به گزارش جام جم آنلاین ، رفاقتی که حالا دو سال است به مهرماه که می رسد، به شانزدهمین روز هفتمین ماه سال، رنگی از دلتنگی پیدا می کند. دلتنگی ای که از 16 مهر 94 ، روز شهادت سردار همدانی در سوریه شروع شده و هنوز هم رد و نشانش لابلای صحبت های دوست دیرینه اش دیده می شود. دومین سالگرد شهادت سردار همدانی بهانه ای است تا پای صحبت های سردار سپهر بنشینیم و این بار، سردار همدانی را به روایت یکی از نزدیک ترین دوستانش بشناسیم.
اولین آشنایی شما و سردار همدانی به چه زمانی برمی گردد؟
به همان اولین روزهای دفاع مقدس.37 سال پیش. آشنایی ما در حقیقت از سپاه بود، از تشکیل سپاه پاسداران. من همان زمان با سردار همدانی آشنا شدم و در طول جنگ و بعد از جنگ هم از دوستان صمیمی ایشان بودم. همچنین این توفیق این را داشتم که مدتی هم همکارشان باشم؛ یعنی زمانی که ایشان فرمانده قرارگاه نجف بودند، من هم به عنوان رییس ستاد این قرارگاه خدمت می کردم.
رفاقتی که از روزهای جنگ و دفاع مقدس شروع شده و تا امروز ادامه پیدا کرده، حتما پر از خاطره است.
بله همین طور است. البته هر کدام از این خاطره ها یک جنبه شخصیتی از این سردار شهید را بازگو می کنند.در جامعه ما عموما فکر می کنند که شهید به خاطر جسارت، روحیه نظامی گری و ایثار و از خودگذشتگی اش شهید شده است، اما من فکر می کنم بعضی از شهدای ما مثل سردار همدانی آنقدر ویژگی های ممتاز مدیریتی ،فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی داشتند که خداوند بواسطه همه این فعالیت ها ، اقدامات و ویژگی ها، پاداش شهادت را به ایشان عطا کرد.
این خاطره ها را از دوران جنگ مرور کنیم ؟
بله. مثلا در آن سال ها وقتی جبهه نیاز به نیروی انسانی داشت، بهترین کسی که می توانست از شهرهای پشت جبهه چه در همدان، چه گیلان و چه شهرهای دیگر، موفق به جذب نیرو برای جبهه بشود سردار همدانی بود. این موفقیت بواسطه سحر کلامی بود که ایشان داشت، یعنی طوری بین مردم صحبت می کرد و طوری آنها را به حضور در جبهه دعوت می کرد که خیلی ها بعد از این صحبت ها به بسیج می پیوستند. بجز این، ایشان در جبهه برای رزمنده ها هم فرمانده بود، هم پدر بود و هم مادر بود . اتفاقا یکی از خاطرات به یادماندنی من هم از ایشان به همین موضوع برمی گردد. یادم است یک بار یکی از رزمنده ها به من گفت آقای همدانی برای من مادری هم کرده است. گفتم چطور؟ گفت من در جبهه مریض شدم. هیچ فرمانده ای نمی آید مثل مادر از نیرویش پرستاری کند و بالای سر او بیدار بماند، اما ایشان مثل مادر مراقب من بود تا حالم بهتر بشود.
در مورد مسائل نظامی چطور ؟
ایشان بعنوان فرمانده، همیشه در خط مقدم حضور داشت. یعنی فرمانده ای نبود که در قرارگاه عملیاتی بایستد و به رزمنده ها بگوید شما جلو بروید و بجنگید. ایشان جلوتر از فرمانده گردان در دیدگاه های مناطق عملیاتی حضور پیدا می کرد و از جلوترین منطقه نبرد با دشمن بعثی، نیروهایش را هدایت می کرد.
سردار همدانی یکی از فرمانده های جوان دوران دفاع مقدس بودند، چطور با آن سن و سال بعنوان فرمانده انتخاب شدند؟
بله ایشان خیلی جوان بودند. اما یک جوان باتجربه. این تجربه را هم در عرصه های مختلف بدست آورده بود. ایشان در یگان نیروی مخصوص زمان شاه ، سربازی کرده بود، چترباز زمان انقلاب بود ، یعنی تجارب خوبی در این زمینه نظامی داشت. همین طور در مبارزه با ساواک و شاه صاحب تجربه کار امنیتی بود، در کنار اینها، اهل مطالعه دینی و فرهنگی بود، با علما آشنایی داشت و در مجموع همه این تجربیات باعث شد که مسئولین به این نتیجه برسند که می توانند در ابتدای جنگ ، یک یگان مردمی را در اختیارش قرار بدهند.
در سابقه ایشان دو نشان افتخار هم به چشم می خورد، که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امرشان در دوران دفاع مقدس به ایشان از سوی مقام معظم رهبری اعطا شده است.
بله همین طور است. اما اگر قرار بشود، براساس آیین نامه های ستاد کل نیروهای مسلح به فعالیت هایی که مستحق اخذ نشان از دست فرمانده معظم کل قوا هستند، نشانی تعلق بگیرد، آقای همدانی باید بیش از 10 نشان می داشت؛ یعنی در بیش از 10 عملیات ایشان مستحق دریافت نشان بودند. حتی اگر در سوریه هم قرار باشد به کسی نشان و مدالی بدهند، ایشان به خاطر فرماندهی چندین عملیات راهبردی در سوریه هم مستحق دریافت نشان می شود.
اصلا چطور ایشان برای انجام ماموریت مستشاری در سوریه انتخاب شدند؟
به چند دلیل مهم. یکی اینکه ایشان تجربه کار بسیج مردمی را داشتند، دو دوره جانشین فرمانده نیروی مقاومت بسیج بودند ،یعنی مسئولیت های کار با مردم، سازماندهی مردم، جذب مردم، بکارگیری مردم و استفاده از ظرفیت های مردمی در توان ایشان بود و در آن زمان یکی از مشکلات مهم سوریه این بود که فاقد تشکل و سازمان بسیج مردمی بود. سردار همدانی ، این توانمندی را داشت که بتواند در امر بسیج مردمی سوریه نقشی راهبردی ایفا کند. دلیل بعدی ، تجربه ایشان در انجام کارهای عملیاتی نظامی و امنیتی بود. آقای همدانی مدتی جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه ثارالله تهران بودند ، همانطور که می دانید قرارگاه ثارالله یک قرارگاه امنیتی و اجتماعی است. در نتیجه اقای همدانی تجربه کار اجتماعی امنیتی بالایی داشت و می توانست در سوریه محور و هادی و مسئول پیاده سازی این تجارب باشد.
تجربیات فرماندهی در دوران دفاع مقدس هم در این انتخاب مدنظر بود؟
قطعا همین طور است. سردار همدانی یک فرمانده عملیاتی بود . در صحنه نبرد سخت و جنگ نظامی و آفند و پدافند و مقابله با دشمن صاحب نظر بود و تجربه داشت در سوریه هم یکی از نیازهای مستشاری ما همین تجربه بود.نکته دیگر به خصوصیات اخلاقی ایشان برمی گردد؛ ایشان فردی سرسخت، خطر پذیر، بن بست شکن و سخت کوش بود. ویژگی های جهادی خاصی داشت که در کمتر کسی سراغ داریم، مثلا وقتی یک فردی برای اولین بار به صحنه ای مانند جنگ سوریه پا می گذارد، اولین حرفی که می زند این است که به من امکانات مادی و پشتیانی برسانید تا من جلو بروم. اما آقای همدانی به خدا توکل می کرد و با دست خالی کار انجام می داد. در زمان دفاع مقدس و بعد از دفاع مقدس هم ایشان هرکجا رفت آبادانی تولید کرد؛ محصولات کارش محصول ابزار فیزیکی و مالی نبود. لذا این شاخص ها باعث شد که ایشان انتخاب بشوند ، البته از همه این شاخص ها مهمتر، بحث تبعیت پذیری سردار همدانی از ولی فقیه بود. یعنی نگاه ایشان این بود که رهبری ما چه انتظاری از نیروهای سپاه در خدمت به مردم سوریه و نظام سوریه دارند؟ چه انتظاری از کمک به جبهه مقاومت دارند. بهتر است این طور بگویم که ایشان در مدتی که در سوریه بودند، با اینکه سردار بودند اما برای رهبری مثل یک سرباز بودند. همه این ویژگی ها باعث موفقیت ایشان در جنگ در سوریه شد. تا جایی که وقتی سردار همدانی به شهادت رسیدند، اولین کسانی که بیشترین خسارت را احساس کردند، خود سوری ها بودند. یعنی فرماندهان سوری و مسئولین این کشور احساس کردند که یک ستون محکم قابل اتکا را از دست داده اند .
محبوبیت ابووهب در سوریه به خاطر همین فعالیت های نظامی بود؟
هم فعالیت های نظامی هم فعالیت های مردمی. البته این مردمی بودن یکی از خصوصیات شخصیتی ایشان بود که در کشور خود ما هم باعث محبوبیت شان شده بود. مردم داری ایشان طوری بود که تمام اقشاری که با ایشان در ارتباط بودند احساس می کردند که یک پناهگاه قابل اطمینان دارند. به نظرمن سردار همدانی، به تنهایی یک خیریه سیار بود، یک کمیته امداد سیار بود. هرکجا می رفت نیازمندان و محرومین به ایشان مراجعه می کردند و ایشان هم برای رفع مشکلات شان تلاش می کرد. همین مردم داری در رفتار ایشان ، در سوریه و زمانی که مسئولیت مستشاری ارشد کشور ما را بعهده داشتند، دیده می شد و یکی از فعالیت های ایشان در سوریه رسیدگی به محرومان و نیازمندان سوری بود، عاملی که باعث محبوبیت ایشان هم شده بود.
فکر می کنید حضور سردار همدانی در جنگ سوریه ، مخصوصا در سالهای اول شروع جنگ، برای پیشبرد اهداف نهضت مقاومت اسلامی چقدر موثر بود؟
من این را قاطعانه و با اطلاعات عرض می کنم که سازماندهی و ساخت تشکل بسیج مردمی سوریه که متشکل از برادران علوی و اهل سنت است، مرهون تلاش های سردار همدانی است. یعنی بزرگترین خدمتی که سردار همدانی به جبهه مقاومت کردند ساخت بسیج مردمی انجا بود . ایشان یک شجره طیبه ای را در سوریه بنا نهاد که این شجره می تواند برای همیشه در سوریه در مقابل قدرت های استکباری بایستد و امنیت و سلامت این گوشه مهم از جهان اسلام را فراهم کند. یک نکته دیگر این بود که ایشان در سوریه الگو و مربی فرماندهان ارتش سوریه بود و موفق شد بخش زیادی از فرماندهان سوری را با فرهنگ پاسداری، فرهنگ دفاع مقدس و مقاومت و ایثار آشنا کند.
شما آخرین بار کی ایشان را دیدید؟
همان وقتی که در تهران بودند، یعنی دوروز قبل از اعزام شان به سوریه. ما هم حضورا از هم خداحافظی کردیم هم تلفنی صحبت کردیم. اما این صحبت ها جوری بود که من این احساس را داشتم که ایشان این بار که برود شهید می شود.
چطور؟
این بار نوع گفتمان ایشان، برخوردشان، نگاه شان، کلام ، روحیه و رفتارشان حالتی داشت که نشان می داد خداحافظی اش آگاهانه است. حتی از خانواده خودش هم همین طور آگاهانه خداحافظی کرده بود. البته ایشان همیشه طالب شهادت بود، همیشه در صحبت هایش با خانواده شهدا، از پدر شهید، مادر شهید ، فرزند شهید درخواست می کرد که دعا کنید من شهید بشوم. می گفت که اگر من را دوست دارید دعا کنید من هم مانند عزیز شما شهید بشوم. شهادت آرزوی ایشان بود و همین مساله باعث شده بود که انس عجیبی هم با خانواده شهدا ، ایثارگران و جانبازان داشته باشد. محال بود یک خانواده شهید، یک جانباز یا ایثارگر یا رزمنده دفاع مقدس بخواهد ایشان را ببیند و ایشان وقت ندهد . هم وقت می داد هم به منزلشان سرکشی می کرد و هم مشکلات شان را حل می کرد.
پس انتظار داشتید که خبر شهادت ایشان را بشنوید؟
من وقتی خبر شهادت را شنیدم تعجب نکردم ، چون می دانستم که ایشان مستحق این شهادت بوده و خوشا به سعادتش که با آمادگی رفت. ایشان هرلحظه آمادگی شهادت را داشتند و وقتی آن روز از من خداحافظی کرد، من یقین داشتم که این بار شهید می شود. الان هم جای ایشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین خالی است. البته ما رویش هایی داریم، این امید را داریم که در آینده صدها نفر مثل ایشان داشته باشیم؛ اما هنوز جای این ستون مدیریتی ، فرماندهی و جهادی در سپاه خالی است.
در جنگ سوریه چطور؟ این فقدان اثری گذاشت ؟
بگذاید جواب شما را با اشاره به تجربیات دوران دفاع مقدس خودمان بدهم. در دفاع مقدس هم هر زمانی که فرماندهان عالی و خوب جهادی را مثل شهید همت، شهید باکری و... از دست می دادیم، به سرعت با عنایت خداوند این جایگاه ها پر می شد و ما هیچوقت از این نظر در دفاع مقدس احساس خلا نکردیم. الان هم در سوریه با شهادت آقای همدانی، خون تازه ای در رگ های فرماندهان و مدیران و مستشاران ایرانی ، سوری و حزب الله جاری شد و خوشبختانه خلائی در جنگ سوریه بوجود نیامد.
بعنوان یک دوست قدیمی و چندین ساله دیگر چه ویژگی هایی در ایشان سراغ دارید؟ ویژگی هایی که کمتر به آن اشاره شده است.
ایشان واقعا مسئولیت پذیر بودند، برای یاری انقلاب و رهبری ذره ای کوتاهی نمی کردند، هیچوقت از انجام کارهای پرمخاطره امتناع نمی کردند . در راس اینها از رفتاری که من و بقیه رزمنده ها از ایشان می دیدیم مشخص بود که ، این فعالیت ها همه به قصد قربت انجام می شود، که در این فعالیت ها یک اخلاصی وجود دارد و همه برای رضای خداست. ویژگی دیگر ایشان، رسیدگی به امورات فرهنگی و ورزشی جوانان بود. سردار همدانی معتقد بود که ما می توانیم از طریق توفیقات ورزشی جوانان را جذب نظام و ارزش های انقلاب اسلامی بکنیم و چون خودشان هم ورزشکار بودند ، علاقه داشتند که جوان ها را با این موضوع ورزشی و فعالیت های ورزشی وارد صحنه های اجتماعی بکنند.
چه ورزشی را دنبال می کردند؟
ایشان در زمان قبل از انقلاب در همدان کشتی گیر بودند ، بعد از جدایی از کشتی خصوصیات پهلوانی این ورزش را با خودشان همیشه به همراه داشتند. مسئله دیگری که فکر می کنم از ویژگی های خاص ایشان بود و امروز مدیران ما ، جوانان ما و کارپردازان نظام اسلامی مان می توانند به آن توجه کنند، این بود که سردار همدانی در برابر نیروهای تحت امرش مانند یک پدر رفتار می کرد. این پدر به موقع محبت می کرد، دستگیری می کرد، هدایت می کرد و در صورت لزوم تنبیه می کرد. از طرف دیگر ، در برابر مسئولان بالادست خود یک منتقد منطقی بودند. کسی بود که دنبال اصلاح امور بود و سعی می کرد مسئولین بالادست خود را متوجه معایب، نواقص و اشکالات بکند و همواره یک روحیه اصلاح گری و انتقاد مصلحانه با خود داشت که باید مورد توجه مدیران امروز قرار بگیرد. البته در حالی که منتقد بود همانطور که گفتم تبعیت خوبی هم از مسئولین بالادست خودش داشت. این تبعیت باعث می شد که کارهای پرمخاطره ای را که به ایشان ابلاغ می شد چه در داخل کشور چه خارج از کشور حتی قبل از ماموریت سوریه ، با تمام وجود بپذیرد و به نحو احسن انجام بدهد و با اینکه دائما مورد تهدید بود اما این تهدیدات هیچوقت باعث نشد که ذره ای محتاطانه تر عمل کند. برای مثال یکی از فعالیت های ایشان در مرصاد بود و ایشان نقش راهبردی در مجازات منافقین داشت، در همدان هم در زمانی که در سپاه همدان مسئول بود، یکی از کسانی که با گروهک های ضد انقلاب به شدت برخورد می کرد باز خود ایشان بود. در تهران و قرارگاه ثارالله هم فردی بود که تاثیر مسنقیم در برخورد با جریان های ضدانقلابی داشت. لذا سردار همدانی همیشه می توانست یکی از هدف های ضدانقلاب باشد.
مینا مولایی / جام جم آنلاین
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد