متهم به قتل در آلاچیق:

بزرگ‌ترین اشتباهم این بود که چاقو در جیبم داشتم

پسر جوان که بارها درباره ناامنی‌های پایتخت از دوستانش شنیده بود از ترس دزدان و زورگیران در سفرش به تهران چاقو در جیبش گذاشت اما هرگز فکر نمی‌کرد در شرایطی ناچار به استفاده از آن باشد.
کد خبر: ۱۱۰۹۸۵۳
بزرگ‌ترین اشتباهم این بود که چاقو در جیبم داشتم

در یک درگیری در پارک دست به قتل زد و به قصاص محکوم شد و حالا با شکسته شدن حکم اعدامش در دیوان عالی کشور بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد.وی می‌گوید: بزرگ‌ترین اشتباهم این بود که چاقو در جیبم گذاشتم. اگر چاقو نداشتم هرگز پایم به دادگاه باز نمی‌شد و خانواده‌ام اینچنین به دردسر نمی‌افتادند.

گفت‌وگوی اختصاصی تپش با این متهم را بخوانید.

چند سال داری؟

حالا 23 ساله‌ام، ولی وقتی بازداشت شدم 21 سال داشتم.

چقدر درس خوانده‌ای؟

دیپلم دارم.

شغلت چه بود؟

من همراه خانواده‌ام در خوزستان زندگی می‌کردم. آنجا در یک مغازه فروش ظرف‌های یکبار مصرف کار می‌کردم و زندگی بدی نداشتم.

سابقه داری؟

نه حتی یک بار هم به کلانتری نرفته بودم.

چرا به تهران آمدی؟

خواهرم سال‌ها پیش ازدواج کرد و به تهران آمد.من به تهران آمده بودم تا هم خواهرم را ببینم و هم یکی از دندان‌هایم را که خراب شده بود درست کنم.

از ماجرای قتل بگو.

همراه خواهرزاده نوجوانم و یکی از دوستان قدیمی‌ام که او هم از مدتی پیش به تهران آمده بود به پارکی رفتیم و آنجا نشستیم. ما مشغول صحبت با هم بودیم که مقتول و دو دوستش به آنجا آمدند و با ما درگیر شدند.

علت درگیری چه بود؟

نمی‌دانم. مقتول و دوستانش به نظرم حال طبیعی نداشتند. ما در آلاچیق نشسته بودیم، اما آنها به ما گیر دادند. مقتول گفت باید پارک را که پاتوق آنهاست ترک کنیم.

چرا پارک را ترک نکردی؟

من شوکه شده بودم. هیچ وقت چنین رفتاری را از کسی در شهرستان محل سکونتم ندیده بودم. به همین دلیل من و خواهرزاده‌ام به او اعتراض کردیم. او هم با کمربندش ضربه‌ای به خواهرزاده‌ام زد و به سمت من آمد. او تهدید کرد اگر پارک را ترک نکنیم با سگک کمربند به صورتم می‌زند که ترسیدم.

در آن لحظه خواهرزاده و دوستت چه کار ‌کردند؟

دوستم و خواهرزاده‌ام از من کوچک‌تر هستند. به همین خاطر به شدت ترسیده بودند. مقتول و دوستانش به سمت ما آمدند. آنها فحاشی می‌کردند و قصد کتک‌کاری داشتند. به همین خاطر در یک لحظه به یاد چاقویی که آن را چند روز قبل خریده بودم افتادم و آن را از جیبم بیرون آوردم تا شاید آنها بترسند و بروند.

چرا چاقو در جیب داشتی؟

از دوستانم شنیده بودم تهران ناامن است و دزدی و زورگیری در آن زیاد می‌شود. به همین خاطر وقتی به تهران آمدم از یک دستفروش چاقوی کوچکی خریدم و در جیبم گذاشتم، اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم مجبور باشم از آن استفاده کنم.

اگر قصد استفاده از چاقو را نداشتی پس چرا آن را خریدی؟

فکر می‌کردم اگر در دام یک زورگیر یا سارق گرفتار شوم می‌توانم چاقو بکشم و آنها را بترسانم تا رهایم کنند، اما حالا می‌فهمم این فکری بچه‌گانه بود.

چرا برای پایان دادن به دعوا پارک را ترک نکردید؟

اشتباه کردم. مقتول و دو دوستش از سه طرف ما را احاطه کرده بودند. مقتول از روی زمین سنگی برداشت تا با سنگ ما را بزند که چاقو را به سمتش گرفتم .من چاقو را در هوا می‌چرخاندم، اما نمی‌دانم چطور شد که پای مقتول لیز خورد و به سمت من افتاد و چاقو به سینه‌اش فرو رفت.

بعد از قتل چه کار کردی؟

با دیدن خون وحشت کرده بودم. حتی فرصت فکر کردن هم نداشتم. دوستان مقتول فریاد می‌کشیدند. به همین خاطر فقط فرار کردم.

چطور دستگیر شدی؟

وقتی از محل دور شدم و به چاقوی خونین نگاه کردم حالم بد شد. از دوستم و خواهرزاده‌ام خواستم تا مرا به کلانتری ببرند. من آن موقع نمی‌دانستم مقتول کشته شده. فکر می‌کردم فقط زخمی شده است. به کلانتری یوسف‌آباد رفتم و خودم را معرفی کردم، اما آنجا بود که فهمیدم پسری را که با چاقو زده‌ام در راه بیمارستان فوت کرده است.

حکم دادگاه قبلی چه بود؟

من به درخواست پدر و مادر مقتول به قصاص محکوم شدم، اما دیوان عالی کشور حکم را تائید نکرد و خواستار رسیدگی دوباره به پرونده‌ام شد. حالا همه امیدم به حکم دادگاه جدید است. من به ناچار و برای دفاع از خود، دوستم و خواهرزاده‌ام که در چنین مخمصه‌ای گرفتار شده بودیم چاقو کشیدم.

علت ایرادی که به حکم اعدامت گرفته شد چه بود؟

وکیلم گفت که من در دفاع از خودم ناچار شده‌ام چاقو بکشم. به همین خاطر حکم اعدام نقض شد تا تحقیقات بیشتری از خواهرزاده‌ام و دوستم و همچنین دوستان مقتول که شاهد ماجرا بودند
انجام شود.

برای جلب رضایت اولیای دم چه کار کرده‌‌ای؟

خانواده‌ام با اولیای دم صحبت کرده‌اند، اما آنها راضی به گذشت نیستند. من به آنها حق می‌دهم. پسر 22 ساله‌شان را از دست داده‌اند و این داغ بزرگی است.

اگر آزاد شوی باز هم چاقو در جیبت می‌گذاری؟

نه هرگز. بزرگ‌ترین اشتباه من این بود که چاقو در جیب داشتم و برای ترساندن مقتول و دوستانش چاقو را از جیبم بیرون آوردم. اگر چاقو همراه نداشتم شاید هیچ وقت پایم به دادگاه باز نمی‌شد.

حالا در زندان چه کار می‌کنی؟

در زندان هر شب برای مقتول نماز می‌خوانم و از خدا طلب بخشش می‌کنم. ولی هر شب به این فکر می‌کنم که اگر چاقو نکشیده بودم و حتی در آن درگیری کشته می‌شدم وضعیت بهتر از حالا بود. حالا هر شب در زندان می‌میرم و زنده می‌شوم.

خانواده‌ات چه شرایطی دارند؟

آنها هم حال و روز خوبی ندارند. هر روزکه می‌گذرد پدر و مادرم پیرتر می‌شوند. می‌دانم بارها برای جلب رضایت مقابل خانه مقتول رفته‌اند، اما بی‌فایده بوده است.

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها