به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سایت اندیشه قم، يكي از مسائل جزائي اسلام، مسأله حدود است كه مباحثي در اين زمينه قابل طرح است كه در اين مقاله به آن مسائل به صوت مختصر پرداخته ميشود:
1ـ فلسفه حدود و تعزيرات در اسلام
شك نيست كه تشريع احكام الهي به خاطر دعوت مردم، به قسط و عدل و هدايت جامعه به طرق امن و امان است، تا انسانها بتوانند به كسب فضائل و نفي رذائل و سير الي الله و مقام قرب الهي كه مقصد اعلاي آفرينش است بپردازند.
و از آنجا كه احكام الهي به تنهايي در همه نفوس مؤثر نميشود، لازم است در كنار آن بشارت و انذار قرار گيرد تا انگيزهي حركت مردم و انجام آنها شود.
و از آنجا كه بشارات و انذارهاي اخروي براي بازداشتن گروهي از مردم از اعمال خلاف و وادار ساختن به انجام وظايف فردي و اجتماعي كافي نيست لازم است مجازاتهاي دنيوي براي كساني كه از حدود الهي تجاوز كنند و حق و عدالت را زير پا بگذارند تعيين گردد، تا ضامن اجراي اين احكام در ميان كساني شود كه تربيت كافي ديني و تقواي الهي ندارند.
شك نيست كه نظام اسلامي با نظامهاي مادي در اين قسمت تفاوت دارد، چون در نظامهاي مادي هيچ ضامن اجرائي جز همان مجازاتهاي دنيوي و مادي وجود ندارد، به همين دليل هر حكمي كه فاقد عقوبت متخلف باشد، از نظر آنها حكم و قانون شمرده نميشود، بلكه آن را يك توصيه اخلاقي ميدانند.
در حالي كه در نظامهاي ديني اعتقادات قلبي و تعهدات معنوي و ايمان به دادگاه بزرگ الهي در قيامت، و توجه به مراقبت پروردگار در دنيا، يكي از انگيزههاي مهم و ضامن اجرائي قوي است، ولي چون اين انگيزههاي الهي در همه نفوس به تنهايي مؤثر نيست بايد در كنار آن ضامن اجراهاي مادي و عقوبتهاي دنيوي نيز قرار گيرد.
اهتمام شارع مقدس به اجراي حدود و مجازاتهاي متخلفان تا آن حد است كه در روايات متعددي ميخوانيم: حَد يُقامُ في الارضِ اَزكي مِن مَطَرِ اَربعينَ لَيلةً و اَيّامِها: «حدي كه در زمين اجرا شود پر بارتر از چهل شبانه روز باران است!» اين حديث هم از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و هم از امام باقر ـ عليه السّلام ـ و از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است و در بعضي از اين متون به جاي «اَزكي»، «اَفصلَ»، يا «اَنفَع» آمده است.
در تفسير آيه شريفه... «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[روم/19] در حديثي از امام هفتم موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ ميخوانيم: لَيسَ يُحييها بالِقَطرِ وَ لكِن يَبعَثُ اللهُ رِجالاً فَيُحيونَ العَدلَ فَتُحيي الارضُ لِاحياءِ العَدلِ ـ ثُم قالَ ـ و لاِقامَةً الحَد فيهِ اَنفَع في الارضِ من القطَر اربعينَ صباحاً: (تنها) زمين را به وسيلهي باران زنده نميكند، بلكه مرداني را بر ميانگيزد كه عدالت را زنده كنند، سپس زمين به خاطر احياي عدالت زنده ميشود، بعد از آن امام ـ عليه السّلام ـ افزود: «به يقين اجراي يك حد در طريق عدالت سودمندتر است از چهل روز باران در زمين!»
چرا اجراي يك حد «انفع» و «افضل» و «ازكي» از چهل شبانه روز باران نباشد در حالي كه سلامت جامعه و امنيت و ثبات در آن اصل و ريشه هر خير و بركت است، زيرا بارانهاي پر بركت و وفور نعمت و منافع اقتصادي بدون امنيت كارساز نيست، و امنيت اجتماعي بدون اجراي حدود و احقاق حقوق حاصل نميشود، در غير اين صورت مردم به جان هم ميافتند و ظلم و فساد سطح جامعه را فرا ميگيرد، شهرها ويران، و بندگان خدا به استضعاف كشيده ميشوند.
