله تصادف کرده، اما وقتی آمد، ماجرا را به آرامی برایش تعریف کردیم. از همان موقع دچار بیماری فشار خون شد و دکترها برایش دارو تجویز کردند.
قصاص؛ تنها درخواست مادر
با شکایت خانواده مقتول، متهم 32ساله دستگیر شد و مادر اسدالله از همان ابتدا درخواست قصاص خود را به دادسرا ارائه کرد. او حاضر به گذشت از خون فرزندش نبود. دو دختر مقتول خردسال بودند و مادرشان از جانب آنها قصاص خواست. جلسه دادگاه چند ماه پس از حادثه برگزار شد و متهم بار دیگر به قتل اعتراف کرد. او از اولیای دم درخواست بخشش کرد، اما آنها بر حق قصاص خود اصرار کردند. طولی نکشید که نام متهم در فهرست اعدامیها قرار گرفت و کابوس مرگ بر زندگیاش سایه افکند. برادر اسدالله میگوید: سه بار دادگاه برگزار شد و در هر جلسه مادرم قصاص خواست. زن برادرم هم اوایل قصاص میخواست، اما پس از چند سال، وقتی نزدیکان متهم، امام جمعه شهر و سایر مسئولان برای گرفتن رضایت آمدند و رفتند، به این نتیجه رسیدیم که با قصاص قاتل، برادرمان زنده نخواهد شد. متهم هم در شهر دیگری ساکن است و اگر آزاد بشود، این طور نیست که چشم ما هر روز به او بیفتد. با همه اینها ما نمیتوانستیم موضوع رضایت را با مادرمان در میان بگذاریم. میگفت تا طناب دار را گردن قاتل نیندازم، آرام نمیشوم.
تلاش خادمان امام رضا(ع) برای گرفتن رضایت
فقط دو روز تا قصاص باقی مانده بود. تلاش نزدیکان قاتل، مسئولان و خیرین بینتیجه بود و حرف مادر برنمیگشت؛ فقط قصاص... تا این که در هفته کرامت کاروان زیر سایه خورشید با خانواده تماس گرفتند تا برای آرام کردن دل مادر، دیداری داشته باشند. برادر مقتول میگوید: مادرم اول مخالفت کرد. اما بعدا پذیرفت. روحانیون و خادمان با پرچم متبرک حرم امام رضا(ع) آمدند. مادرم بار دیگر گفت رضایت نمیدهم. آنها هم با ناامیدی رفتند. وقتی آمدند، مادرم پرچم حرم را برداشت و با خود به اتاق رفت. صدای گریههایش میآمد. وقتی برگشت، گفت به حرمت امام رضا(ع) رضایت میدهم برای این که نمیخواهم پیش امام رئوف شرمنده باشم.
معجزه رخ داد
برای خانواده باورکردنی نبود. پرچم متبرک حرم امام رضا(ع) دل مادری را که پنج سال تمام به قصاص فکر میکرد، در عرض چند دقیقه چنان آرام کرد که از خون فرزند خود گذشت. برادر اسدالله میگوید: مادرم عاشق امام هشتم است. او هر سال عید به زیارت ایشان میرود. وقتی رضایت داد، هیچ کدام از ما باورمان نشد. از وقتی قاتل را بخشیده، خیلی آرام شده. این معجزه امام رضا(ع) است.
کاروانی برای نجات
«کاروان زیر سایه خورشید» از خادمان حرم امام رضا (ع) و روحانیونی تشکیل شده است که برای انجام مراسم مذهبی و فرهنگی به شهرهای مختلف سفر میکنند. آنها پرچم متبرک حرم امام هشتم را با خود به همراه دارند و در سایه آن موفق به جلب رضایت اولیای دم چند پرونده شدهاند. تلاش برای آزادی زندانیان،کمک به مردم مناطق محروم و خانوادههای نیازمند، برگزاری مراسم مذهبی و اقدامات مشابه دیگر از اولویتهای برنامههای کاروان زیر سایه خورشید است.
سید رضا گوهری از اعضای این کاروان است. او همراه چند نفر دیگر از روحانیون و خادمان حرم امام هشتم برای جلب رضایت مادر اسدالله به خانه آنها رفت. او درباره آن روز به جامجم میگوید: «برای برگزاری مراسم تشییع پیکر پاک دو شهید گمنام به ایلخچی رفته بودیم که امامجمعه شهر از ماجرای پرونده باخبرمان کرد. به واسطه پرچم متبرک امام رضا (ع) به خانه مادر مقتول رفتیم اما هرچه گفتیم تاثیری نداشت. تقریبا با ناامیدی خانه را ترک کردیم . یک ساعت و نیم بعد تماس گرفتند و گفتند مادر میخواهد شما را ببیند. دوباره به آنجا رفتیم. مادر مقتول پرچم متبرک امام رضا (ع) را از ما گرفت، چند دقیقهای با آن خلوت کرد و بعد گفت به خاطر امام هشتم رضایت میدهد. روابطعمومی آستان قدس هم به خاطر بخشش از این مادر بزرگوار برای سه روز اقامت در مشهد و زیارت حرم دعوت کرده است.
یزدان مرادی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد