«جام‌جم» روند ساخت یک بنای مهم را بررسی می‌کند

فیلمخانه ملی ایران بعد از چند دهه تکمیل می‌شود؟

گفت‌وگو با مهدی مظفری‌ ساوجی، شاعر و محقق درباره فروغ فرخزاد

همه چیز از «تولدی دیگر» شروع شد

۲۴ بهمن ۱۳۴۵ فروغ فرخزاد در ۳۲‌سالگی تصادف کرد و برای همیشه از این دنیا رفت. ۵۴ سال قبل روزنامه‌ها تیتر زدند: «فروغ فرخزاد؛ شاعر معروف درگذشت».
کد خبر: ۱۳۰۴۱۴۱

پری صابری که از دوستان فروغ بود در خاطراتش گفته: «برای مراسم خاکسپاری جمعیت زیادی آمده بود. بیشتر هنرمندان آن زمان آمده بودند...».

دیروز در شبکه‌های اجتماعی برخی این سوال را مطرح کرده بودند که آیا اگر فروغ زنده می‌ماند، باز هم شهرت و محبوبیت سال ۴۵ و قبل‌تر آن را داشت؟

همین سوال را از مهدی مظفری‌ ساوجی پرسیدم. شاعر و پژوهشگری که درباره شعر ایران بسیار خوانده و بسیار نوشته.

مظفری می‌گوید: بله. او همچنان معروف بود و محبوب. چون زبان خاص خود را در شعر داشت. زبان و کلمه را می‌شناخت و می‌دانست که چگونه باید از آن استفاده کند، آن‌هم در قالب شعر که تصنعی نباشد تا خواننده با آن ارتباط برقرار کرده و آن را حس کند. واژگان او در شعرش زنده بودند.

چون فروغ در ذهنش اکسیری داشت که کلمات را جان می‌بخشید حتی زمانی که از سوسک صحبت می‌کرد یا حشرات موذی.

مظفری برای اثبات گفته خود خاطره‌ای از استاد شفیعی‌کدکنی نقل می‌کند: در دهه ۸۰ زمانی که کتاب غزل اجتماعی معاصر را منتشر کردم به دیدار استاد شفیعی‌کدکنی رفتم و کتاب را برای ایشان بردم.

صحبت از فروغ شد و آقای کدکنی برایم تعریف کرد: «چند روز قبل از همسرم پرسیدم به نظرت شاخص‌ترین شاعر معاصر کیست؟ و او گفت فروغ فرخزاد. نظر خودم هم همین است، فروغ شاخص‌ترین شاعر ۱۰۰ سال اخیر ایران است».

فروغ از اخوان، شاملو، سپهری و حتی نیما هم شاخص‌تر است چون زبانش متعلق به خودش است. اخوان در شعرهایش از سبک خراسانی وام گرفته و شاملو از تاریخ بیهقی و متون قرن چهارم و پنجم. برای همین است که برخی او را مورد نقد قرار می‌دهند که زبان شعرش، زبانی نیست که مردم امروز آن را بفهمند اما شعر فروغ را همه می‌فهمند و در آینده هم خواهند فهمید.

زنی که از خودش خسته شد

به مظفری می‌گویم؛ زندگی شخصی و خصوصی فروغ در همه نسل‌های بعد از او اصل ماجراست و گروهی حتی اول با زندگی خصوصی او آشنا می‌شوند و بعد شعرهایش را می‌خوانند. چه شد که زندگی شخصی او به این میزان پررنگ شد؟

این پژوهشگر می‌گوید: چون خودش زندگی خصوصی‌اش را در شعرهایش بروز می‌داد. او در کتاب‌های اسیر، دیوار و عصیان همه چیز را می‌گوید و اسرارش را برملا می‌کند. اما بعد از آشنایی با ابراهیم گلستان،‌ زاویه دید او به زندگی شکل دیگری پیدا می‌کند و تفکرش به مرور پخته شده و در کتاب تولدی دیگر این تغییر نگرش را بروز می‌دهد و از «زنی تنها» صحبت می‌کند که نشان می‌دهد خودش هم از زنی که در سه کتاب قبلی به او پرداخته بود خسته شده و دیگر با او ارتباطی ندارد. منتقدان ادبی مانند رضا براهنی و محمد حقوقی از «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ را جدی می‌گیرند و به زبان شعر او توجه می‌کنند. این را هم بگویم که از تولدی دیگر، زبان شعر فروغ تغییر می‌کند اما او همچنان احساس زنانه را در شعرهایش بروز می‌دهد و از جهان زنانه‌ای می‌گوید که کاملا قابل درک است و باز هم تاکید می‌کنم به این دلیل این اشعارش پخته و قابل‌فهم است که زبان شعری او بی‌نظیر و مختص خود اوست. کلماتی ساده که حتی به اجسام و حشرات معنا می‌دهند.

حاشیه‌های یک رابطه مهم

به مظفری می‌گویم، فروغ با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و دنیایش تغییر می‌کند، نگاهش به پیرامونش جامع می‌شود و عمیق اما بازهم دچار حاشیه می‌شود.گلستان همسر و فرزند دارد و حضور فروغ در کنار او گویا به خانواده گلستان لطمه می‌زند.

این شاعر می‌گوید: با این گفته موافق نیستم.گفت‌وگوهای زیادی از فروغ فرخزاد منتشرشده و همچنین نامه‌هایش به گلستان.از اینها می‌توان به این نتیجه رسید که رابطه آنها باهم چیزی جز برداشت ماست.آن زمان رابطه هنرمندان جور دیگر بود و شبیه روابط امروزی نبود.هنرمندان باهم رفت‌وآمد داشتند، در محافل زیادی شرکت می‌کردند و روی‌هم تأثیر می‌گذاشتند.از گفت‌وگوهای ابراهیم گلستان و حتی پسرش کاوه، نمی‌توان این برداشت را کرد که بین فروغ و گلستان رابطه عاشقانه‌ای وجود داشته که زندگی خانوادگی گلستان را تحت‌الشعاع قرار دهد.

گلستان تا زمانی که همسرش (فخری گلستان) زنده بود در کنار او زندگی کرد و ازدواج مجددی نداشت، پس همین کافی است که نشان دهد او با زنی دیگر مثلا فروغ ارتباط ویژه‌ای نداشته است.

لیلی گلستان، فروغ را مورد نقد و گاهی شماتت قرار می‌دهد که من آن را زیرمجموعه تعصبات خانوادگی قرار می‌دهم.

ابراهیم گلستان تأثیر زیادی بر فروغ داشت.به او کمک کرد به درک تازه و عمیقی از جهان برسد و نگاهش به جامعه و پیرامونش را دقیق کند. حتی باعث شد فروغ فیلم «خانه سیاه است» را بسازد که به نظرم شعری بی‌نظیر است اما حاشیه‌هایی را که برای این دو نفر ساختند جدی نمی‌گیرم.کتاب‌های زیادی درباره فروغ منتشرشده، می‌توان آنها را مطالعه کرد و به واقعیت دست‌یافت.

ریشه ناامیدی در شعر فروغ

مظفری درباره پدر فروغ و تأثیرش بر زندگی و روحیه فروغ می‌گوید: پدرش نظامی بوده و او در خانه‌ای بزرگ‌شده که اصلش بر نظم و انضباط بوده و فروغ دختری عصیانگر.راهی که او می‌رفته و تجربیاتی که کسب می‌کرده برای هر پدری گران بوده و طبیعی است که اگر پدرش بر او سخت می‌گرفته، فروغ از این سختگیری فراری و گلایه‌مند بوده.پدر،عصیان‌های دخترش را در اشعار و کتاب‌های اسیر و دیوار و عصیان می‌دیده و غیرتش او را به واکنش وادار می‌کرده.در نامه‌هایی که فروغ به پدرش نوشته، می‌توان رد خشونت پدر نسبت به دختری ۱۶، ۱۷ ساله را دید اما به نظرم در آن دوره این واکنش‌ها طبیعی بوده.
از مظفری درباره رابطه فروغ با برادرش، فریدون می‌پرسم و این‌که برخی می‌گویند ناامیدی‌ای که فریدون داشته بر فروغ هم تاثیرگذاشته است.

می‌گوید: فروغ با برادرش فریدون رابطه نزدیکی داشته و مسلما بر هم تأثیر می‌گذاشته‌اند اما فریدون در زمان حیات فروغ، آدم ناامیدی نبود که آن را به خواهرش منتقل کند.

رد ناامیدی فروغ را باید در اجتماع پیدا کرد.همان ناامیدی که در اشعار اخوان و شاملو هم دیده می‌شود.اگر کسی نوامیدی را به فروغ منتقل کرده باشد، هنرمندان و شاعران و نویسندگان همدوره‌اش بوده‌اند.آن زمان آنها رفت‌وآمد زیادی باهم داشتند و مسلما بر هم تأثیر می‌گذاشتند.این ناامیدی را حتی در آثار و تفکر ابراهیم گلستان که به فروغ نزدیک بود هم می‌توان دید.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها