به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از راسخون؛حالا بحثمان اين است كه چطور همنشين انتخاب كنيم؟ شيوهي انتخاب همنشين چيست؟ راه انتخاب دوست و همنشين چيست؟ باچه كسي رفيق شويم؟ نماز! يكي از ابزار امتحان است.
امام صادق(ع) فرمود: «اخْتَبِرُوا إِخْوَانَكُمْ بِخَصْلَتَيْنِ» برادرهايتان را امتحان كنيد، اگر در او دو خصلت بود، با او رفيق شويد وگرنه «فَاعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ» دور شو! دور شو! دور شو! دو خصلت چيست؟ يكي از آنها اين است كه به نماز توجه دارد، يعني روي نماز پافشاري دارد، «مُحَافَظَةٍ»، «مُحَافَظَةٍ عَلَى الصَّلَوَات» غير از خواندن نماز است. افرادي نماز ميخوانند اما بر روي نماز حفاظت ندارند. حالا قضا هم شد، شد! هر روز بلند ميشود ميبيند آفتاب زده است، ميگويد خوب ظهر قضايش را ميخوانيم. غيرت به خرج نميدهد. مسئلهي مهمي است كه آدم حساس باشد.
يك وقت يك كسي به من گفت: من در ماشين بودم، به راننده گفتم: براي نماز نگه دار! نگه نداشت، نمازم قضا شد. گناه كردهام؟ گفتم: چطوري گفتي؟ گفت: گفتم آقاي راننده نگه دار نماز بخوانيم، او هم گفت بنشين خبرت ميدهم. من هم نشستم و خبر نداد. رفت و نمازم قضا شد. گفتم: نه! اگر يك ساكي، چمداني از داخل ماشين به بيرون پرت ميشد، ساك تو از ماشين بيرون ميافتاد، چطور ميگفتي؟ ميگفتي: آقاي راننده، ساك من افتاده است، ميشود نگه داري؟ او هم ميگفت: نه! ساك را مشت ميكوبي، آقاي راننده! آقاي راننده! چه شده است؟ ساكم افتاد! ساكت را اين طور نميگفتي؟ گفت: چرا! گفتم: پس ببين! غيرتت براي ساكت، بيش از غيرتت براي نمازت است. ما الان وقتي بچهمان را صدا ميزنيم، ميگوييم: بلند شو، مدرسهات ديرشد. نميگوييم: بلند شو، نمازت قضا شد. يك شهركي را كه تعريف ميكنيم، ميگوييم: اين شهرك، آب دارد، گاز دارد، لولهكشي دارد، نميدانم چه دارد، چه دارد، چه دارد، چه دارد، چه دارد، سرويس شركت حمل و نقلش خوب است، نميگوييم: اين شهرك مسجد دارد، يا ندارد؟
دوم اينكه ببينيد كه در «الْعُسْرِ وَ الْيُسْر» «وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَان في الْعُسْرِ وَ الْيُسْر» (الكافي/ج2 /ص672) يكي از راههاي شناخت اين است كه در تنگناها و در تلخيها هم با تو هست، يا تو را رها ميكند و ميرود. رها ميكند و ميرود. اين هم يك مورد. يكي هم در مسافرت! مسافرت هم وسيلهي خوبي است كه آدم رفيقش را بشناسد، رانندهاي كه ميخواهند امتحانش كنند، در زمين صاف نميشود امتحانش كرد. در گردنهها ميشود فهميد كه اين رانندگياش چگونه است! در مسافرتها خيلي از آدمها در شهر با هم رفيق هستند، در سفر مثلاً ميبيني، بله! قرض به تو ميدهد يا نه؟ اگر عصباني شد خودش را نگه ميدارد، يا دهانش را باز ميكند و هر چه ميخواهد به تو ميگويد؟ حديث داريم اگر خواستي با كسي رفيق شوي، سه بار او را عصباني كن، اگر فحش نداد، با او رفيق شو! خوب!
«الْحَيَاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ الصِّيَانَةِ وَ الصِّدْقِ» (بحارالأنوار/ج72/ص196) دوست خوب اين است كه ببيني حياء دارد، يا بيحياست؟ امانت! به او گفتي اين ماشين را دستت بگير، دوچرخه و موتور را دستت بگير، امانتداري ميكند، يا مثلاً ماشين را ميگيرد و ميگويد: مادرم مريض است، ميخواهم او را دكتر ببرم، وقتي مادرش را دكتر ميبرد، در خيابان مسافركشي هم ميكند. مثلاً يك ماهه قرض ميگيرد، بعد از چهار ماه ميبيني نداد. حرف كه ميزند، راست ميگويد يا دروغ ميگويد؟ اينها ابزارهاي شناخت است.
تاثیرگذاری همنشین با انسان
خوب! يك روايت داريم، با هر كس بنشيني، شكل همان ميشوي! «مُجَالَسَةُ الصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى الصَّلَاح» (الكافي/ج1/ص20) با آدمهاي صالح بنشيني، به سمت صلاح ميروي! يعني آدم صالحي ميشوي. با علماء بنشين، علمت زياد ميشود. با حكماء بنشيني، حكمتت زياد ميشود. يعني با هر نژادي بنشيني، رنگ همان را ميگيري! اصلاً نگاه كردن اثر دارد. دو نفر آن طرف خيابان با هم دعوا ميكنند، قيافهها چنين ميشود. مگر به تو نگفتم، چند بار بگويم. همين طور كه اين چنين ميشود، شما آن طرف خيابان اين چنين ميشوي. طرفش ميگويد: ببخشيد! معذرت ميخواهم! نديدم، نفهميدم، شما اين طرف خيابان اين چنين ميشويد. يعني همينطور اتوماتيك ابروها بالا و پایین میرود. الابرو بالابرو، العين بالعين، القيافه بالقيافه... يعني با هر چيزي اين واكنش نشان ميدهد. آدم بخواهد يا نخواهد رنگ همان را ميگيرد. مكان در آدم اثر دارد. به نظر من مرحوم مطهري است. ميگويد: علمايي كه سامره فتوا دادهاند كه بغل رودخانه است، گفتهاند كه در آب كر فرو كن! علماي نجف كه بايد آب را يك ليتر يك ليتر بخرند، گفتهاند اگر يك بار آب بريزي پاك ميشود. يعني طبيعت در فهم آدم اثر دارد. اين مهم است. رفيق!
مرحوم مطهري(ره) با يكي از دوستان فقيهش، هم دوره بودند، آن عالم فقيه ميگفت كه من خوابيده بودم، خواب ديدم كه حضرت امير(ع) در اتاق را ميزند و ميگويد: بلند شو! بلند شو نماز شب بخوان. از خواب بيدار شدم. حضرت امير(ع) آمده است در اتاق من را ميزند، ميگويد: بلند شو نماز شب بخوان؟ ماندم كه اين چه خوابي است كه من ديدهام. تا داشتم فكر ميكردم كه اين چه خوابي است، يك مرتبه ديدم كه درب را ميزنند، مرحوم مطهري(ره)، هم حجرهي ما، درب را ميزند كه بلند شو نماز شب بخوان! آب برايت آوردهام كه وضوخانه دور است، آوردهام اينجا كه همين جا وضو بگيري و نماز شب بخواني! ببينيد چه رفيقهايي بودند.
هر كس يك نعمتهايي دارد، يك شب بنشينيد نعمتهايي را كه خدا به شما داده است، بنويسيد. بنده خودم از چهارده سالگي كه طلبه شدم، تا تقريباً بيست و چهار سالگي، ده سال يك هم حجره داشتم، هممنزل و هماتاق و همسفر و هممباحثه و هميشه همه چيزمان با هم بود. در اين ده سال از اين طلبهي فاضل که خدا رحمتش كند، مرحوم مشرقي، در اين ده سال حرام كه از او نديدم، هيچ! مكروه هم از ايشان نديدم. ده سال يار ما بود. خيلي مراقب حرفهايش بود. به قدري دقیق بود كه من از دقت ايشان وحشتم ميگرفت. به او گفتم: آقاي مشرقي! اگر يك وقت يك حرف خلافي از من ديدي، دروغ بود در دهن من بزن! من به شما اجازه ميدهم محكم بزني كه من از نوجواني زبانم را كنترل كنم. ما نشسته بوديم و صبحانه ميخورديم، گفتم: آقاي مشرقي! خيلي شكر در اين چاي ريختي، تا گفتم: با پشت دستش به دهان من زد! گفتم: آقا! بنا شد هر وقت من دروغ گفتم، شما من را بزني! گفت: شما گفتي چرا اينقدر شكرش كردي، شكرش نكرده بودم، خاك قندش كرده بودم. گفتم آقا من ديگر اينجا حوصلهام نميرسد، يك مقدار با ما مدارا کن، يك مقدار كوتاه بيا! يك مقدار كوتاه بيا! افرادي بودند كه شايد ما الان بگوييم، به ما بخندند. ممكن است اگر بگوييم قبول نكنند.
«مُجَالَسَةُ الصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى الصَّلَاح» «مُجَالَسَةُ العلماء» علمت را زياد ميكند. «يَا بُنَيَّ جَالِسِ الْعُلَمَاءَ» لقمان به بچهاش ميگويد: با دانشمندان بنشين! «يُحْيِي الْقُلُوبَ» قلب زنده ميشود. «كَمَا يُحْيِي الْأَرْضَ بِوَابِلِ السَّمَاءِ» (بحارالأنوار/ج1/ص204) همين طور كه زمين با باران زنده ميشود، قلب انسان با گفتگوي با دانشمند زنده ميشود. البته نه هر علمي! يك سري علمها هيچ خاصيتي ندارد. بدانيم جايي آباد نميشود ، ندانيم هم جايي خراب نميشود. حالا كوه هيماليا چند متر است؟ اين را بدانيم اطلاعات است، اگر ندانيم هم هيچ كجا خراب نميشود. وقتي هم دانستيم هيچ مشكلي حل نميشود. رودخانهي فلان جا از كجا به كجا... در آفريقا فلان رودخانه از كجا آمد به كجا رفت؟ حالا اين اطلاعات است، بدانيم جايي آباد نميشود. نه!
يك سري علوم است كه اگر آدم بداند چشمش باز ميشود. عجب! ما اين را نميدانستيم. ما اين را نميدانستيم. يك دعايي است، سحرهاي ماه رمضان ميخوانند به نام دعاي ابوحمزه ثمالي! امام سجاد(ع) ميگويد: من هر وقت سر نماز ميروم، فكر ميكنم كه حالا دارم به خدا وصل ميشوم، خوابم ميگيرد، چرا خوايم ميگيرد؟ ميگويد: يازده دليل دارد كه چرا ما حال عبادت را نداريم. دو ساعت مينشينيم و يك بازي را در تلويزيون ميبينيم، اما تا ميگويند: نماز بخوان! سنگين است. دو ساعت به دنبال توپ بلژيك رفتيم، هفت دقيقه با خدا حال حرف زدن نداريم. چرا؟
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد