
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
به گزارش جامجم آنلاین، آوازهای ناتمام در هر جلد به خاطرات یکی از آزادگان جنگ نابرابر عراق با ایران میپردازد. در این خاطرات واقعیتها وحقایق مانند مکان، زمان و اشخاصی که نام برده میشود در جای خود قرار دارند و بازنویسی آن هیچ گونه لطمهای به مستند بودن آن وارد نخواهد کرد. در ادامه قسمتی از خاطرات حسن کاغذگران را با هم میخوانیم:
اما بالاخره رسید روزی که قرار بود این درد بیسرانجام پایان پذیرد.
خبرآمد در روز 26 مرداد سال 1369 اولین گروه از اسرای ایرانی و عراقی در نوار مرزی خسروی مبادله شدند!
گرمای بیحد آسمان اردوگاه هم نمیتوانست این شور و نشاط را در خودش مچاله کند. چقدر زود روزهای سخت اسارت را از یاد برده بودیم!
ساعات آزادی در اردوگاه بیشتر شد و شبها تا ساعت یازده در محوطه اردوگاه آزاد بودیم؛ ما پس از چند سال دوباره به آسمان پرستاره پیوستیم، آسمانی که کمکم داشت از ذهنمان پر میکشید. جعبهی جادویی تلویزیونی که میتوانستیم برنامههای سیمای کرمانشاه و آزادی اسراء را تماشا کنیم، به مهمانی تک تک اتاق ها آمده بود!
مامورین صلیب سرخ بینالملل ثبتنام مجدد اسراء را آغاز کردند. روز 31 مرداد 1369 فرارسید. ساعت شانزده سوار بر اتوبوس عراقی شدیم و برای مبادله با اسرای عراقی، تا مرز خسروی پیش رفتیم.
در طول مسیر حرکت از اردوگاه تا مرز خسروی که حدود هشت ساعت بود، در آن هوای بسیار گرم و طاقتفرسا عراقیها در آخرین ساعات اسارت هم یک لیوان آب را از ما دریغ کردند. از ساعت 16 تا 24 در حالی که این از خدا بیخبران در مقابل چشمانمان خنکای آب را به گلو میفرستادند، ما نظارهگر آخرین نفسهای شکنجهی عراقیها بودیم؛ بالاخره سربازی عراقی با یک ظرف آب به نزدمان آمد و هر کدام توانستیم با آن مقدار ناچیز فقط یک جرعه آب بنوشیم.
مرز کشور مقدسمان به استقبال آمده بود یا ما با جان به سویش میدویدیم! انتظارمان برای رسیدن طولانی شد؛ اما رسیدیم. وقتی پایمان به خاک پاک وطن رسید، لحظههای سجده شکر آغاز شد.
گفتی : حسن ، بالاخره آمدی....
آزاده! دیگر به این نام صدایمان میکردند. همه آمده بودند، در آن شهر مرزی که سالهایی نه چندان دور جز بوی باروت و گلوله به مشام نمیرسید اینک شور و مردم مهربان سرزمینم فضا را عطرآگین کرده بود؛ مسئولان نیز باران قدردانی و خیرمقدم را بر سر ما باریدند.
سالها گذشت، تصویر اردوگاه هر لحظه کمرنگتر میشود، اما هرگز گم نمیشود و روزی «آوازهای ناتمام» این حنجرهی زخمی را باد با خود به دوردستها خواهد برد و نسلی همصدا با ما «آزادگان» این مرز و بوم در سنگفرش دیروز قدم خواهند زد... .
بسمالله الرحمن الرحیم
نوای خوشی نشسته بود درست در آبادی جانهای بیقرارمان، بر زبان نجوای «لاالهالاالله» داشتیم و از دل میتاختیم. باران خمپاره دشمن بند نمیآمد و دمبهدم نوازشمان میکرد. در این هنگامه صدا به صدا نمیرسید اما من صداهایی میشنیدم، بچهها هم! این را در نگاهی که از فرشتهها وام گرفته بودند، دیدم. لحظهای نیمخیز نشستم و محو آسمان تیره و روشنای تیرباران دشمن شدم، دوستان همرزمم را دیدم که گاهگاهی به آسمان لبخند میزدند.
لبخند مادرم از برابرم گذشت، صدایم کرد: حسن!
نسترن نعمتی/جامجم آنلاین
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی«جامجم» با احمد ابوالقاسمی یکی از موفقترین قاریان قرآن و میزبان برنامه «محفل»
در گفتوگو با دکتر علیرضا کیخا معاون امور استانهای رسانه ملی مطرح شد
علاءالدین بروجردی نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با جام جم آنلاین:
ابوالفضل ظهره وند نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با جام جم آنلاین: