از سراب دموکراسی تا واقعیت نژادپرستی

یکی از متفکران معاصر، ایالات متحده آمریکا را تجسم آمال و ایده‌آل‌های دوران روشنگری‌ نامیده است. دوران به اصطلاح روشنگری مرحله‌ای در عالم غرب مدرن بود که مدرنیته در نظر و عمل به اوج خود و به نقطه تثبیت رسیده بود.
کد خبر: ۱۲۶۸۳۳۹
روشنفکران و متفکران مدرن، مکرر به این دوران و ارزش‌ها و آمال‌اش اشاره و استناد می‌کنند و صدها و فراتر از آن هزاران کتاب، رساله و مطلب در بررسی  و تحلیل و اغلب تمجید آن نوشته‌اند.

خود اندیشمندان دوران به اصطلاح روشنگری (کسانی چون کندور، ولتر، هلوسیوس، کانت و...) به درجات و به اشکال مختلف بر این باور بوده‌اند که با ظهور تام و تمام مدرنیته در روشنگری، دوران صلح فراگیر و رفاه تمام‌عیار و آزادی انسانی و غلبه بر فقر و بیماری آغاز شده است. این خوشبینی متوهمانه در قرن هجدهم در محافل مختلف فیلسوفان و روشنفکران غربی رواج داشت و در قرن نوزدهم نیز (حداقل تا سال‌های دهه 1880) کم و بیش تداوم یافت.

گرچه در درون جنبش موسوم به روشنگری گرایش‌ها و رویکردهای ایدئولوژیک مختلفی وجود داشت، اما جریان غالب و اصلی ایدئولوژی دموکراسی لیبرال بود که از ولتر تا کانت و از لاک تا بنژامن کنستان از آن سخن می‌گفتند و به آن تعلق خاطر داشتند.

در قرن هجدهم و در همین دوران موسوم به روشنگری (که البته اگر واقع‌بینانه بنگریم به دلیل باطن اومانیستیک و خودبنیادانگارانه‌اش، دوران ظلمت وصف حقیقی و گویاتری برای آن است) در پی جنگ‌های استقلال، ایالات متحده آمریکا به وجود می‌آید.

بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا (که در ادبیات سیاسی و رسانه‌ای آمریکا از آنها با عبارت پدران بنیانگذار نام می‌برند) شیفته و مروج آموزه‌های روشنگری و پیرو ایدئولوژی غالب آن (لیبرال دموکراسی) بودند و حکومت ایالات متحده را بر پایه مشهورات آن دوران ایدئولوژی‌اش بنا کردند.

 سیر حوادث و تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در کشورهای غربی مدرن، توخالی بودن و بطلان وعده‌های دوران روشنگری و شعارهای لیبرال دموکراسی را عیان کرد.

در نیمه قرن بیستم و بیش از 150 سال پس از سیطره مشهورات لیبرال، دموکراتیک و روشنگرانه، فقر و فاصله طبقاتی رژیم‌های سرمایه‌داری را در سال‌های 1920 تا 1940 در معرض انقلاب‌ها و سرنگونی تمام‌عیار قرار داده بود و رخداد دو جنگ ویرانگر جهانی - که در فاصله  کمتر از سه دهه حدود صدمیلیون نفر را به کام بمب‌ها و توپ‌ها فرستاده و بخش مهمی از کره زمین را گرفتار آتش و خون کرده بود  - سودای صلح‌ فراگیر را دود کرده و به هوا فرستاده بود.

به جای شعار لیبرال ـ  روشنگرانه درخصوص غلبه خردگرایی مدرن بر هر نوع بیماری و جهل، شیوع بیماری‌های واگیردار نظیر آنفلوآنزای اسپانیایی نشسته بود و میکروب‌ها و باکتری‌های مخرب در بیغوله‌های لندن و نیویورک و پاریس، لگدشدگان نظام لیبرال - سرمایه‌داری را به کام بیماری و بعضا مرگ می‌فرستاد، آثاری نظیر تیره‌بختان و اعتراف از جک لندن و... روایت‌هایی‌ مستند و واقع‌بینانه از این وضع ارائه کرده‌اند.

آری، تجربه تاریخی بی‌پایگی وعده‌ها و مدعاهای دوران به اصطلاح روشنگری و ایدئولوژی غالب و اصلی آن، لیبرال دموکراسی را آشکار کرد و نشان داد.

عملکرد و تجربه تاریخی بیش از 200 سال حاکمیت آموزه‌های روشنگری و سیطره نظام سرمایه‌داری لیبرال در آمریکا نشان داده است نه‌تنها قادر به تحقق عدالت در توزیع درآمدها نیست و به رغم ایجاد یک سیستم میلیتاریستی جهانخوارانه امپریالیستی قریب یک‌ششم جمعیت آن زیرخط فقر زندگی می‌کنند و در کنار خانه‌های سوپرلوکس تجملگرایانه در بورلی‌هیلز و سنت مونیکا، مستضعفان محروم کارتن‌خواب در سطل‌های زباله‌ دنبال تکه نان و قطعه پیتزای نیم‌خورده می‌گردند، بلکه حتی ابتدایی‌ترین اصل مناسبات انسانی یعنی برابری انسان‌ها با توجه به تفاوت رنگ پوست را نتوانسته‌ عملی کند.  

آری رژیم ایالات متحده آمریکا تجسم رویاها و وعده‌های دوران روشنگری است و همان‌گونه که تجربه تاریخی به وضوح نشان داده و منتقدان غربی به اصطلاح روشنگری (از هایدگر و فوکو تا بودریار و مارکوزه و آدرنو و...) عنوان کرده‌اند، روشنگری سرابی وهم‌آلود بود که پس از نزدیک به سه‌قرن، بی‌پایه بودن مدعاها و شکست‌ عملکرد آن آشکار شده است. رژیم ایالات متحده آمریکا به عنوان تجسم رویای بی‌تعبیر روشنگری، شیطان جهانخواری است که در قلمرو آن نه از عدالت توزیعی راستین خبری است و نه حتی از برابری صوری انسانی میان سفیدپوستان و رنگین‌پوستان.

از آمریکای بودریار تا شهر شیطان زرد ماکسیم گورکی و حتی از جهتی در روایت آمریکای کافکا می‌توان شکست مدعاهای به اصطلاح روشنگری و باطن دوزخی این توهم زیبا و فریبنده اما عمیقا بی‌پایه و وهم‌آلود را  مشاهده کرد.

حوادث روزهای اخیر در آمریکا در لایه اول و آشکار خود این حقیقت را نشان می‌دهد که در ایالات متحده آمریکا (به مثابه تجسم آمال سراب‌گونه به اصطلاح روشنگری) به‌رغم انبوه تبلیغاتی که درخصوص حقوق بشر و حاکمیت قانون و به اصطلاح نهادهای حافظ دموکراسی و مدافع حقوق فردی انسانی می‌شود، ‌آنچه در عمل جریان دارد، راسیسم و نژادپرستی و نابرابری حتی در نازل‌ترین سطوح مرتبط با حقوق انسانی است.

اما گسترش تظاهرات به مناطق و ایالات مختلف و مشارکت فعال هزاران آمریکایی سفیدپوست در اعتراض‌ها (آن هم در برخی ایالاتی که به داشتن جمعیت‌ها و گروه‌هایی با تمایلات نژادپرستانه معروف بوده‌اند) حکایت از آن دارد که در پشت این حوادث و در لایه زیرین این رویدادها، غیر از عنصر اعتراض به نژادپرستی و فقدان حقوق برابر در ایالات متحده آمریکا، جریان فعالی از نارضایتی اقتصادی و اعتراض به گسترش فقر و مشکلات معیشتی وجود دارد. یکی از نشانه‌های این امر را می‌توان در حمله به فروشگاه‌ها و مغازه‌ها دید.

در رژیم‌های سرمایه‌داری، وقتی چرخه حرکت سرمایه و گسترش سطحی و عمقی انباشت سرمایه دچار بحران می‌شود، تمایلات راستگرایانه و نژادپرستانه و نیز ناسیونالیستی قدرت می‌گیرد. نمونه‌هایی از این حقیقت را بارها در ایتالیا، طی سال‌های 1920 تا 1930 آلمان و اسپانیا یا همین ایالات متحده آمریکای چند سال اخیر دیده‌ایم.

برای فهم و تحلیل اعتراضات اخیر مردمی در برخی شهرها و ایالات آمریکای امروز، باید دو سطح و دو وجه را به صورت  توأمان دید؛ این اعتراضات در یک لایه، خشونت نهادینه پلیس آمریکا و تعصبات نژادپرستانه را هدف گرفته است و در سطح دیگر،  سر باز کردن خشم و اعتراض لایه‌هایی از طبقه متوسط (لایه‌های میانی و پایینی) و طیفی از کارگران و مزدبگیران به نابرابری و فقدان عدالت توزیعی در مناسبات سرمایه‌داری بحران‌زده آمریکای کنونی است.

نظام سرمایه‌داری آمریکا پس از بحران کلان اقتصادی ناشی از رکود سال 2008 در روند گسترش عمقی و سطحی بازتولید سرمایه دچار اختلال شد؛ این اختلال از یک‌سو و تشدید برخی روندهای جهانی‌سازی (که موجب شد برخی حوزه‌های سرمایه‌ و تکنیک به دیگر  مناطق تحت سلطه پروژه جهانی‌سازی نولیبرال انتقال یابد) و فشارهایی که بر طیفی از کشاورزان و کارگران کشاورزی و طیفی از خرده‌مالکان و حتی لایه‌هایی از بورژوازی آمریکا وارد آورد، سببب سربلند‌کردن برخی تمایلات شبه‌ناسیونالیستی شد که آثار آن را در ظهور پدیده ترامپ و به قدرت رسیدن او در انتخابات 2016 شاهد بودیم. در دو سه سال اخیر ترامپ کوشید از طریق تشدید غارتگری‌های امپریالیستی و اعمال مجموعه‌ای از سیاست‌های مالی و تعرفه‌ای و گلاویز شدن با برخی نهادهای مرتبط با پروژه جهانی‌سازی و انتقال بخشی از مشکلات به دیگر حوزه‌ها و کشورهای دخیل در حرکت جهانی سرمایه (اعم از متروپل یا پیرامونی) و تشدید احساسات مهاجرستیزانه در داخل، از ضریب فشار بر لایه‌هایی از طبقات و برخی حوزه‌ها در اقتصاد آمریکا تا حدودی بکاهد و شیب سقوط اقتصادی را تا حدودی کُند نماید. اتفاقات سه ماهه اخیر و تاثیرات ناشی از کرونا در اقتصاد سرمایه‌داری جهانی و سرمایه‌داری آمریکا موج تازه‌ای از رکود را پدید آورد و موجب تشدید فشارهای اقتصادی و معیشتی ناشی از توزیع ناعادلانه و ظالمانه ثروت در اقتصاد سرمایه‌داری نولیبرال آمریکا شد.

تظاهرات و اعتراضات اخیر مردمی در آمریکا دارای دو وجه است و از منظر نشانه‌‌شناسی تاریخی-جامعه‌شناسانه به حقیقتی مهم اشاره دارد. دو وجه این تظاهرات؛ یکی ضد تبعیض‌نژادی و ضدسرکوبگری و خشونت نهادینه پلیس آمریکاست و دیگری وجه ضدسرمایه‌داری و ضدنئولیبرالیستی آن است که رسانه‌های وابسته به امپریالیسم جهانی می‌کوشند آن را نادیده بگیرند و کمرنگ‌ کنند.

تظاهرات اخیر مردمی در آمریکا دو پیام اعتراضی توأمان دارد: اعتراض به تبعیض‌ نژادی و راسیسم و فقدان برابری حقوقی- حقیقی در عمل و اعتراض به بی‌عدالتی و فقر و فشار معیشتی ناشی از مناسبات ظالمانه سرمایه‌دارانه نولیبرال در آمریکا. توجه به گستردگی نسبی تظاهرات و ترکیب جمعیتی شرکت‌کننده در آنها و شهرها و ایالاتی که صحنه اعتراضات بوده‌اند و نیز کانون‌هایی که هدف حمله معترضان قرار گرفته است (پاسگاه‌های پلیس و فروشگاه‌های بزرگ) به‌خوبی روشنگر پیام‌های معترضان است؛ پیام‌هایی در زمینه مخالفت با بی‌عدالتی حقوقی و اقتصادی.

در روزهای پیش‌ رو اگر بر دامنه اعتراضات و شهرهای درگیر در اعتراضات افزوده شود (اگر دولت آمریکا و رسانه‌های نظام جهانی سلطه نتوانند از طریق سرکوب و تحمیق اوضاع را آرام کنند) آن‌گاه بی‌تردید لایه زیرین ناخشنودی‌های اقتصادی و معیشتی بیشتر آشکار خواهد شد و خود را عیان‌تر نشان می‌دهد.

این اعتراضات علاوه بر دو پیامی که گفتیم یک معنای نشانه‌شناختی مهم نیز دارد؛ این‌که سرمایه‌داری نولیبرال در کانون اصلی و در دل عنصر هژمونیک خود در روند بازتولید و گسترش سطحی و عمقی سرمایه دچار اختلال جدی است و این یعنی تضادهای درونی سرمایه‌داری نولیبرال آمریکایی، این سیستم را در پیشبرد سیر حرکت خود دچار اختلال کرده و از نفس انداخته است و این موضوع بی‌تردید برای کل نظام جهانی سلطه و سرمایه‌داری امپریالیستی نولیبرالی آمریکا و برای آینده و چشم‌انداز حرکت جهانی‌سازی نولیبرال، نشانه‌ای بس نگران‌کننده است و از تشدید روندهای انحطاطی خبر می‌دهد.
 
دکتر شهریار زرشناس - منتقد و استاد دانشگاه / روزنامه جام جم


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
افسانه کوهنوردی ایران

گفت‌وگو با افسانه حسامی‌فرد، اولین کوهنورد زن تاریخ‌ساز ایرانی در مسیر باشگاه هشت ‌هزاری‌ها

افسانه کوهنوردی ایران

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

در گفت‌وگو با یک جامعه‌شناس، تهدیدات و فرصت‌های هوش مصنوعی برای خانواده‌های ایرانی را بررسی کرده‌ایم

جا مانده از نسل هوش مصنوعی

نیازمندی ها