حوادث فارس؛ آزادی زندانی

آزادی ۹ زندانی در ممسنی

مرد فداكار هنگام نجات زن جوان از دام 2 مجرم خطرناك به قتل رسید

صبح روز 30 فروردین بود. مثل همیشه، بسم‌ا... را كه گفت، از همسرش خداحافظی كرد تا به مغازه برنج فروشی‌اش برود، بی‌خبر از این‌كه او آن روز با غیرت‌مندی و از دست دادن جانش، قهرمان شهرش در آستانه اشرفیه خواهد بود و شرح فداكاری‌اش تا مدت‌ها نقل مجالس مردم می‌شود.
کد خبر: ۱۲۶۵۳۶۰

ساعت 9 صبح بود كه یوسف حسین‌پور به سمت مغازه‌اش حركت‌كرد. به دلیل شیوع كرونا، هنوز بسیاری از مردم به كوچه و خیابان نیامده بودند و بعضی از كسبه هم كركره‌ها را بالا نكشیده بودند. در حالی‌كه خیلی‌ها به فكر به دست آوردن رزق حلال روزانه‌شان بودند، اما برخی دیگر افكار شیطانی در سر می‌پروراندند.

مرحوم حسین‌پور، هنوز به مغازه‌اش نرسیده بود و خلوتی خیابان باعث شد تا با هوش و حواس جمع‌تری به اطرافش نگاه كند. همین‌طور كه اطرافش را تماشا می‌كرد، متوجه موتوری شد كه دو سرنشین داشت و بی‌هدف دائم در خیابان گشت می‌زد.

با دیدن سر و روی پوشیده شده و نقاب‌زده دو سرنشین به این نتیجه رسید كه قصد و نیت پلیدی در سر دارند. چشم كه گرداند، زنی را دید كه كیف به دست در حال عبور از خیابان بود. روی حركات مشكوك دو سرنشین موتوارسوار كه دقیق شد، متوجه شد زن جوان طعمه اصلی آنها هستند.

قتل با یك ضربه كاری

مرحوم حسین‌پور به هیچ چیز فكر نمی‌كرد، جز این‌كه جلوی یك سرقت را بگیرد. وقتی موتورسواران به چند قدمی زن جوان رسیدند، بنای فریاد زدن را گذاشت و با صدای بلندی گفت: دزد، دزد، خانم مراقب كیف‌تان باشید.

حسن قدیمی، دایی همسر مرحوم حسین‌پور كه شاهد حادثه بود، می‌گوید: «من از دور شاهد این ماجرا بودم و زمانی به محل حادثه رسیدم كه زن عابر 20 متر جلوتر از ما بود. مرحوم یوسف كه متوجه نیت آن دو شده بود، سعی كرد به آن خانم هشدار دهد. بعد از این‌كه موتورسواران متوجه فریادهای یوسف می‌شوند، با قمه به سمت او حمله‌ور می‌شوند و زخمی‌اش می‌كنند. وقتی به یوسف رسیدم كه موتورسواران 200 متر از ما دور شده بودند. به یوسف گفتم نترس بلند شو آنها رفتند. از او در مورد ماجرا پرسیدم كه گفت می‌خواستند از آن خانم سرقت كنند، اما با فریادهایم به سمت من برگشتند و با قمه من را زدند.»

او ادامه می‌دهد: «با آن خانم هم صحبت كردم كه به‌شدت ترسیده بود. به من گفت احساس كردم آنها دزد هستند و می‌خواهند كیفم را بزنند. من داشتم از خانه به بازار می‌رفتم و 700، 800 هزار تومان پول در كیفم داشتم. آن موتوری‌ها با من درگیر نشدند، اما به‌جای من با آن بنده خدا یعنی مرحوم یوسف درگیر شدند. اگر با آن مرد درگیر نمی‌شدند، شاید آن بلایی كه سر او آوردند، سر من می‌آمد. مرحوم یوسف را به خانه بردم كه دوش گرفت و ظاهرا هم حال عمومی‌اش خوب بود، اما مدتی بعد كه تماس گرفتم، متوجه شدم به كما رفته است.»

فرزانه فرهادی، همسر مرحوم حسین‌پور در ادامه توضیح می‌دهد: «موتورسواران با تصور این‌كه شوهرم زخمی شده و ممكن است فوت شود، از محل جنایت فرار كرده بودند. همسرم وقتی به خانه آمد، خون‌آلود بود، طوری كه پله‌ها خونین شده بود. به او گفتم به بیمارستان برویم، اما قبول نكرد و گفت حالم خوب است و فقط بگو دخترم بیاید. دخترم پرستار است و وقتی آمد، به پدرش سرم وصل كرد. فشارش به‌دلیل خونریزی به 8 رسیده بود. وقتی می‌خواست سرم دوم را وصل كند، بیهوش شد. او را ابتدا به بیمارستان كوثر آستانه اشرفیه بردیم. آنجا تشنج كرد كه برایش اینتوبه گذاشتند. با توجه به حال همسرم، پزشكان گفتند باید او را به بیمارستان پورسینای رشت ببریم تا از او سی‌تی‌اسكن گرفته شود. تا ساعت 7 شب آنجا بود و بعد به توصیه دخترم او را با آمبولانس خصوصی به بیمارستان میلاد لاهیجان كه آنجا كار می‌كرد، بردیم. دو شب در آنجا بستری بود و بعد سه‌شنبه هفته پیش هم فوت شد.»

دستگیری قاتلان

همسر مرحوم حسین‌پور با این‌كه مراسم هفت عزای همسرش را برگزار می‌كند، در مورد دستگیری قاتل می‌گوید: «پس از وقوع حادثه، ماموران تمام دوربین‌های مدار بسته محل جنایت را بررسی كردند و متوجه شدند آن موتورسواران هفت دور آن منطقه را گشت زده بودند تا بتوانند طعمه مناسب را پیدا كنند. قاتلان بعد از دستگیری به محل درگیری منتقل شدند تا صحنه را بازسازی كنند. یكی از آنها می‌گفت با آرنج ضربه‌ای به پشت گردن همسرم و با قمه نیز ضربه دیگری به قسمت كمی بالاتر از پیشانی و سمت چپ چشمش زده‌اند. متاسفانه ضربه‌ای كه به پشت گردنش زده بودند، بسیار كاری بوده و همان باعث شده تا جانش را از دست بدهد.»

او دل پردردی هم از خانمی دارد كه مرحوم حسین‌پور جانش را نجات داد: «همسرم جان آن زن را نجات داد، اما حتی یك بار هم نیامد در مورد آن با ما صحبت یا حتی دلجویی كند. حتی نیامد بپرسد ببیند كسی كه نجاتش داده، هنوز زنده است یا مرده. در مورد آن سارقان هم من نمی‌دانم آنها چطور تربیت شده‌اند و امیدوارم داغ‌شان به دل مادرشان بماند. آنها نباید فقط اعدام شوند، بلكه باید مانند همسرم زجر بكشند.»

سكوت می‌كند و با صدای دردمندی ادامه می‌دهد: «همیشه دلش می‌خواست همین‌طور بمیرد؛ آن هم با كمك كردن به مردم كه خوشحالم به آرزویش رسید.»

قدیمی در پایان می‌گوید: «آن‌طور كه من از آگاهی اطلاع پیدا كرده‌ام، این دو نفر سابقه 16 فقره سرقت دارند. قبل از ارتكاب قتل هم، چهار مورد خفت‌گیری داشته‌اند. آیا نباید فكری به حال تامین امنیت جامعه كرد؟»

به این همشهری می‌بالم

نرجس محمددوست، عضو شورای اسلامی شهر آستانه اشرفیه در خصوص این حادثه می‌گوید: «چون در این حادثه ناگوار، موضوع دفاع از زن مطرح بوده است بسیار به وجود این همشهری فداكار و غیرتمند می‌بالم كه به‌خاطر یك زن جان‌شان را به خطر انداختند و امیدوارم عنوان شهید امر به معروف نیز به ایشان اختصاص پیدا كند. بهتر است مجرمان خطرناك بعد از آزادی از زندان بیشتر زیر نظر باشند و در آزاد كردن آنها بیشتر دقت شود. البته من به عنوان عضو شورای شهر در رابطه با آزادی زندانیان نمی‌توانم اظهارنظر كارشناسی كنم، اما همیشه تلاش می‌كنیم بحث امنیت شهروندان مورد توجه باشد.»

گروه حوداث روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۲ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها