به گزارش جام جم آنلاین از تسنیم، دوست ندارد دستفروشی کند اما شرایط زندگی او را ناچار کرده که علیرغم معلولیت و نشستن روی ویلچر کمک حال پدرش باشد.
داستان زندگی حدیث با دیگران دستفروشان متفاوت است چرا که وی ساعتها باید بر روی ویلچر بشیند تا مردم او را ببینید و از او خریدی کنند.
پاتوق این پدر و دختر خیابان انقلاب کنار کتاب فروشیهای این خیابان است. دوست دارد زندگیش را خودش تعریف کند اما پدرش میگوید نمیتواند حرفهایش را برساند و علی رغم میل باطنی حدیث، پدرش از زندگیش میگوید از روزگارش.. هر روز از ساعت 12 ظهر تا 19 به همراه حدیث دست فروشی میکنیم البته فروش ما فقط بیسکویت و آدامس است.
وی در خصوص نحوه تامین زندگیش میگوید: خانواده 5 نفره هستیم که خانهای را در حوالی سرسبیل اجاره کرده ایم و زندگی میکنیم البته به سختی.
پدر حدیث در خصوص وضعیت زندگیش ادامه میدهد: هزینه زندگی ما از طریق یارانه نقدی و دستفروشی که با دخترم انجام میدهم تامین میشود و اگر دستفروشی هم نکنیم توان پرداخت هزینه زندگی را نداریم.
وی درباره کمکهای سازمان بهزیستی به دخترش گفت: حدیث از ابتدا معلول بوده و 20 سال است که با همین معلولیت زندگی میکند. این در حالی است که به جزء پرداخت مستمری 53 هزار تومان دیگری کمکی به ما نمیشود! ضمن اینکه در این سالها ریالی به مستمری حدیث اضافه نشده است.
نامههای بسیاری را برای سازمانهای مختلف از جمله تاکسیرانی، وزارت رفاه و بهزیستی برای کمک و ارائه خدمات نوشته است اما همه نامهها در دبیرخانهها جا خشک کردهاند و مسئولی نیز پاسخگو نیست.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا تحت پوشش بیمه قرار دارد یا خیر، بیان میکند: حدود سه سال پیش از طریق یکی از اقوام تحت پوشش بیمه روستایی در شهرستان اردبیل قرار گرفتیم.
پدر حدیث از همسرش میگوید که بیماری قند دارد و شرایط خوبی ندارد و ماهیانه باید حدود 250 هزار تومان بابت درمان و هزینههای آمپول و همچنین انسولین باید بپردازد، از اینکه توانایی پرداخت این رقم هم برای او سخت شدهاست.
وی ادامه میدهد: هزینه درمانی حدیث هم بسیار زیاد است به عنوان مثال هزینه ترمیم دندانها و لثههای حدیث گران است به طوری که سال گذشته حدود 2 میلیون و 500 هزار تومان پرداخت کردم چرا که درمان دندانهای افرادی مثل حدیث در هر مرکزی امکان ندارد و علی رغم پیگیریهای صورت گرفته از سوی سازمان بهزیستی، از آن رقم ریالی به ما داده نشده است.
حدیث که همچنان روی ولیچر نشسته بود و به حرفهای پدرش گوش میکرد، ادامه داد: من آرزو دارم روزی خانوادهمان از این وضعیت نجات پیدا کنند.
اشک از چشمانش جاری شده بود، به پاهایش نگاه کرد و گفت: خیلی دوست دارم برم حرم امام رضا (ع) و از آقا بخوام منو شفا بده.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد