سردار غلامپور در حال حاضر عضو هیات علمی دانشگاه امامحسین(ع) و از کارشناسان شورای عالی امنیت ملی کشور است. گفتوگوی ما با این فرمانده سالهای دور دفاع مقدس را در ادامه بخوانید.
حاج قاسم برههای در دفاع مقدس دارد که این برهه زیرساخت فرماندهیاش در مقاومت میشود. شما آن موقع فرمانده قرارگاه بودید، قاسم سلیمانی پاسدار آموزشدیدهای که آمده گلف و میخواهد به منطقه برود. او را بالا سر یک گروه گذاشتند چون مربی آموزش بود، ولی چه شد که فرمانده تیپ شد؟
حاجقاسم تکی جبهه نیامد. یک گروه از کرمان آمدند که مسؤولشان هم برادری به نام موذن بود. اینها مجموعا یک گردان میشدند. اینها را برای اولینبار به جبهه «طرّاح» اعزام کردند. جبهه طراح منطقه حمیدیه است. فرمانده جبهه هم علی هاشمی بود. یعنی برای اولینبار این گروه -که حاجقاسم هم بینشان بود- با فرماندهی موذن، رفتند زیر نظر علی هاشمی [که در هور شهید شد]. یک مدتی آنجا بود تا به عملیات طریقالقدس رسیدیم. تا آن وقت هم آقای موذن شهید شده بود. حاجقاسم مسؤول گروه بچههای کرمان شد. حاجقاسم در عملیات طریقالقدس دو گردان داشت. برای اولینبار هم آقامحسن، سازمان یگانی تیپ را ابلاغ کرده بود و ما برای اولینبار سه تیپ در طریقالقدس اعلام کردیم: تیپ عاشورا، تیپ امامحسین و تیپ کربلا. این دو گردان حاجقاسم و خود ایشان آمدند در کنترل عملیاتی آقای قربانی. یعنی تحت امر مرتضی قربانی. آنجا حاجقاسم عملکرد خوبی داشت. یعنی کمک و کار کرد و در موفقیت طریقالقدس تاثیرگذار بود. بعد از آن [عملیات] فتحالمبین پیش آمد. در فتحالمبین حاجقاسم فرمانده تیپ ثارا... شد. یعنی سه تیپ ما در طریقالقدس، در فتحالمبین 9 یا 10 تیپ شد. یعنی یگانهای جدیدی تشکیل شدند، از جمله تیپ 27 حضرت رسول، تیپ 7 ولیعصر، تیپ امامسجاد و... تقریبا اواخر سال 60. آقای رودکی، آقای المهدی، حاجاحمد متوسلیان و آقای رئوفی شدند فرماندهان تیپ. یک توسعه تیپ داشتیم. یکی از آنها هم تیپ 41 ثارا... بود. پس در فتحالمبین برای اولینبار حاجقاسم فرمانده تیپ شد که زیر نظر قرارگاه قدس که فرماندهاش آقای عزیز جعفری بود عملیات فتحالمبین را انجام داد. بعد در بیتالمقدس باز زیرمجموعه قرارگاه قدس که آنموقع من فرماندهاش بودم فرمانده تیپ ثارا... بود. در کنار تیپهایی مثل امام رضا -که آنجا تشکیل شد- تیپ نور آقای علی هاشمی، تیپ بیتالمقدس اهواز و تیپ عاشورای آذربایجان. بیتالمقدس دومین ماموریت حاجقاسم بهعنوان فرمانده تیپ بود.
وقتی در بیتالمقدس، لشکر 5 و 6 زرهی عراق از جلوی ما عقبنشینی کردند، طبیعتا ما آنها را تا مرز تعقیب کردیم. اگر روی نقشه مرز ایران و عراق را نگاه کنید، یک جایی دارد که حالت قائمالزاویه است. یعنی از منطقه هور که تمام میشود میروی طلاییه، کوشک، وقتی سرازیر میشوی به سمت شلمچه، مرز حالت قائمالزاویه است. در اینجا دشمن یک مشکل بزرگی داشت، آن هم اینکه اگر اجازه میداد ما به اینجا میچسبیدیم از دوطرف آسیبپذیر میشد. بنابراین دشمن جلوی این قائمالزاویه یک خاکریز هلالی زد که ما به این مرز نچسبیم. از بد حادثه هم ما این خاکریز را داده بودیم به حاجقاسم و تیپ 41 ثارا.... اینها به این خاکریز چسبیدند. دشمن بهشدت حمله میکرد. یعنی نمیخواست بگذارد به مرز بچسبیم. فشار زیادی به حاجقاسم و تیپش آمد؛ تا حدی که در بیسیم داد زد که اگر کسی را به کمکم نفرستی، چنین و چنان میشود. من ناچار شدم مسؤول عملیاتمان، حاجاحمد سیافزاده را بفرستم که هم به او روحیه بدهد و هم کمکش کند. این ماجرا گذشت تا حدود سه سال پیش. یک جلسهای در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی داشتیم. مباحث مربوط به [نیروی] قدس مطرح میشدو حاجقاسم میآمد گزارش بدهد. جلسه که تمام شد، حاجقاسم به من گفت حاجاحمد یادت هست در عملیات بیتالمقدس، لشکر 5 [عراق] چقدر به من فشار آورد؟ گفتم من یادم است ولی تو چرا یادش افتادی؟ گفت چند روز پیش فرمانده لشکر 5 عراق - البته نه همان فرمانده زمان جنگش- آمده دوزانو نشسته جلوی من گفته من چکار کنم؟ ماموریت من چیست؟ بعد میگفت قدرت خدا را ببین که این لشکری که آن روز دمار از روزگار ما درآورد، امروز فرماندهاش آمده دوزانو از من کسبتکلیف میکند.
اوجگیری قاسم سلیمانی در جنگ از والفجر 8 شروع میشود. در کربلای 5 واقعا یک عملیات استثنایی انجام میدهد و تاثیرگذاری دارد. یعنی اوج شکوفایی و پرواز قاسم در جنگ در والفجر 8 و کربلای 5 است.
معمولا برای [صحبت درباره] حاجقاسم همه سراغ فرماندهان مقاومت میروند. اما چرا ما آمدیم سراغ شما؟ چون شما فرماندهی محور و منطقه و قرارگاهی را داشتید که یکی از فرماندهانش حاجقاسم بود. سوال من این است که چه چیزی را حاجقاسمها از دفاع مقدس گرفتند و آوردند برای فرماندهی [جبهه مقاومت]؟
یکی از دوستان که الان از مسؤولان رده بالای کشور هم است یک بار به من گفت فلانی واقعا فکر میکنی اگر جنگ نمیشد ما الان [کجا بودیم؟] یا باقالیفروش بودیم، یا بقال بودیم، یا معلم بودیم...در حدی که امروز همه سرداریم و یال و کوپال داریم که نبودیم! انقلاب و جنگ شرایطی فراهم کرد که ما الان اینجا باشیم. گاهی یک اتفاق، زمینهساز یک رشد میشود.
شما اگر روند خدمت و کاری که احمد کاظمی و قاسم سلیمانی در جنگ یا انقلاب انجام میدهند را نگاه کنی، امتیاز احمد کاظمی خیلی بالاتر از قاسم سلیمانی است. یعنی زمانی که قاسم سلیمانی یک نیروی معمولی در کرمان است، احمد کاظمی در جبهه فلسطین دارد آموزش میبیند. ببینید چقدر فاصله است! یا در جنگ لشکر 8 احمد کاظمی یک لشکر کاملا مانوری، در همه عملیاتها موفق، خطشکن [است]، در حالی که قاسم سلیمانی هنوز لنگلنگان دارد حرکت میکند. اما آدمها یک نقطه اوج دارند. یک روز آقای شمخانی به من میگفت اگر میخواهی یک کارهای بشوی باید بروی در نمازجمعه یک سخنرانی بکنی و این میشود نقطه پرش تو. بهنظر من قاسم سلیمانی در جنگ، با همه قابلیتهایی که داشت، زحمتهایی که کشید، که انصافا هم آدم باشخصیت و منظمی بود، از لحاظ مقررات، جدیت در کار، مهربانی و دلسوزی درونیاش نسبت به نیروهایش اما اوجگیریاش از والفجر 8 شروع شد و در کربلای 5 شد حاجقاسم واقعی. نقطه جوشش و نقطه نهایی که حاجقاسم میشود یک آدم قابلیتدار، کربلای 5 است. با اقداماتی که قاسم اینجا انجام میدهد، از نگاه مسؤولان و کسانی که با او کار میکنند و حتی فرماندهان اطرافش، دیگر قاسم قبلی نیست، یک قاسم دیگر است. به همین خاطر جنگ که تمام میشود، بهدلیل همین تغییر نگاهی که اتفاق میافتد به سرعت قاسم را میگذارند شرق کشور. در شرق کشور هم قاسم کاری میکند کارستان. یعنی آنجا هم یکسری ویژگیهایش بروز و ظهور پیدا میکند. یعنی آنجا قاسم میشود یک شخصیت چندوجهی. در بعد عملیات کارهای بسیار خوبی انجام میدهد، انسداد مرز در مقابل ضدانقلاب انجام میدهد. درگیر میشود. در حوزه امنیتی بسیار کارهای بزرگی انجام میدهد. حتی جایی که لازم بود با عناصر ضدانقلاب تماس برقرار میکرد، ایجاد رابطه میکرد، آنها را نرم میکرد و به جبهه خودی میآورد. در حوزه فرهنگی هم کارهای بزرگی کرد. پس اینجا معلوم میشود که قاسم صرفا یک فرمانده خشک نظامی نیست. اینجا معلوم میشود که قاسم کسی است که هم وجه نظامیاش، هم وجه امنیتیاش و هم وجه فرهنگی و محرومیتزداییاش قوی است.
تفاوت حوزه ماموریت قاسم در سیستان و بلوچستان با حوزه ماموریتش در جنگ این است که در جنگ صرفا توانمندیها و خصوصیات نظامیاش بروز داده میشود ولی در شرق کشور بعد فرهنگی و محرومیتزدایی و مردمداریاش متبلور میشود و معلوم میشود او آدم جامع و کاملی است. این قابلیتها و توانمندیها زمینه این را فراهم میکند که قاسم بیاید بشود فرمانده [نیروی] قدس. [نیروی] قدسی هم که ما [در سال 76] داریم عمدتا در حوزه امنیتی کار میکند و مقداری هم در ارتباط با جنبشها. یعنی یک نیروی نهضتی است.
بعد شد عملیاتی؟
نشد، شرایط عملیاتیاش کرد. کاری به حاجقاسم ندارد. [نیروی] قدس همان [نیروی] قدس است ولی وقتی حادثه داعش پیش میآید، یک تغییر رویکرد اساسی انجام میگیرد که در آن قدس از یک تشکیلات نهضتی و ارتباطات اولیه -که در این زمینهها در دوره آقای وحیدی هم فعال بود- به سمت یک قرارگاه و نیروی جامع میرود که در همان سه حوزهای که در شرق حاجقاسم تجربهاش کرده (نظامی، امنیتی و فرهنگی) ورود میکند. اینجا به بعد اتفاقاتی میافتد که باید آنها را انصافا جزو توانمندیهای استثنایی حاجقاسم دانست. یعنی اگر هرکس دیگری بود شاید این اتفاقات نمیافتاد.
شرایط ورود حاجقاسم در حوزه مقاومت هم یک شرایط استثنایی است. وقتی داعش به سوریه حمله کرد، هیچکس در جمهوری اسلامی، نهنظامیها نه سیاسیها، موافق ورود ما به جنگ سوریه نبودند. تنها کسی که گفت باید برویم و وارد بشویم مقام معظم رهبری بود و تنها کسی در ایران که میپذیرد با تمام توان برود پای انجام نظر رهبری، حاجقاسم و نیروی قدس بود. حالا اینها در چه شرایطی میخواهند به این حوزه ورود کنند؟ در شرایطی که ما کاملا غافلگیر شدیم. یعنی جمهوری اسلامی هیچ آمادگی برای اتفاق داعش نداشت. در شرایطی که داعش به 500 متری کاخ اسد رسیده و دارد کاخ را ساقط میکند. در چنین شرایطی قاسم با حداقل امکانات ورود میکند؛ آن هم در سرزمینی که نه زبانش، نه فرهنگش نه حتی جغرافیایش را بلدی. وقتی تو میخواهی در زمینی بجنگی، بدیهیترین چیز این است که جغرافیایش را بلد باشی. اینها اگر اطلاعاتی هم داشتند اطلاعات جزئی بود. در چنین شرایطی حاج قاسم به میدان میآید. وقتی دشمن حمله میکند شما باید سه مرحله را پشت سر بگذاری؛ مرحله اول توقف و تثبیت دشمن است یعنی حداقلش این است که نگذاری دشمن بیشتر پیشروی کند. مرحله دوم پاکسازی مناطق اشغالشده توسط دشمن است. مرحله سوم شکست دشمن است، یعنی تعقیب و تنبیه دشمن. لذا وقتی قاسم وارد این کارزار شد، اول همه تلاشش برای متوقف کردن دشمن بود. بعد شروع به پاکسازی کرد: روستا به روستا، خیابان به خیابان، شهر به شهر. مرحله سوم میرسد به تعقیب و تنبیه متجاوز که همان داعش است. این کار را هم در سوریه هم در عراق انجام میدهد و به بهترین نحو هم انجام میدهد و زمانی که اعلام میکند تا سه ماه دیگر فاتحه داعش خوانده است، براساس همین مرحلهبندی است. یعنی آماده است که پاکسازی را شروع کند. این کار را با چه ابزاری انجام میدهد؟ با یک کار شگفتانگیز: تشکیل یک ارتش بینالمللی اسلامی. این کار بزرگ و خارقالعادهای بود. اینکه شما از 6-5 کشور اسلامی، 6-5 یگان درست بکنی، فاطمیون و زینبیون و حزبا... و سپاه و حشدالشعبی و...، که خلأ نیروی انسانی را برطرف کند. اینها نقاط شاخص حاج قاسم است. یک کار بزرگ دیگری هم حاج قاسم انجام داد که ما خودمان در سفری که به افغانستان و بعد روسیه [حوالی سال 78] داشتیم شاهدش بودیم. در جلسهای که حاجقاسم با عناصر بلندپایه امنیتی روسیه داشت، من دیدم که با چه صلابت و قدرتی با اینها وارد بحث میشد. آنجا مقدماتی و خیلی پیش از داعش بود ولی خود این کار حاجقاسم در کشاندن روسیه به دمشق و جنگ سوریه خیلی کار بزرگی بود. ما در زمین مشکلی نداشتیم. حاجقاسم سازماندهی زمینی را با همان ارتش بینالمللی انجام داده بود ولی در پشتیبانی هوایی مشکل داشتیم. این را با روسها حل کرد. مشکل پشتیبانی سیاسی داشتیم، یعنی هر آن ممکن بود آمریکاییها علیه ما قطعنامه تصویب کنند. با حضور روسیه در کنار ما این اتفاق نمیافتاد چون روسها وتو میکردند.
حاج قاسم روایتی از سفرش به روسیه برای مقابله با داعش داشت یا نه؟
عرض کردم که این اتفاق محصول یک سفر و یک دیدار نبوده. اینها جلسات متعددی بوده. کشاندن روسیه در جنگ سوریه با داعش، یعنی تغییر کامل موازنه قوا. آنموقع ما در موضعی بودیم که ما در زمین داشتیم مبارزه میکردیم ولی تمام دنیا پشتیبان داعش بودند. یعنی آمریکا و ترکیه داشتند چهارنعل به میدان میآمدند ولی وقتی روسیه آمد، اینها به نوعی ترمزدستی کشیدند. روسها هم منافع خود را درنظر گرفتند ولی درهرحال آوردن روسیه در معادله سوریه خیلی شرایط را تغییر داد. حاج قاسم یک خصوصیتی داشت، آن هم استفاده از همه عناصر بود. یعنی همه را میآورد. حتی کسانی که بعضا بزرگتر از حاجقاسم بودند، هم از لحاظ سنی هم تشکیلاتی. مثل آقای اسدی یا آقای شریعتی. اینها را میآورد و با آنها هم کار میکند.
البته من این را به شما بگویم که ما در جنگ این فرهنگ را یاد گرفتیم. یعنی وقتی که شخص در یک مساله و عرصهای وارد میشود اگر در ذهنش رضای خدا باشد و بخواهد برای خدا کار کند، اینکه چهکسی رئیس باشد و چه کسی معاونش و... دیگر اصلا جزو معیارهایش نمیآید. مثلا سه بار آقای عزیز جعفری شده معاون من، یک بار هم من شدهام معاون ایشان و هیچوقت هم در این موارد حرفی پیش نیامده. من اولینباری که به جنگ رفتم و همان روزهای اول با حکم آقای شمخانی مسؤول عملیات شدم و به سوسنگرد رفتم، آقای عزیز جعفری شد جانشین من. باز در قرارگاه قدس عزیز شد جانشین من. یک مقطع کوتاهی در والفجر مقدماتی من شدم جانشین ایشان. اصلا اینها برایمان ملاک و معیار نبود. بنابراین اتفاقی که افتاده با استفاده از همین زمینه است.
قاسم سلیمانی وقتی به آقای اسدی میگوید بیا، عشق آقای اسدی این است که بتواند بیاید خدمتی بکند، کاری بکند. بنابراین این عشق و علاقه زمینهای است که حاج قاسم بتواند دست روی هر فرماندهای بگذارد و به میدان ببرد. من خودم التماس میکردم که مرا ببرد. یا مرتضی قربانی میخواست. یعنی حاجقاسم مشکلی در به میدان بردن کسی نداشت اما این نکته خیلی وسیعتر از اینهاست؛ یعنی استفاده حاج قاسم از ظرفیتهای بالقوه فقط به فرماندهان ختم نمیشود.
اینکه شما بیایی کل پتانسیل سوریه -که یک مجموعه غیرفعال است- را در مقابله با داعش فعال کنی، یعنی از دل اینها یک ارتش ملی درستکنی، خیلی مهمتر از این است که اسدی و شریعتی را ببری. اینکه شما بیایی از افغانهای ایران تیپ فاطمیون درست کنی یا از پاکستانیها زینبیون درست کنی خیلی مهم است.
فرمودید حاجقاسم در شورای عالی امنیت ملی حاضر میشد و بحثهای مربوط به منطقه را تشریح میکرد. میخواهم بدانم اتفاقاتی که در منطقه میافتاد را حاجقاسم در چه افقی تحلیل میکرد؟
یک چیز خاطرهمانند به شما بگویم که برای فهمیدن افق دیدش مفید است. به نظر من از رموز موفقیت حاجقاسم این بود که تحلیلش تحلیل خوب و قوی و منطبق بر واقعیات بود. چرا؟ چون همیشه خودش در صحنه بود. یعنی مهمترین تحلیل و بهترین تحلیل نسبت به تحلیلهای ممکن را کسی میتواند انجام بدهد که خودش در صحنه باشد. من یک موردش را به شما عرضبکنم. داعش که ساقط شد، در یکی از جلسات بحث شد که به نظر شما قدم بعدی داعش کجاست و آینده داعش کجا رقم میخورد؟ من با توجه به همه شواهد و قرائنی که بود، گفتم افغانستان. شاید حرفهای من مبتنی بر استدلال و شواهد بود، ولی جالب اینجا بود که قاسم گفت نه! من نظرم این است که در آفریقا بروز میکند. یعنی جای بعدی که داعش دنبال این است که خودش را بازسازی کند آفریقاست. این گذشت و ایشان شهید شد. دوسههفته پیش دیدم وزیر دفاع آمریکا مصاحبه کرد و گفت آینده داعش در آفریقا رقم میخورد. قاسم این حرف را حدود یک سال قبل شهادتش گفته بود.
در تحلیل وقایع منطقه، آمریکا و اسرائیل را کجا میدید؟
طبیعتا همه اینها را جزو سناریوی آمریکا میدید. اسرائیل بهعنوان یک حریف مستقیم رو در رو مطرح بود ولی همه این حوادث و وقایع جزو سناریوهایی بود که آمریکاییها اداره و اجرایی میکردند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد