اول خانواده، آخر هم خانواده

«عااااطفه»، «رضاااااا»؛ این‌گونه یکدیگر را خطاب می‌کردند در موسم گلایه و شکوه، رضا و عاطفه صباحی، وکلای پایه یک دادگستری؛ مرحوم خسرو شکیبایی و مهرانه مهین‌ترابی. زن و شوهر بودند و در عین حال همکار. کل‌کل هم زیاد داشتند، بگو مگوی فراوان، اره می‌دادند و تیشه می‌گرفتند راه به راه، اما عاشق و دلداده هم بودند، بشدت.
کد خبر: ۱۰۸۱۱۰۲
اول خانواده، آخر هم خانواده
سه نسل از صباحی‌های سریال «خانه سبز» همه در یک خانه زندگی می‌کردند در واحدهای مجزا البته. عزیز و آقاجون و رضا و عاطفه و فرزندشان فرید که یک تخته کم داشت با همسرش لیلی و نرگس با پسر کوچک شیطانش علی و آقامعلمی که بعدها در قامت یک داماد به جمع‌شان اضافه شد با بازی اسماعیل محرابی.

قانون و قاعده خاص خودشان را هم داشتند؛ «چه معنی میده کسی توی این خونه با کسی قهر کنه؟»، «قهریم اما حرف می‌زنیم»، «فرزندان ذکور صباحی باید تا 18 سالگی ازدواج کنند» و ... . اولویت اول و آخر همه‌شان اما یک چیز بود؛ خانواده. همین توجه و تعصب‌شان به این کانون مقدس بود که در نهایت، حلال مشکلات می‌شد و مفر از مصیبت و فاجعه. رابطه‌ها به مو می‌رسید، اما پاره نمی‌شد. صباحی‌ها بیش و کم شبیه خیلی از خانواده‌های ایرانی بودند، زن و شوهرها سر به سر هم می‌گذاشتند، لج یکدیگر را درمی‌آوردند، کاسه صبرشان لبریز می‌‌شد، دیگ خشمشان جوش می‌آمد و به حد انفجار و جنون می‌رسید؛ در نهایت اما فقط داد و بیدادی بود و جار و جنجالی محدود و کنترل شده و خلاص. برای خانم‌ها گریه و برای آقایان پشیمانی. همه چیز خیلی زود سر جای خودش قرار می‌گرفت. آش رشته هفتگی عزیزجون همه کدورت‌ها را می‌شست و به دریای فراموشی می‌سپرد.

یکی از مزیت‌هایی که «خانه سبز» را به یکی از سریال‌های به یاد ماندنی و ماندگار تلویزیون تبدیل کرد، ارائه شمایلی واقعی از خانواده و پرهیز از بزرگنمایی و گل‌درشت کردن‌های بیهوده و تصنعی‌سازی روابط میان آدم‌ها بود. روابط و تعاملات بشدت واقعی به نظر می‌رسید. مناسبات زن و شوهرها نه آن‌قدر شعارزده و پاستوریزه بود که مخاطب را پس بزند و نه آن‌قدر پر از تنش و التهاب که به یک جنگ ابدی بدون صلح ماند و بیننده را به ناباوری و بدبینی مطلق برساند. خانواده‌های سریال «خانه سبز» واقعی بودند و برآمده از بطن جامعه؛ ملموس و قابل رویت در کوچه و بازار.

موضوع جذاب و به نسبت نوی فیلمنامه، دیالوگ‌های تراش خورده و متفاوت، بازی‌های خوب و یکدست بازیگران و عواملی از این دست، حاصل کار بیژن بیرنگ و شادروان مسعود رسام را به اثری ویژه و در خور توجه که ارزش واکاوی‌های مجدد را دارد، تبدیل کرده است.

خانه سبز در زمان خود شاید حتی نوعی بدعت بود در عرصه سریال‌سازی؛ اعتبار و اصالتش را اما بی‌گمان از تمرکز و مداقه ویژه‌اش بر نهاد مقدس خانواده اخذ کرده است.

چنین مجموعه‌های نمایشی همچنان خواهان و طالب خود را دارند، به شرط آن‌که فرزند زمان خویش باشند و به روز شده و مختص مخاطب امروزی با همه دغدغه‌ها، دلمشغولی‌ها و اولویت‌هایش.

محسن محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
وقتی دل جنگل سوخت

«جام‌جم» در گفت‌وگو با جانشین فرمانده یگان حفاظت سازمان منابع طبیعی کشور بررسی کرد

وقتی دل جنگل سوخت

صدای «مرجان» باید شنیده شود

گفت‌و‌گو با میلاد بنی‌طبا، کارگردان فیلم سینمایی «مرجان» پیرامون دغدغه‌های ساخت و چالش‌های اکران یک فیلم اجتماعی

صدای «مرجان» باید شنیده شود

نیازمندی ها