به همين دليل ابراهيم خليل ـ عليه السّلام ـ هنگامي كه خانه كعبه را بنا نهاد، و از خداوند درباره آن سرزمين تقاضاهايي نمود، نخستين دعايش درباره امنيت مكه بود، عرض كرد:« رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ »: «پروردگارا اين سرزمين را شهر امني قرار ده، و اهل آن را ـ همان كساني كه به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهاند ـ از ثمرات گوناگون روزي ده». (بقره ـ 126)
و به اين ترتيب نعمت امنيت را پيش از روزيهاي گوناگون ديگر از خدا طلب كرد، چرا كه ميدانست تا نعمت امنيت نباشد مواهب ديگر قابل استفاده نيست.
2ـ معني حد و تعزير
«حدود» جمع «حد» در لغت به معني «منع» است، و انتخاب اين اسم براي بخشي از مجازاتهاي شرعي به اين جهت است كه سبب منع مردم از كارهاي خلاف ميشود، و اما در اصطلاح شرع در عبارات فقها به معني مجازات مخصوصي است كه به خاطر ارتكاب بعضي از گناهان در مورد مكلفين اجرا ميشود.
اما «تعزير» در لغت به معني «تأديب» و گاه به معني «بزرگداشت» و «ياري كردن» و «منع نمودن» آمده است، و در اصطلاح شرع و فقها به معني مجازات يا اهانتي است كه اندازه معيني در شرع براي آن ذكر نشده و بسته به راي قاضي است كه با در نظر گرفتن «ميزان جرم» و «مقدار تحمل جرم» درباره او اجرا ميشود.
بنابراين فرق «حد»و «تعزير» در يك جمله است و آن اينكه حد مجازات معين و ثابتي است، ولي تعزير غالباً نامعين است، و اينكه ميگوييم «غالباً» به خاطر آن است كه در موارد معدودي تعزيرات معيني در روايات اسلامي وارد شده كه شرح آن در كتاب حدود گفته شده است، هر چند در اينكه آيا تعيين مقدار در اين موارد قطعي است يا از قبيل ذكر مثال و مصداق است نيز گفتگو است.
البته در ميان حد و تعزير اختلافات ديگري نيز هست، تا آنجا كه مرحوم شهيد در كتاب قواعد ده وجه براي اختلاف آن دو شمرده است كه اينجا جاي شرح آن نيست.
3ـ تعداد حدود اسلامي
در اسلام عمدتاً ده حد درباره ده گناه كبيره آمده است كه تعداد چهار مورد از آن در قرآن مجيد با صراحت ذكر شده و بقيه از سنت استفاده ميشود.
1ـ حد زنا
در آيه 2 سوره نور ميخوانيم:
«الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
«هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد، و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و بايد گروهي از مؤمنان مجازات آن دو را مشاهده كنند»!
در اين آيه اشاره به حد زن و مرد زناكار شده، هر چند «استثنائات» و «جزئيات» آن مانند احكام زناي محصنه، و زناي با محارم و امور ديگر از اين قبيل در آن نيامده بلكه در سنت و روايات اسلامي شرح داده شده است.
2ـ حد سرقت
در آيه 38 سوره مائده ميخوانيم: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»: «دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر عملي كه انجام دادهاند به عنوان مجازات الهي قطع كنيد خداند توانا و حكيم است».
در اين مورد نيز شرايط و خصوصياتي درباره قطع دست سارق و همچنين استثناهايي وجود دارد كه همگي در سنت و روايات اسلامي آمده است، و ميدانيم معمول قرآن اين است كه اصول مسائل را بازگو ميكند و شرح آن را به سنت واگذار مينمايد.
3ـ حد قذف
در مورد مجازات كساني كه عمل منافي عفت را به افراد پاكدامن نسبت ميدهند در آيه 4 سوره نور چنين ميخوانيم: «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»: «كساني كه زنان پاكدامن را متهم ميكنند سپس چهار شاهد بر مدعاي خود نميآورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد، و شهادتشان را هرگز نپذيريد، و آنها همان فاسقانند»!
اين شدت عمل و مجازاتهاي سه گانه براي قذف كنندگان (آنها كه نسبت عمل منافي عفت به افراد پاكدامن ميدهند) ذكر شده به منظور پاكسازي محيط اجتماع و حفظ احترام و كرامت انسانها و جلوگيري از اشاعهي فحشاء و گسترش فساد ميباشد، و شرايط، ويژگيها و استئنائات آن نيز در روايات اسلامي آمده است.
4ـ حد محارب
در قرآن مجيد در مورد اخلالگران نسبت به امنيت اجتماعي و آنها كه حمله مسلحانه به جان و مال و ناموس مردم ميكنند، مجازات بسياري شديدي ذكر شده است كه ميتواند افراد شرور را بر سر جاي خود بنشاند.
در آيه 33 سوره مائده چنين ميخوانيم:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ»: «كيفر كساني كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمي خيزند و اقدام به فساد در روي زمين ميكنند (و با تهديد به اسلحه) به جان و مال وناموس مردم حمله ميبرند اين است كه اعدام گردند يا به دار آويخته شوند يا (چهار انگشت از) دست (راست) را و پاي (چپ) آنها به عكس يكدگير بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند، اين رسوايي در دنيا است و در آخرت مجازات عظيمي دارند»!
منظور از محارب همان گونه كه در بالا اشاره شد، كسي است كه با تهديد به اسلحه به جان يا مال و ناموس مردم حمله ميكند اعم از اين كه به صورت دزدان جادهها و گردنهها باشد، يا در داخل شهرها و حتي افراد چاقو كش كه با تهديد به اسلحه سرد به جان و مال و نواميس مردم هجوم ميآورند نيز مشمول اين مجازات هستند، و قابل توجه اينكه اين مهاجمان بر مردم، به عنوان محاربان با خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ معرفي شدهاند، و اين دليل بر تأكيد فوق العادهاي است كه اسلام درباره رعايت آزادي و امنيت اجتماعي و حقوق انسانها دارد.
در اينكه آيا مجازاتهاي چهار گانه فوق (اعدام با اسلحه ـ به دار آويختن ـ قطع انگشتان ـ و تبعيد) به صورت تخيير است و قاضي ميتواند هر يك از آنها را انتخاب كند؟ و يا به صورت معين ميباشد و هر كدام تناسب با يكي از جنايات آنها دارد به اين ترتيب كه:
براي محارباني كه دست به كشتن مردم بي گناه زدهاند مجازات اعدام، و آنها كه به اموال مردم هجوم بردهاند، مجازات قطع انگشتان، و اگر هر دو جنايت را مرتكب شدهاند، هم اعدام ميشوند و هم براي عبرت مردم به دار آويخته خواهند شد، و براي كساني كه تنها اسلحه به روي مردم كشيدهاند و آنها را ترساندهاند، بي آنكه مرتكب جنايت بيشتري شوند، مجازات تبعيد تعيين شده است؟ در ميان فقها و مفسران گفتگوي مفصلي است كه اينجا جاي شرح آن نيست، و ميتوانيد شرح بيشتر را در اين زمينه از كتب فقهي (كتاب حدود، بحث «حد محارب») و همچنين تفاسير قرآن از جمله تفسير نمونه بخواهيد.
اين حدود چهار گانه در متن قرآن مجيد آمده است، و اما شش حدي كه تنها در سنت به آن اشاره شده است حدود زير است.
5ـ حد مرتد
منظور از «مرتد» كسي است كه اسلام را بپذيرد سپس از آن بازگشت كند و اعلام جدايي نمايد، و در اسلام حد شديدي براي آنها ذكر شده (و فلسفهاي دارد كه بعداً به آن اشاره خواهد شد).
در قرآن مجيد تنها به مذمت شديد آنان و وعده عذاب عظيم الهي نسبت به آنها اشاره شده بي آنكه سخن از چگونگي كيفر دنيوي آنها به ميان آمده باشد، در آيه 106 سوره نحل ميخوانيم:
« مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ »: «كساني كه بعد از ايمان، كافر شدند ـ بجز كساني كه تحت فشار واقع شدهاند (ظاهراً اظهار جدايي از اسلام كرده) در حالي كه قلبشان آرام با ايمان است ـ آري آنها كه سينهي خود را براي پذيرش كفر گشودهاند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمي در انتظارشان ميباشد»!
در جاي ديگر ميفرمايد:
«كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ـ أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»:
«چگونه خداوند هدايت ميكند جمعيتي را كه بعد از ايمان و گواهي به حقانيت رسول خدا و آمدن نشانههاي روشن براي آنان كافر شدند، و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد ـ كيفر آنها اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و مردم، همگي بر آنهاست». (آل عمران ـ 86 و 87)
همان گونه كه گفته شد در آيات قرآن اشارهاي درباره حد مرتد نشده است، ولي عذاب دردناك و شديدشان به طور اجمال حكايت از مجازاتهاي سنگين دنيوي نيز ميكند.
مشهور در ميان فقها اين است كه مرتد اگر فطري باشد (يعني نطفه او در حال مسلمان بودن پدر و مادر يا لااقل يكي از آن دو منعقد شده باشد) حد او قتل است و توبه اش پذيرفته نيست (البته در صورتي كه مرد باشد) و اگر مرتد ملي باشد يعني از پدر و مادر غير مسلمان متولد شده است، نخست به او پيشنهاد توبه ميشود اگر پذيرفت چيزي بر او نيست، و اگر توبه نكرد حد او قتل است.
از جمله كساني كه ملحق به مرتد هستند، كساني ميباشند كه نعوذ بالله پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را دشنام و ناسزا گويند و اهانت كنند، و همچنين در مورد امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ و در واقع اين كار يكي از اسباب ارتداد است، بنابراين نيازي نيست كه آن را به صورت حد جداگانهاي ذكر كنيم، هر چند بعضي از فقهاء در كتاب حدود در فقه اسلامي آن را مستقلاً مطرح كردهاند، و روايات خاصي نيز درباره مباح بودن خون چنين كسي در منابع اسلامي ديده ميشود.
اين همه سختگيري درباره مرتدن براي چيست؟
اسلام در مورد كساني كه هنوز اسلام را نپذيرفتهاند سختگيري نميكند و آنها را با دعوت مستمر و تبليغات پي گير منطقي به اسلام فرا ميخواند، هر گاه نپذيرفته و حاضر شدند طبق شرايط ذمه همزيستي مسالمت آميز با مسلمانان داشته باشند نه تنها به آنها امان ميدهد بلكه حفظ مال و جان و منافع مشروعشان را بر عهده ميگيرد.
ولي در مورد كساني كه اسلامي را پذيرا شوند سپس عدول كنند فوق العاده سختگير است، چرا كه اين عمل موجب تزلزل جامعه اسلامي ميگردد و يك نوع قيام بر ضد رژيم و حكومت اسلامي محسوب ميشود، و غالباً دليل بر سوء نيت است.
لذا همان گونه كه اشاره شد چنين كسي اگر پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه او مسلمان بوده و به تعبير سادهتر اگر مسلمان زاده باشد و از اسلام برگردد و آشكارا از اين بازگشت سخن گويد و در دادگاه اسلامي به ثبوت رسد اسلام خونش را مباح ميشمرد، اموال او بايد در ميان وارثان مسلمانش تقسيم گردد و همسرش از او جدا ميشود و توبه او در ظاهر نيز پذيرفته نيست، يعني اين احكام سه گانه درباره چنين كسي به هر حال اجرا ميشود، ولي اگر واقعاً پشيمان گردد توبه او در پيشگاه خدا پذيرفته خواهد شد (البته اگر مجرم زن باشد توبه اش مطلقاً پذيرفته و حكم اعدام ندارد)، و اگر پشيمان نشود و توبه نكند، ولي در ظاهر سخني كه دليل ارتداد باشد نگويد كسي به او كاري ندارد.
و اگر شخصي كه از اسلام برگشته مسلمان زاده نباشد به او تكليف توبه ميكنند، اگر توبه كرد مورد قبول واقع خواهد شد و همه مجازاتها از ميان خواهد رفت، و اگر توبه نكرد مجازات ميشود (در تمام اين موارد توبه ظاهري او كافي است و ما مأمور به باطن او نيستيم).
حكم سياسي مرتد فطري براي آنها كه از محتواي آن آگاه نيستند ممكن است يكنوع خشونت و تحميل عقيده و سلب آزادي انديشه تلقي گردد.
ولي اگر به اين واقعيت توجه كنيم كه اين احكام مربوط به كسي نيست كه اعتقادي در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نيامده بلكه تنها كسي را شامل ميشود كه به اظهار يا تبليغ بپردازد و در حقيقت قيام بر ضد رژيم موجود جامعه اسلامي كند، روشن ميشود كه اين خشونت بي دليل نيست و با مسأله آزادي انديشه نيز منافات ندارد، و شبيه اين قانون در بسياري از كشورهاي شرق و غرب با تفاوتهايي وجود دارد كه خون افرادي كه قيام بر ضد رژيم آنها كنند مباح ميشمرند.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه: پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد مخصوصاً كسي كه از پدر يا مادر مسلمان متولد شده و در يك محيط اسلامي پرورش يافته، بسيار بعيد به نظر ميرسد كه محتواي اسلام راتشخيص نداده باشد، بنابراين عدول و بازگشت او از اسلام به توطئه و خيانت شبيهتر است، تا به اشتباه و عدم درك حقيقت و چنين كسي استحقاق چنان مجازاتي را دارد.
در قرآن مجيد در آيه 72 و 73 سوره آل عمران از گروهي سخن ميگويد كه به عنوان يك توطئه حساب شده نخست اظهار اسلام كردند سپس به عنوان اينكه چيز قابل ملاحظهاي در اسلام نيافتند كنار رفتند و بيزاري جستند هدف آنها اين بود كه به اين وسيله تزلزل در ايمان مؤمنان ايجاد كنند، در آيه 72 سوره آل عمران ميخوانيم:
«وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ »:
«و جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد و در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و باز گرديد) شايد آنها (از آيين خود) باز گردند (زيرا شما را اهل كتاب و آگاه از بشارات آسماني پيشين ميدانند و اين كار كافي است كه آنها را متزلزل سازد)».
كوتاه سخن اينكه:
اولاً: حكم توبه مرتد فطري مخصوص كساني است كه مرد و مسلمان زاده باشند، و در آغاز اسلام را بپذيرند و سپس از آن باز گردند، كسي كه اسلام را از آغاز بلوغ نپذيرد، مشمول احكام مرتد نيست!
ثانياً: كساني كه در حال تحقيق باشند، مشمول اين حكم نيستند حتي اگر نتيجه تحقيق آنها بازگشت از اسلام و گرايش به آيين ديگري باشد، مشروط بر اينكه سخني بر خلاف اسلام نگويند، كسي با آنها كاري ندارد و از اين مجازاتها معافند.
ثالثاً: هر گاه در برابر مرتد سكوت شود بين آن ميرود كه هر روز گروهي (مانند يهوديان در آغاز اسلام) به توطئهاي بر ضد مسلمين برخيزند و براي در هم ريختن اعتقادات مردم و قيام بر ضد حكومت اسلامي از طريق اظهار ارتداد وارد شوند، و اينجاست كه هرج و مرج عظيمي در داخل جوامع اسلامي روي ميدهد. به خصوص اينكه كارهاي تخريبي معمولا آثار سريع دارد اسلام در برابر اين كار ايستاده و عكس العمل شديدي نشان داده است.
6ـ حد شرب خمر
در قرآن مجيد در آيات متعددي درباره گناه شرابخواري و زشتي فوق العاده آن بحث شده، ولي سخني از حد شرب خمر به ميان نيامده است، ولي در احاديث آمده است كه حد شرب خمر هشتاد تازيانه است، در حديثي از يزيد بن معاويه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميخوانيم فرمود: اِنَّ في كتابِ علي يُضربُ شاربُ الخمرِ ثَمانينَ و شارِبُ النبيذِ ثمانينَ: «در كتاب علي ـ عليه السّلام ـ (كتابي كه به خط امير مؤمنان و املاء رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بود) آمده است، به كسي كه شرب خمر كند هشتاد تازيانه، و همچنين كسي كه شرب نبيذ كند هشتاد تازيانه زده ميشود.» (خمر شراب انگور، و نبيذ شراب خرماست و گاه به معني وسيعتري نيز اطلاق ميشود).
در بعضي از روايات آمده است كه تعيين مجازات هشتاد تازيانه براي شرابخوار به خاطر آن است كه هنگامي كه كسي شراب مينوشد، مست ميشود و در آن حال غالباً سخنهاي ناروا ميگويد و از جمله نسبتهاي زشت ناموسي به اشخاص ميدهد، و از اين رو شبيه حد قذف بر او جاري ميشود.
7ـ حد لواط
در قرآن مجيد زشتي اين عمل و عظمت اين گناه در آيات مربوط به داستان قوم لوط ـ عليه السّلام ـ بيان شده است و نيز به عقيده بعضي از مفسران اشاره اجمالي در مورد حد آن در آيه 16 نساء ديده ميشود، آنجا كه ميفرمايد: «وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً»: «و كساني كه به سراغ آن كار زشت (لواط) ميروند آنها را آزار دهيد و اگر توبه كنند و خود را اصلاح نمايند از آنها در گذريد زيرا خداوند توبه پذير مهربان است».
البته اين در صورتي است كه «الذان» اشاره به دو مرد، و ضمير «ياتيانها» اشاره به لواط باشد، در حالي كه اين ضمير به كلمه «فاحشه» بر ميگردد كه در آيه قبل آمده و اشاره به «زنا» است.
به هر حال حد لواط و همجنس گرايي طبق روايات اسلامي، اعدام است در صورتي كه دخول واقع شده باشد و اگر واقع نشده تازيانه است و روايات متعددي از پيشوايان معصوم ـ عليهم السلام ـ در اين زمينه نقل شده است.
8ـ حد مساحقه
مساحقه ـ يعني همجنس گرايي زنان ـ در اسلام نيز حد شديدي دارد و حد آن مطابق مشهور، حد زنا صد تازيانه است، و فرقي ميان محصنه و غير محصنه نيست.
اين مطلب در روايات متعددي كه از پيشوايان نقل شده است آمده.
در قرآن مجيد صريحاً مطلبي در اين باره ديده نميشود، ولي بعضي از مفسران آيه 15 سوره نساء را اشاره به آن ميدانند، آنجا كه ميفرمايد:« وَ اللاَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً»: «و كساني كه از زنان شما مرتكب عمل منافي عفت شوند، چهار نفر از خودتان را به شهادت درباره آنها بطلبيد، اگر گواهي دادند، آنان را در خانههاي خود نگاه داريد (محبوس كنيد) تا مرگشان فرا رسد يا اين كه خداوند راهي براي آنها قرار دهد».
ولي غالب مفسران اين آيه را اشاره به مسأله زنا ميدانند پيش از آنكه حكم تازيانه در سوره نور نازل شود و قرائن موجود در اين آيه و آيه بعد نيز همين معني را تأييد ميكند.
9ـ حد قيادت
قيادت يا واسطگي در ميان زنان و مرداني كه مرتكب اعمال منافي عفت ميشوند، نيز از كارهايي است كه حد ثابت و معيني در اسلام دارد (هر چند در قرآن نيامده است) و بنابر مشهور حد آن، 75 تازيانه يعني سه چهارم حد زناست.
10ـ حد ساحر
در قرآن مجيد مذمت از سحر ساحران، آشكارا ديده ميشود، در داستان موسي و فرعون، از زبان موسي ـ عليه السّلام ـ ميخوانيم:« وَلا يُفْلِحُ السَّاحِرُ »: «ساحران هرگز رستگار نميشوند». (طه ـ 69)
و در داستان هاروت و ماروت (دو فرشته الهي) نيز مذمت شديد ديده ميشود در اين آيات سحر در حد كفر شمرده شده است (بقره ـ 102) ولي اشارهاي به حد ساحر در قرآن نيامده است، اما در روايات اسلامي حد ساحر، قتل ذكر شده است.
در اينكه اين حد بدون قيد و شرط است يا در مورد كساني است كه سحر را حلال بشمرند و انجام دهند، و يا به تعبير ديگر «مرتد» باشند؟ در ميان فقها گفتگو است.
و نيز در اينكه حقيقت سحر چيست؟ آيا سحر واقعيت دارد يا نوعي تخيل است؟ يا بخشي از آن واقعيت دارد و بخشي تخيل ميباشد؟ در ميان دانشمندان گفتگو است و در كتب فقهي بحث فراواني را به خود اختصاص داده است.
آنچه در اينجا توجه به آن لازم است اين است كه ممكن است سختگيري فوق العاده اسلام درباره ساحران از اين نظر باشد كه آنها در مقام مبارزه با انبياء بر ميخاستند، همان گونه كه در داستان سحرهي فرعون آمده است. و گاه به فريب مردم ساده لوح ميپرداختند و آنها را از مسير معجزات پيامبران منحرف ميساختند و اين گناه بزرگي است كه مجازات بزرگي را ميطلبد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد