به گزارش جام جم آنلاین، در کنار این ۱۱ بازیکن، سر الکس فرگوسن افسانهای، سرمربی سابق منچستریونایتد، هم بهعنوان مربی قرن انتخاب شده است.
متأسفانه محدودیت جا امکان ترجمه کامل متون مربوط به هر بازیکن، گفتوگوهایشان و گزارش درباره سرمربی تیم قرن را نداده است.
سعی شده، درباره بازیکنانی که کمتر برای نسل جدید شناختهشده هستند، مطلب بیشتری نوشته شود و بقیه که شناختهشدهتر هستند، کمتر معرفی شدهاند.
سال ۱۹۶۳ که توپ طلا را به دست آورد همچنان بر سر ایده همیشگیاش پافشاری میکرد و میگفت: «بهترین دروازهبان تاریخ ولادیمیر بئارا است.»
این جملهاش را به خاطر احترام زیادی که برای دروازهبان یوگسلاو قائل بود، به زبان میآورد و اعتقاد داشت دست کم گرفته شده است.
با این حال یاشین هفت سال قبلش در ملبورن قهرمان المپیک شده بود و در جام جهانی ۱۹۵۸ هم عنوان بهترین دروازهبان جام را به خودش اختصاص داد.
از آنجا که در طول سال پنج یا شش بار به دلیل مشکلات جنگ سردی که به وجود آمده بود، نمیشد بازیشان را دید، سخت است که پی برد منظور لئو یاشین از بزرگی رقیب یوگسلاوش به کدام روز برمیگردد البته شاید بتوان برای مقایسهکردن آنها به دهم ژوئیه ۱۹۶۰ و بازی فینال اولین جام ملتهای اروپا که در پارک دوپرنس بین شوروی و یوگسلاوی برگزار شد، رجوع کرد.
دو روز بعد از آن بازی، فرانسفوتبال با تیتر «یاشین جام اروپا را به اتحادیه جماهیر شوروی داد» به استقبال این دروازهبان رفت.
آن روزها روزنامه اکیپ در مطلبی به قلم گابریل آنو هم نوشت که «یاشین با جابهجاییهای بینظیر، خونسردی مثالزدنی و قطع توپهای جادوییاش، شوروی را به پیروزی رساند.»
موردی که کار یاشین را جادویی نشان میداد، بدون تردید منحصربهفرد بودنش به عنوان یک دروازهبان بود. نمیشود از آن شب دروازهبانیاش نقص و ایرادی گرفت. هرچند البته در همهمه شلوغی و جشن قهرمانی، کلاه افسانهایاش را کِش رفتند و اعصابش مکدر شد.
والنتیا، همسرش، بعدها درباره آن ماجرا اینطور توضیح داد: «لئو به دنبال کلاهش همه جا را گشت. رسانهها نوشتند پلیس کلاهش را پیدا کرده است ولی خبر اشتباهی بود. کلاهش برای همیشه گم شد.»
لئو یاشین انقلابی در پست دروازهبانی ایجاد کرده بود. او با هیبتی که داشت، همه را محو خودش میکرد و بر خلاف قدوقامتش بسیار چابک بود و میتوانست در چشم بههمزدنی از حالت ایستاده به شیرجه برود و واکنشی برقآسا داشته باشد. برای کسی با آن قدوقامت این موضوع یک شگفتی محسوب میشد. زاویهها را همیشه با حرکت رو به جلو میبست. بر خلاف دروازهبانهای دیگر، جلوتر از خط دروازهاش بازی میکرد، نیازی به عرضدادن نداشت تا بخواهد بر توپ مسلط شود.
در مقایسه با همتایانش مترمربعهای بیشتری را درون دروازه و محوطه جریمه پوشش میداد. واکنشهای برقآسایش روی ضرباتی که به سمت دروازهاش زده میشد کافی بود تا بهتنهایی سرنوشت بازی را به نفع تیمش عوض کند. علاوه بر حضور فیزیکی، او از لحاظ روانی هم آمادگی مثالزدنی داشت و از همه مهمتر این که در بازی با پا، اختلاف بسیار زیادی با همدورهایهایش داشت.
برای تولد دروازهبانی دیگر با این فاکتورها باید تا سال ۱۹۷۰ منتظر بود؛ جایی که هاینز استویی درون دروازه آژاکس سروکلهاش پیدا شد و مثل یاشین، نزدیک به مدافعان تیمش بازی میکرد.
نکته دیگری که در مورد یاشین، آن روزها صدق میکرد و چندان مد نبود، مشتکردن توپهای ارسالی به محوطه جریمه بود. مشتهایش البته بیهدف هم نبودند؛ به طوری که در فاصله مناسبی در کنارههای زمین به بازیکنان خودی میرسیدند.
قدرت مشتهایش به گونهای بود که بعضا توپها ۳۰ متر از محوطه جریمه فاصله میگرفتند. گوردون بنکس انگلیسی، قهرمان دنیا در سال ۱۹۶۶ درباره یاشین گفته است: «نزدیک به ۱۰ تا ۱۵ سال بعد، او الگوی همه دروازهبانهای دنیا بود.»
البته بهترین تعریف از توانمندیهای یاشین را پله اسطورهای دارد. او میگوید: «خیلیها میگفتند تیمی که پله را دارد، همیشه یک بر صفر جلو است ولی به نظرم تیمی که یاشین را در ترکیب دارد همیشه ۲ بر صفر جلو است.»
لئو یاشین: متولد ۲۲ اکتبر ۱۹۲۹ در مسکو. مرگ در ۲۱ مارس ۱۹۹۰ در مسکو. برنده توپ طلا در سال ۱۹۶۳. ۷۴ بازی ملی؛ قهرمانی اروپا در سال ۱۹۶۰ و قهرمانی المپیک در سال ۱۹۵۶.
افتخارات باشگاهی: ۵ قهرمانی در لیگ و ۳ قهرمانی در جام حذفی به همراه دینامو مسکو.
داستان این بازیکن پر از سوءتفاهم است؛ «مارکوس اوانجلیستا دِ مارکوس»، ملقب به کافو، خودش را یک مدافع کناری انفجاری توصیف میکند.
برای هنرش در دنیای فوتبال همین بس که او سه بار به فینال جام جهانی رسیده و دو بار در سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۲ جام جهانی را برده است.
او مدافع راست باشکوه دنیای فوتبال است. پسر محله فقیرنشین «ژاردیم ایرن» در سائوپائولو با وجود دوران باشکوهی که داشته است، ۹ بار در دوران نوجوانی در تست تیمهای مختلف رد شد.
همین مورد «میل به انتقامگیری» را درونش زنده نگه داشت و کاری کرد تا با جنگندگی ۱۴۲ بار پیراهن تیم ملی برزیل را به تن کند؛ اتفاقی که برای یک برزیلی رکورد محسوب میشود.
کافو در طول دوران حرفهایاش همیشه جلسات تمرینیاش را برای کارکردن روی سانترها کش میداد و طولانی میکرد. مهاجمانی که روبهرویش قرار میگرفتند، میدانستند فرصتی برای اهمال نخواهند داشت چون این مدافع راست برزیلی میتوانست در طول یک دیدار، بارها خط طولی کنار زمین را برود و بیاید.
آنها میدانستند کار سختی مقابل «ایل پاندولینو»، لقبی که رمیها به کافو دادند، دارند. ماریو زاگالو، سرمربی سابق تیم ملی برزیل، کافو را این طور توصیف کرده است: «بزرگترین توانایی او سرعتش بود؛ او سرعتی بود ولی بازیکنی که پا به توپ سریع میرفت.»
روبهروی کافو بازیکردن کار سادهای نبود. او با قد متوسط (۱.۷۶) و بدن عضلهایاش کار را حسابی سخت میکرد و برای رقبا چغر بود؛ چه در دفاع و چه در حمله. در برزیل اگر کسی قرار باشد دفاع کناری بازی کند، باید نفسی پایانناپذیر داشته باشد؛ کافو این ویژگی را بهتمامی داشت و مورد تأیید مربیانش بود.
نقل قولی جالب در این زمینه از اولین مربی بدنسازش وجود دارد که گفته است: «او میتوانست با همین سرعتی که داشت ۱۸ کیلومتر را در عرض یک ساعت بدود.»
همین ویژگیها در کنار زندگی سالم، برای کافو سالهای طولانیای در فوتبال رقم زد؛ به طوری که او تا ۳۶سالگی برای تیم ملی برزیل و تا ۳۸سالگی برای میلان در عرصه باشگاهی به زمین رفت.
کافو: برزیلی. متولد هفتم ژوئن ۱۹۷۰ در کوامواستوبا. ۱۴۲ بازی ملی، ۵ گل. قهرمانی دنیا در سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۲. قهرمانی آمریکای جنوبی در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۹
باشگاهها: سائوپائولو، رئال ساراگوسا، پالمیراس، رم، میلان
یک قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا، ۲ سوپرکاپ اروپا، ۲ کوپا لیبرتادورس، ۲ رکوپاس سول امریکانا، یک سوپرکاپ لیبرتادورس، ۲ جام بین قارهای، یک قهرمانی در جام جهانی باشگاهها، یک قهرمانی در برزیل، سه قهرمانی در سائوپائولو، ۲ قهرمانی در ایتالیا، یک سوپرکاپ ایتالیا
قیصر بود؛ تنها لیبروی تاریخ. او هنرش را پیشتر نشان داده بود ولی تابستان ۱۹۷۴ که از راه رسید، تبدیل به کاپیتان تیمی شده بود که مأموریت مهمی در زندگی داشت.
تیم قیصر در آن موقع ظاهرا منظم بود ولی بازیکنان، بهویژه آنهایی که در بایرن بازی میکردند، فصل بسیار طولانیای را سپری کرده بودند.
از طرفی رابطه چندان خوبی هم بین عدهای از آنها برقرار نبود و اردوی آمادهسازی با روزهای یکنواختی که در «مالنتی» نزدیکیهای دریای بالتیک هم داشتند، اعصاب بازیکنان را به هم ریخته بود.
تیم آلمان، فینال جام جهانی ۶۶ را به انگلیس باخته بود و در جام جهانی ۱۹۷۰ هم در نیمهنهایی به دست ایتالیا از گردونه رقابتها کنار رفته بود.
با این حال، آن تیم ۱۹۷۴ متفاوت بود؛ دو سال قبلش آنها توانسته بودند با درهمشکستن شوروی در فینال، قهرمان اروپا شوند و فرانتس بکن باوئر هم اولین توپ طلایش را ببرد.
بازیکنان بایرن هم پیش از برگزاری آن جام جهانی در خانه، موفق شده بودند در بردن جامها دبل کنند و لیگ و جام قهرمانان را ببرند.
در ترکیب ۱۱نفره اصلی ژرمنها، تعداد زیادی از بازیکنان بایرن حضور داشتند (سپ مایر، هانس – جرج شوارتسنبک، پل برایتنر، اولی هوینس، گرد مولر و بکن باوئر) و دست کم ژرمنها خیالشان از این بابت که تیم یکدستی دارند راحت به نظر میرسید.
آن زمان اما مشکلاتی مربوط به پاداش بازیکنان هم از راه رسیده بود که علاوه بر فضای بدی که اردوی پیش از جام جهانی به وجود آورده بود، مزید بر علت شده بود.
بکنباوئر اما به سیم آخر زد و به نمایندگی از ۲۲ بازیکن تیم ملی به دنبال راه حلی برای این مشکل گشت. او البته آن طور که «بیلد» نوشته است، مأموریت داشت روحیه افول کرده بازیکنانش را هم برگرداند.
بکنباوئر بعد از هو شدن تیمشان در هامبورگ با وجود برتری در زمین بازی اعتراضش را با صدای بلند به گوش بقیه رساند: «اردویی که در مالنتی داشتیم این طور خلاصه میشود: خوردن، خوابیدن، تمرینکردن. دیوانه شدیم. باز جای خوشحالی دارد که حداقل تمرین میکردیم.»
او بعد با صدای بلندتری این طور ادامه داد: «همگی خسته و کوفته به اینجا رسیدهایم. نیاز به ریکاوری داریم. این موضوع با روزی دو بار تمرین شدنی نیست.» نتایج اسفباری که تیم بکنباوئر در مرحله گروهی جام جهانی به دست آورد نشان میداد حق با اوست. آنها خسته بودند و طراوت لازم را نداشتند.
این طور شد که مربی وقت آلمان، «هلموت شون» تصمیم مهمی گرفت؛ او درباره سه مورد اصلاحات به وجود آورد: اولی ریتم تمرینات را تغییر داد، بعد دستور حضور همسر بازیکنان در شب بازی تیم را داد و سپس تغییراتی هم در ترکیب به وجود آورد. مسئلهای بحثبرانگیز که باعث شد تعدادی از بازیکنان آلمان همان شب را اصلا نخوابند. هر چه بود سرمربی تصمیمش را گرفته بود و مقرر شد که وظایف روی دوش بکنباوئر، تنها ارباب زمین باشد. در زمین، قیصر دو چهره متفاوت از خودش به نمایش گذاشت؛ یکی همان چهره باشکوه همیشگیاش بود که هوش و میل به پیروزی در آن مشهود بود. دیگری اما کمک به حفظ ریتم یکدست تیم با جنگندگی مثالزدنی به عنوان یک مدافع.
شون بعدها اینطور خلاصه کرد که «فرانتس نقش من را در زمین ایفا کرد و دستورات را به بقیه داد.» آلمان در ادامه با همان فرمان پیش رفت تا این که بالاخره روز بزرگ از راه رسید و تقابل با هلند یوهان کرایف همه را به وجد آورده بود. قیصر اما به فکر کاملکردن مأموریتش بود: شکستدادن کرایف و هلند و بردن جام قهرمانی در خانه. آن روز، روز اسطوره بود؛ قیصر بدون مرتکبشدن کوچکترین اشتباهی مأموریتش را در عصر هفتم ژوئیه ۱۹۷۴ کامل کرد.
آن قدر باشکوه در زمین حاضر شد که پله هم مجبور شد از او تعریف کند: «وقتی آلمان یک بر صفر عقب افتاد (ژرمنها در نهایت ۲ بر یک برنده شدند.) من خونسردی بکنباوئر برای سازماندهیکردن حمله از خط دفاع به خط مهاجمان را تحسین کردم. او برای من بهترین بازیکن این جام جهانی بود.» بکنباوئر هم جام را این طور خلاصه کرد: «۲۸سالم بود و هر جامی که فکرش را کنید برده بودم.»
فرانتس بکن باوئر: آلمانی؛ متولد ۱۱ سپتامبر ۱۹۴۵ در مونیخ. دارنده توپ طلای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶. ۱۰۳ بازی ملی، ۱۴ گل زده. قهرمان دنیا در سال ۱۹۷۴ و قهرمان اروپا در سال ۱۹۷۲.
باشگاهها: بایرنمونیخ، نیویورک کاسموس، هامبورگ
سه جام قهرمانان، یک جام در جام، یک جام بین قارهای، ۵ قهرمانی در لیگ آلمان، سه قهرمانی در لیگ آمریکا و ۴ قهرمانی در جام حذفی آلمان
او پسر چزاره، چهره سرشناس کاتاناچو و اسطوره میلان در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۵۰ است ولی درست از ۱۹سالگی در مکتب انقلابی آریگو ساکی در سیستم ۲-۴-۴، دفاع منطقهای، پرس تیمی، بازپسگیری سریع توپ و ... گُل کرد و درخشید.
نکتهای که درباره پائولو حسابی به چشم میآمد، میراثش از گذشته و تلفیقش با مدرنیته وقت بود. ویژگیهای زیادی داشت که هر کدام، فقط نزد یک مدافع سرشناس پیش از او ظهور کرده بود؛ تواناییهای جسمی و ورزشیاش مثل فاکتی بود، قطع توپهایش مثل گوارنری، شم تاکتیکیاش مثل اسچیرئا، قدرت و سرعتش مثل آنتونیو گابرینی، فرماندهی ذاتی و پاس اول دادنهایش شبیه فرانکو بارزی و حملهکردنش در دوئلها شبیه به فابیو کاناوارو بود.
پائولو مالدینی همه این ویژگیها را داشت و بیشتر از آنها بود. آریگو ساکی علاوه بر این ویژگیها برایش خصوصیتهای دیگری را برمیشمرد که نقطه قوت پائولو بودند: «بازی روی هوا، استقامتش، حرفهایگری، کاراکتر و کاریزما، وفاداری و البته تداوم طولانیمدتش در دنیای فوتبال. چه در میلان و چه در تیم ملی، او این قابلیت را داشت تا در چشم بههمزدنی قدرت ذهنی و بدنیاش را به تیم انتقال دهد.»
برای شناختن بیشتر پائولو مالدینی همین بس که زمان خداحافظیاش، کارلوس پویول، اسطوره بارسلونا برایش نامه نوشت؛ در خلاصهای از آن نامه آمده بود: «تمامی کارهایت در خط دفاعی را تحسین میکنم؛ از جاگیریات در زمین گرفته تا با تمام وجود بازیکردنت در هر پنج پست خط دفاعی را. البته شیوه بلاککردن رقیب و تمایل به سازگاریات با ویژگی هر مهاجمی آن هم جهت خنثیکردن بهترش را هم تحسین میکنم و دوست دارم.» پائولو که ذاتا راستپا بود، نیمه اول از دوران حرفهایاش را بهعنوان مدافع چپ بازی کرد و بعد هم به قلب خط دفاعی رفت.
پائولو مالدینی: ایتالیایی، متولد ۲۶ ژوئن ۱۹۶۸ در میلان. ۱۲۶ بازی ملی، ۷ گل زده
باشگاه: میلان
افتخارات باشگاهی: ۲ جام قهرمانان، ۳ لیگ قهرمانان، ۴ سوپرکاپ اروپا، ۲ جام بینقارهای، یک جام جهانی باشگاهها، ۷ قهرمانی در لیگ ایتالیا، یک قهرمانی در جام حذفی، ۵ سوپرکاپ ایتالیا
پپ گواردیولا، لذت پاسکاری را در فوتبال با بارسلونا احیا کرد و در این بین، ژاوی را تبدیل به مهره کلیدی بارسا کرد. در یک جمله، پپ گواردیولا، زندگی ژاوی را تغییر داد.
بازیکنی در ۲۸سالگی با یکمترو ۷۰ سانتیمتر قد، کم پیش میآید که بتواند به خودش بگوید هنوز سالهای بهتری از فوتبالم در پیش است. با این حال، این موضوع درباره ژاوی، پرورشیافته مکتب لاماسیا صدق میکرد.
نام او برای همیشه در تاریخ بازیهای بارسلونا خواهد ماند: کیفیت پاسهایش، کیفیت بازی و البته کیفیت تیم را دگرگون کرد.
پاس، آن هم از نوع کلیدیاش، آن هم به سبک گروهیاش مهارت خاصی میطلبد؛ مهارتی که ژاوی عاشقش بود، آنقدر عاشق که خودش اینطور اعتراف کرد: «بیش از هدردادن یک موقعیت گل، از هدردادن پاس متنفرم. قابلیت من دادن پاس سرنوشتساز در بازی است.»
برای تعریف بازیاش، روحیه و ارتباطش با توپ، توصیفهای متفاوتی داشت: «برای این که فوتبال بهتری بازی کنید، باید انتخابهای بهتری در زمین داشته باشید.»، «بهترین شیوه برای دفاعکردن، مالکیت و حفظ توپ است.»، «باید بلد باشید چه موقع به دل حریف بزنید، سرتان را بالا بگیرید، نگاه کنید و قبل از رسیدن به توپ باید دربارهاش فکر کنید.» او نهایت فلسفه بارسلونا را هم اینطور خلاصه کرد: «فلسفه بارسا؟ برتری عددی، برتری در جایگیری و بهترین استفاده از این برتریها.»
ژاوی به طور میانگین در هر مسابقه از فوتبال بیش از صد لمس توپ داشت و تقریبا یکی از آنها را هم هدر نمیداد؛ رازش؟ قبل از دریافت توپ میدید، سریعتر از بقیه و دوردستتر از بقیه بازیکنان. به عبارتی او بدنش را در موقعیت و جهتی قرار میداد که قرار بود در چشم بههمزدنی یکی از آن پاسهای شیطانیاش را بدهد تا بعد تصمیم بگیرد چطور توپ را به صورت زنجیرهای بین بازیکنان تقسیم کند؛ تقسیمی که بهترین نفعش را تیم میبرد. در زمین، بقیه «ماکی» صدایش میکردند؛ مخفف «ماکینا»، ماشین خستگیناپذیر پاسدهی.
وقتی او میخواست توپ را به مسی پاس دهد و بعد دوباره توپ را از او بگیرد، از یک کد استفاده میکرد: «لئو، ماکی!» اگر قرار بود بازیکنی از تیم رقیب مقابل ژاوی شانسی داشته باشد، باید مانع از این میشد تا او سریع بچرخد و در اندکزمانی توپ را در بهترین موقعیت ممکن به مهاجمان بسپارد: لیونل مسی، پدرو، داوید ویا، آندرس اینیستا و بعدها لوئیس سوارس و نیمار. در انتها اما راهی برای مهار ژاوی و کنترل پاسهایش پیدا نشد.
ژاوی: اسپانیایی. متولد ۲۵ ژانویه ۱۹۸۰ در تاراسا. ۱۳۳ بازی ملی، ۱۲ گل زده. قهرمانی دنیا در سال ۲۰۱۰ و قهرمانی اروپا در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲.
باشگاهها: بارسلونا، السد
افتخارات باشگاهی: ۴ لیگ قهرمانان اروپا، ۲سوپرکاپ اروپا، ۲جام جهانی باشگاهها، ۸ قهرمانی در لیگ اسپانیا، یک قهرمانی در لیگ قطر، ۳ جام حذفی اسپانیا، یک جام حذفی قطر، ۶ سوپرکاپ اسپانیا
ماتئوس با آمادئوس همقافیه است ولی برای توصیف همگنیاش در بازی باید با موتسارت مقایسهاش کرد. به لوتار بابت رکورد عجیب و غریبش (تنها بازیکن تاریخ که پنج بار در جام جهانی بازی کرده است) لقب «پانزر» (تانک) را دادهاند. البته وقتی به بازیاش در زمین نگاه شود، مشخص است که بیدلیل این عنوان را به دست نیاورده است.
او آن قدر جنگنده بود که سرانجام دیگو مارادونای افسانهای را وادار به اعتراف کرد: «سرسختترین بازیکنی که مقابلش به میدان رفتهام لوتار ماتئوس بود.»
این باواریایی، همه کاری بلد بود؛ از تکلهای گرهگشا گرفته تا پاسهای منحصربهفرد ولی این شوتهای لوتار بود که بیش از هر چیز دیگری تبدیل به یک مدل و الگو شد: الگویی که حتی همین روزها هم همچنان کاربرد دارد. همه چیز ماتئوس از بازیاش گرفته تا شخصیتش در همین شوتها خلاصه میشود: کلاس بالا، انرژی، تکنیک، تسلط، دقت، ظرافت، خشم و غرور.
او استاد زدن شوتهای از راه دور بود. شاید همچنان شاهکارش نیم والیای باشد که روی پاس مهمت شول از فاصله ۲۵متری وارد دروازه لورکوزن در نوامبر ۱۹۹۲ کرد. او کلی از گلهایش را روی همین شوتها دارد؛ گلهایی که اتفاقا نه تعدادش کم است و نه این که برای یک هافبک تدافعی کم! لوتار ۲۲۴ گلِ زده در دوران حرفهایاش دارد.
لوتار ماتئوس: آلمانی. متولد ۲۱ مارس ۱۹۶۱ در ارلانگن. برنده توپ طلای ۱۹۹۰. ۱۵۰ بازی ملی، ۲۳ گل زده. قهرمان دنیا در سال ۱۹۹۰، قهرمان اروپا در سال ۱۹۸۰
باشگاهها: مونشنگلادباخ، بایرنمونیخ، اینترمیلان، نیویورک/نیوجرسی.
افتخارات باشگاهی: ۲ جام یوفا، ۷ قهرمانی در لیگ آلمان، یک قهرمانی در لیگ ایتالیا، دو قهرمانی در جام حذفی آلمان، یک سوپرکاپ آلمان، سه جام اتحادیه در آلمان، یک سوپرکاپ ایتالیا
آنهایی که هنوز صحنه را ندیدهاند باید سری به یوتیوب بزنند. بقیه هم که در جریان هستند. بعدها، خود پله دربارهاش گفت: «یکی از زیباترین گلهای زندگیام بوده است.»
گل، ولی نه هر گلی. آن گل حاصل خلاقیتی مثالزدنی بود که دنیا را با جادوی فوتبال برزیل آشنا کرد؛ لحظهای واقعی تا تعریف دقیقی از فوتبال سلسائو داشته باشد. آنها اولین جام را به دست آوردند و آن جام را مدیون پادشاه جدیدشان بودند؛ پادشاهی که تا ۱۲ سال بعد، صحبتها درباره او بود.
بازی: فینال جام جهانی ۱۹۵۸، سوئد – برزیل (۲-۵) در استکهلم، ۲۹ ژوئن
لحظه: دقیقه ۵۵ و نتیجه ۲ بر یک به سود برزیل
اتفاق: همکاری واوا – زاگالو در سمت چپ، لایی ریز زاگالو به برگمارک و بعد سانتر میلیمتری نیلتون سانتوس. در محوطه جریمه، حوالی نقطه پنالتی، پله در کنار دو مدافع سوئدی (پارلینگ و گوستاوسن) ایستاده و دروازهبان (اسونسن) روی خط دروازه قرار گرفته است.
نابغه برزیلی در آن صحنه، ۱۷سالو ۲۴۹ روز دارد و تازه بازیهای ملیاش را به عدد هشت رسانده ولی با همین تعداد بازی اندک تا اینجای رقابتها ۹ گل زده است! او شماره ۱۰ تیم ملی برزیل را بر تن داشت و درست شبیه به باشگاهش یکی از دو مهاجم سیستم ۲-۴-۴ در سمت راست و کنار گارینچا بود؛ با این وجود اما او هنوز چهره ناشناختهای بود. ماریو زاگالو بال چپ تیم ملی برزیل در آن رقابتها دربارهاش میگفت: «من و بقیه بازیکنان ریو، تازه زمانی که او به تیم اضافه شد شناختیمش. او در منطقه سائوپائولو بازی میکرد و از آنجا که لیگ ملی در آن موقع وجود نداشت، اصلا پله را نمیشناختیم ولی خیلی زود فهمیدیم او چه بازیکنی است.»
شاهکار پله در سه زمان خلاصه میشود.
۱- او ابتدا توپ ارسالی را با سینه به سمت داخل کنترل کرد، یکی از ژستهای موردعلاقهاش؛ با همان حرکت خودش را به توپ مسلط کرد ولی برای انجام این حرکت از وضعیت قرارگرفتن بدنش حسابی کمک گرفت؛ با بالاآوردن بازوهایش هم به مهار بهتر کمک کرد و هم از دست مدافع اول (پارلینگ) در امان ماند. بعد با حرکت به سمت داخل، خودش را در موقعیت شوتزنی قرار داد.
۲- نشان داد که میخواهد شوت بزند و با یک «سومبررو» به سمت مدافع دوم (گوستاوسن) حرکت کرد؛ در فاصله سهمتریشان، توپ به زمین خورد و بالا آمد و در چشم بههمزدنی، پله مدافع سوئدی را محو کرد. خودش هزار بار صحنه را توضیح داده است: «وقتی کنترل سینه موفقی داشتم، مدافع به خودش گفت الان به سمت دروازه شوت میزنم. بهجای شوتزنی اما تصمیم گرفتم دریبل سر پایش بزنم. اروپاییها به این موضوع عادت نداشتند و سعی میکردند خیلی سریع خودشان را به مهاجم نزدیک کنند.»
۳- دریبل سر پا که زده شد همه چیز مهیا بود؛ توپ مثل سکهای که منتظر شیر یا خط بود، در هوا میچرخید و این پله بود که مقابل دروازهبان بهتزده سوئدی باید تصمیم میگرفت آن را به کجا بفرستد. پله مکثی داد و بعد با خونسردی تمام توپ را به سمت چپ زد.
ریموند کوپای فرانسوی که پنج روز قبل از آن فینال به همین برزیل باخته بود، درباره پله گفت: «این پسر هیچ نقصی ندارد. عجب اعتمادبهنفس و دید بالایی در فوتبال دارد!» چند سال بعد ماریو زاگالو پله را این طور توصیف کرد: «فقط نیاز دارد تا از لحاظ بدنی کمی حجیمتر شود وگرنه همه چیز دارد: هوش بازی، پای راست، پای چپ، ضربه سر، مهارت در دریبلزنی، فضاسازی و از همه مهمتر خونسردی باورنکردنی در محوطه جریمه.» شاید پله، کاملترین بازیکن تاریخ است.
پله: برزیلی. متولد ۲۳ اکتبر ۱۹۴۰ در ترس کوراچوئس. ۹۲ بازی ملی. ۷۷ گل زده. قهرمانی دنیا در سالهای ۱۹۵۸، ۱۹۶۲ و ۱۹۷۰
باشگاهها: سانتوس، کاسموس
افتخارات باشگاهی: ۲جام لیبرتادورس، ۲جام بینقارهای، ۱۰قهرمانی در سائوپائولو، یک قهرمانی در آمریکا
همانطور که لئوناردو داوینچی اول شام آخر را کشید و بعد لبخند ژکوند را، مارادونا هم شش سال قبل از شاهکارش در دنیای فوتبال و زدن گل قرن به انگلیس در جام جهانی ۱۹۸۶، اثرش را به جا گذاشته بود؛ آن هم در ومبلی و دوباره برابر انگلیس! دیگو مارادونا روز ۱۳ مه ۱۹۸۰ که برابر انگلیس قرار گرفت، ۱۹ساله بود.
در قاره اروپا کسی هنوز دیگو را خوب نمیشناخت؛ شبیه نسیمی در فوتبال شروع به وزیدن کرده بود و میگفتند آیندهدار است. آن شب اما فوتبال اروپا به معنای واقعی دیگو را شناخت.
دقیقا همان شب بود که پسر طلایی فوتبال آرژانتین کارهای خیرهکنندهاش برابر مکزیک را این بار برابر رقیبی اروپایی در زمین انجام داد.
کاری که مارادونا در آن سهشنبه بهاری انجام داد آن قدر لذتبخش بود که ومبلی ایستاده برایش دست بزند. او که مدام در این بازی از خطاهای شدید دیو واتسن، که تعدادی از آنها قطعا به واکنشی بیش از یک تذکر از سوی داور نیاز داشت، رنج میبرد، با دریبلها، سر توپ زدنها، فریبها، سرعتگرفتنها و کشوییهایش حسابی انگلیسیها را آزردهخاطر کرد. البته آن انگلیس یک چهره برجسته به اسم کوین کیگان، کسی که دو توپ طلا برده را هم داشت و با پنج بازیکن لیورپولی، رنگ و بوی متفاوتی گرفته بود.
آن روز تیم ران گرینوود موفق شد بازی را ۳ بر یک از آرژانتین ببرد ولی ستاره دیدار، دیگو مارادونایی بود که خودش را به فوتبال دنیا دیکته کرد.
دیگو مارادونا: آرژانتینی. متولد ۳۰ اکتبر ۱۹۶۰ در لانوس. فوتشده در ۲۵ نوامبر ۲۰۲۰. ۹۱ بازی ملی، ۳۴ گل زده. قهرمانی دنیا در سال ۱۹۸۶
باشگاهها: آرژانتینیوسجونیورز، بوکاجونیورز، بارسلونا، ناپولی، سویا، نیوولز اولدبویز
افتخارات باشگاهی: یک جام یوفا، یک قهرمانی در آرژانتین، دو قهرمانی در لیگ ایتالیا، یک قهرمانی جام حذفی در اسپانیا، یک جام اتحادیه اسپانیا، یک سوپرکاپ اسپانیا، یک سوپرکاپ ایتالیا
«هیولای مبارز! از لحاظ فیزیکی، مسی یک حیوان است!» این تعریف خاص ژاوی، مغز متفکر بارسلونا از مسی است؛ کسی که ۱۵ سال کنارش بازی کرده و تکتک قدرتهایی که لئو دارد را به ذهن سپرده است. این جنبه فیزیکی از خصوصیات مسی، مردی که شش توپ طلا را برده کمتر دیده شده است.
شاید همین قدرت عجیب مسی است که کاری کرده تا از دوران جوانیاش تاکنون سر پا و سر حال بماند. او ۱۵ فصل پیاپی دست کم ۳۵ مسابقه را بازی کرده و در ۱۱ سال اخیر این عدد به ۵۷ مسابقه در فصل رسیده است! از لحاظ آماری هم که میشود مسی را در همین جمله خلاصه کرد: زدن هشت گل به طور میانگین در هر ۱۰ مسابقه! کارلوس تِبس، همتیمیاش در تیم ملی دربارهاش میگوید: «همه ما فوتبال بازی میکنیم ولی مسی مشغول ورزش دیگری است!»
آندرس اینیستا هم درباره دوست قدیمیاش میگوید: «بزرگترین ویژگی مسی این است که همیشه شما را غافلگیر میکند. ثباتی که او دارد همیشه تفاوتها را بازی به بازی و سال به سال رقم میزند و این خرق تفاوتها تمامی ندارد.» این نابغه آرژانتینی تا الان، هرگز مصدومیت جدیای نداشته و البته خوششانس بوده که داورهای مدرن از ساق پای بازیکنان تکنیکی محافظت میکنند؛ شانسی که گارینشا، بست، اوزبیو، پله و مارادونا نداشتند.
لیونل مسی: آرژانتینی. متولد ۲۴ ژوئن ۱۹۸۷ در روساریو. دارنده ۶ توپ طلا. ۱۴۲ بازی ملی، ۷۱ گل زده. قهرمانی المپیک در سال ۲۰۰۸
باشگاه: بارسلونا
افتخارات باشگاهی: ۴ لیگ قهرمانان اروپا، ۳ سوپرکاپ اروپا، ۳ جام جهانی باشگاهها، ۱۰ قهرمانی در لیگ اسپانیا، ۶ قهرمانی در جام حذفی اسپانیا، ۷ سوپرکاپ اسپانیا
دنیای فوتبال دو رونالدو دارد؛ نمیشود گفت کدام یک رونالدوی واقعی است چون این دو رونالدو برزیلی و پرتغالی، هرکدام بیش از دهها ویژگی خاص دارند.
با این حال دو تا لوئیس نازاریو دِ لیما هم وجود دارد: یکی کسی که توپ طلا را در سال ۱۹۹۷ برد و دیگری رونالدو ۲۰۰۲، فوقستارهای که قهرمان دنیا شد و لقب «ایل فنومنو» را برای خودش دست و پا کرد. در زندگی اول، این برزیلی، دنیای فوتبال را شگفتزده کرد چون سرعت متحیرکردن علاقهمندان به فوتبال را بیش از بقیه داشت. او در ۱۸سالگی شبیه به یک ستاره پایش به اروپا باز شد و خیلی سریع با تلفیقی از قدرت – سرعت – تکنیک دیدهنشده، از اروپاییها دلبری کرد.
جاناتان زبینا که با او در سری A روبهرو شد، تعریف مناسبی از او دارد: «رونالدو ورزش ما را همانطور که تایگر وودز گلف را دگرگون کرد یا مایکل جردن بسکتبال را، دگرگون کرده است. او فوتبال را وارد عصر دیگری کرده و کارهایی کرده که پیش از این بازیکن دیگری نتوانسته بود انجامش دهد. او یکی از بازیکنان پلیاستیشنی است که فوتبال امروزی را بنا کرده است.»
رونالدو: برزیلی. متولد ۲۲ سپتامبر ۱۹۷۶ در بنتو ریبیرو. دارنده دو توپ طلا. ۹۸ بازی ملی، ۶۲ گل زده. قهرمانی دنیا در سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۲. قهرمانی آمریکای جنوبی در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۹
باشگاهها: کروزیرو، آیندهوون، بارسلونا، اینتر، رئالمادرید، میلان، کورینتیانس
افتخارات باشگاهی: یک قهرمانی جام در جام، یک قهرمانی یوفا، یک جام بینقارهای، یک قهرمانی در لیگ اسپانیا، یک قهرمانی در سائوپائولو، ۲ قهرمانی در جام حذفی برزیل، یک قهرمانی در جام حذفی هلند، یک قهرمانی در جام حذفی اسپانیا، دو سوپرکاپ در اسپانیا
زوریخ، ۱۳ ژانویه ۲۰۱۴. کریستیانو رونالدو در قصر کنگره، به چشمهای پله زل زده است. کمی بعد، اشک از چشمانش جاری میشود و نمیتواند جلوی احساساتش را بگیرد. پله، اسمش را خوانده و او قرار است برنده پنجاهوهشتمین توپ طلای دنیای فوتبال باشد.
دومیاش در آن زمان، بعد از توپ طلایی که سال ۲۰۰۸ برده بود. در آن لحظه بخصوص کریس رونالدو بزرگترین بازیکن زمین بود و نشان داد که لیاقت ستایشهای سر الکس فرگوسن را دارد. فرگوسن دربارهاش گفته بود: «او مستعدترین بازیکنی بود که داشتم.»
رونالدو اما در حالی به آن توپ طلا رسید که سال ۲۰۱۳ هیچ جامی نبرده بود. تنها تفاوت را اما پاییز عجیب و غریبی که داشت، رقم زد؛ از اول سپتامبر تا ۲۳ نوامبر، مهاجم پرتغالی رئال مادرید در ۲۰ مسابقه ۳۲ بار دروازه رقبایش را در همه تورنمنتها گشود و در این مدت چهار بار هتتریک کرد.
او همه رقبایی را که در طول ۹۴ روز مقابلش قرار گرفتند، با گل بدرقه کرد؛ فقط اسرائیل (انتخابی جام جهانی ۲۰۱۴)، اتلتیکو مادرید و بارسلونا در لالیگا از تنبیه سخت کریستیانو رونالدو در امان ماندند. در آن سه بازی، پرتغال مساوی کرد و رئال دوتای دیگر را باخت. بدون کریس رونالدو، چیزی در ترکیب تیم پرتغال و رئال، کم بود.
کریستیانو رونالدو: پرتغالی، متولد ۵ فوریه ۱۹۸۵ در فونچال. دارنده ۵ توپ طلای فوتبال. ۱۷۰ بازی ملی، ۱۰۲ گل زده. قهرمانی اروپا در سال ۲۰۱۶
باشگاهها: اسپورتینگ پرتغال، منچستریونایتد، رئالمادرید، یوونتوس
افتخارات باشگاهی: ۵ قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا، دو سوپرکاپ اروپا، چهار قهرمانی در جام جهانی باشگاهها، سه قهرمانی در لیگ انگلیس، دو قهرمانی در لیگ اسپانیا، دو قهرمانی در لیگ ایتالیا، یک قهرمانی در جام حذفی انگلیس، دو قهرمانی در جام حذفی اسپانیا، دو قهرمانی در جام اتحادیه انگلیس، یک قهرمانی در سوپرکاپ پرتغال، یک کمیونیتیشیلد، دو سوپرکاپ اسپانیا، یک سوپرکاپ ایتالیا.
منبع: ایسنا
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد