گاهی با ظاهری آراسته افرادی وارسته را میبینی که در میان میوههای ارزانقیمت تا کمر خم شدهاند تا غیرتشان را در پیچ و خم روزگار از دست ندهند. با هیبت مادرانه خود برای امرار معاش به کارگری در منزلها تن میدهند تا غرور دخترانه و ابهت نوجوانهایشان از بین نرود و اگر کمی دقیقتر اطرافمان را بنگریم آنقدر گره بسته در بین زندگیهای اطرافیانمان مییابیم که نیازی نیست برای گرهگشایی مسافتی دور را طی کرد و چه خوب است هر نفر بتواند گره بسته چند نفر از نزدیکان خود را بگشاید ... .مچ گرفتن که کار سختی نیست اما دستها را گرفتن هنر هر شخص نیست. چرا باید منتظر رویداد خاصی باشیم تا بدیها پایان یابد و گرفتاریها تمام شود در حالی که هر نفر میتواند گرهگشا و گشادهرو باشد و بسیاری از دردها را درمان کند.
میتوان گریه کرد و گره باز کرد. میشود عاشقانه در اعیاد مذهبی و ملی شادی کرد و شادی را برای دیگران هم به ارمغان آورد. میتوان عزاداری کرد و عزای دل کودک و نوجوانی را برطرف کرد. میتوان دغدغههای دور و بر را برطرف کرد بدون آنکه حتی نزدیکترین افراد هم متوجه شوند. بهراحتی میشود اخمهای بسیاری را از چهرهها زدود بدون آنکه خم به ابرویی بیاید.
غیرت داشتن و غیرتمند بودن به قدرتمند بودن ربطی ندارد. به اصالت و نجابت مربوط است. بیتوجه بودن به حاجات دیگران ریشه در بیریشه بودن دارد و ریشه در تربیت نادرست خانواده و این هم میسر نمیشود جز در فرار از دردها و سکوت و خود را به خواب زدن ... . مگر میشود خورشید را دید و انکار کرد، روز را شب بنامیم و شب را روز؟ و آیا این شرط انسانیت و کمال و کرامت انسانی است؟! در میان دردها و ناآرامیها آرام بود و بیدرد؟
اسفندماه امسال با شرایط سخت این بیماری و گرفتاریهای روزمره بسیاری از کارگران روزمزد گرفته تا چهرههایی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند استقبال از بهار خاصی را رقم میزند اما یادمان نرود هر سال کودکان بسیاری دلخوش همین روزهای نزدیک عید هستند تا لباسی نو بر تن کنند و با کفشهای تازه و جدید قدم به سال جدید بگذارند و چه خوب است این سنت خوب و مهربانانه را با بهترینها و نزدیکترینهای خود شروع کنیم و ایکاش در هر قوم و عشیره و فامیل و قبیلهای تنها فقر همان فامیل با همت و تلاش نزدیکان از بین میرفت تا این روزهای آخر سال چهرههای کمتر غمگرفتهای گره بر ابروهای گشادهرو بیندازد و شادمانی و سرور را به هر مقدار ممکن برای همگان بخواهیم تا در شادی شعبان و ایام عزیز این ماه که همزمان با بهار طبیعت هم شده است عطر بهاری با طعم مهربانی به همدیگر هدیه دهیم و سفره مهر و کرامت را بگسترانیم تا مرهمی باشد بر زخم دلهای آنهایی که در پیچوخم زندگی دچار آسیب و بیماری و گرفتاری شدهاند.
عطر حسینی داشتن در رفتار علوی و سیره فاطمی است. در برطرف کردن دردهای نهفته است. خدا کند بیاموزیم که از روی ظاهر، افراد را قضاوت نکنیم. باطن را تقویت کنیم تا ظاهربین نباشیم و در ایام پیش رو نمونه انسان کامل باشیم تا معنای انتظار و لذت عبادت در عصر غیبت برایمان معنا دهد و تنها با نجوای دلتنگی و فراق به استقبال قدر کوچک و احیای نیمهشعبان نرویم.
چه خوب است گاهی در مقابل آیینه تمامقد بایستیم و به دور از هیچ تشریفاتی به صورت خود نگاه کنیم. شاید حالمان دگرگون شود و از خود و رفتار و کردارمان در حجم عظیمی از بیتفاوت بودنها متنفر شویم و شاید متنبه ... . بعید است که میخ آهنی بر دل و قلبهای سنگی اثری بگذارد اما با خودمان روراست باشیم و کمی از این رفتار بیتفاوتگونه دست برداریم.
روزگار ایکاشها و حسرتها
در چند قدمی دلها و زبانهاست
مناسبتهای تقویمی از راه میرسند. فرقی نمیکند شمسی، قمری یا میلادی است اما مهمترین اتفاق این مناسبتها حسرتهای بزرگی است که در ذهن کوچکترها و بزرگترها نقش میبندد. حسرت بودنهای بیشتر در کنار بزرگان و والدین و افسوسهای روزها و شبهایی که از دست رفتهاند و دیگر تکرار نخواهند شد ... .
حسرت همنشینی با پدربزرگها و مادربزرگهایی که با عشق و محبت وافر سفره مهر را میچیدند و با ذره ذره وجودشان اسباب مهربانی را فراهم میکردند. گاهی با انار دانهکرده معطر به گلپر و میوههای یلدایی و زمانی با سفرههای نذری و عطر نذریهای عاشقانه ... و اکنون دوران منتظر بودن خبرهای خوشی است که در انتظار صفحههای مجازی در همراهی تلفنهای همراه دنبالش هستیم یا مونیتورهای رایانهها را مینگریم به امید دیدن رویدادی که حال ناخوش را خوش کند و صد افسوس که در دنیای مدرن امروز تنها شیوههای نادرست ارتباطاتی را آموختهایم و جایگزین دستبوسی پدرها و مادران یا یک پیام و گاهی یک تماس رفع تکلیف میکنیم نه انجام وظیفه و این رفتار حسرتبرانگیزی است که در گذر زمان در ذهنها و دلها میماند و چه سالهای پیش روی که حسرت این بودنها را باید در دل مرور کرد و بر زبان آورد.
برخی از پیامها مانند کادویی میماند که درب منزل تحویل گرفتهایم و از فرط خوشحالی بارها دیده میشود. درست مانند تماسهای برخی از بزرگترهایی که به رسم مهربانی گذر روزگار را یادآوری میکنند و شرمندگی پاسخ دادنش با حلاوت کلامشان در هم میآمیزد و روز و شب ما را میسازد ... . درست مانند صفحههای مجازی بسیاری که مانند اسپری آسمیها عمل میکند و مسکن دردها و آلامها میشود اما هیچ چیزی جایگزین بودن کنار بزرگترها را در روزهای عید ملی و مذهبی؛ غدیر و قربان و فطر تا نوروز و شب یلدا خاطرهساز نمیکند و خدا کند هیچگاه حسرت کوتاهی نبودن و نرفتن در کنار بزرگان در روزها و شبها را بر دلها نگذارد. هرچند وظیفه هر فرزندی خدمت خالصانه و عاشقانه نسبت به والدینش بوده و هست.
منبع: مهدی توکلیان - فعال فرهنگی / روزنامه جام جم