پیش از مشروطه به جز علما و فرنگرفتههای دارالفنونی که ۵۰ سال از راهاندازی مدرسهشان میگذشت کسی کتاب نمیخواند. نه این که کسی نخواهد بخواند، اما ته تهش چند کتاب برای خواندن بود مگر؟ اهل علم با فرهنگ لغت مینشستند پای کتابهای انگلیسی که از ممالک غربی آمده بود و کلمه به کلمه ترجمهاش میکردند به قصد حظ بردن یا راه افتادن کارشان. اهالی فرهنگ هم در بهترین حالت با اشعار حافظ و سعدی و مولانا راضی میشدند... داستان هم که اصلا این وسط جایی نداشت و تمامش خلاصه میشد به همان حکایتهای سعدی و آثار دیگری که از آن برگرفته شده بود. این میان دست علما از همه پرتر بود و کتابهای خطی محل رجوعشان تعداد قابل تاملتری داشتند.
شاید حدود 20 سال قبل از قیام مشروطه بود که اولین کتابهای داستان و رمان ترجمه شد و جماعت دیدند که شکل دیگری از نوشتن هم هست و میشود با آن هم فکر کرد و هم لذت برد. سال ۱۲۶۶ شمسی وقتی شاهزاده محمدطاهر میرزا اسکندری تلمارک را از فنارسه (فرانسه) ترجمه کرد غوغایی به پا شد میان اهل فرهنگ. آنقدری که محمدطاهر میرزا سر ذوق آمد و سر فرو برد توی خورجین الکساندر دوما و کنت مونت کریستو و سه تفنگدار را از آن بیرون کشید.
سال ۱۲۷۸ بود که سه تفنگدار به بازار آمد و نقل مجالس شد. حالا دیگر مردم لابهلای کلمات و خطوط، آدمهای دیگری را میدیدند و تصور میکردند.آدمهایی در بلاد فرنگ که طور دیگری لباس میپوشیدند. طور دیگری زندگی میکردند و مثل آنها از شاه نمیترسیدند. برای حقشان مبارزه میکردند و خود را اسیر دستو پابسته تقدیر نمیدانستند.
پیرترها و سندارترها البته چشمشان آب نمیخورد و اعتقاد داشتند همه اینها بازی است و حکایت مخدر را دارد که وقتی مینشینی پای بساطش یک آدم دیگر میشوی و در چشم بههم زدنی کچه برک (کلاهنمدی) از سر برمیداری و قبای مرادبیگی و شلوار کرباسی را به چوبرختی آویزان میکنی و عوضش با یقهقزاقی و قبای سرداری دوچاکدار و گیوه ملکی راه میافتی توی کوچهباغهای شمال تهران به چرخ زدن و الواتی توی سنگلج.
کیوان امجدیان
نویسنده
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد