به گزارش
جام جم آنلاین، اصغر 11 اسفند84 برای دیدن مانور در شهر از خانه خارج میشود اما هرگز به خانه برنمیگردد. خانواده اصغر ابتدا تصور میکنند یکی از طلبکارانشان در ناپدید شدن پسرشان نقش دارد اما تنها مظنون این پرونده بیگناه شناخته میشود و در تحقیقات میدانی و تحقیق از دوست و آشنا هیچ رد و سرنخی از اصغر بهدست نمیآید.
دومین فقدانی
حدود ششماه بعد از ناپدید شدن اصغر، پسر دیگری ناپدید میشود. میثم، دوست اصغر بود و آخرین بار 14شهریور85 دیده شد و بعد از آن از او خبری نشد. میثم بهقصد رفتن به خانه مادربزرگش خانه را ترک میکند اما چه اتفاقی برای پسر نوجوان رخداده بود، مشخص نبود. با ناپدید شدن دو پسر نوجوان،ماجراحساستر شده و تحقیقات برای یافتن آنها ادامه داشت اما هیچ ردی از آنها بهدست نیامد.
ناپدید شدن پسری دیگر
سومین قربانی پسر نوجوانی بهنام حسن بود. ساعت2بعداز ظهر 16فروردین86 حسن با سرویس مدرسه به خانه میآید و کیفش را داخل خانه میگذارد و به بهانه انجام کاری،منزل را ترک میکند. سه پسر ناپدید شده تقریبا هم سن و سال هم بودند و احتمال میرفت ناپدید شدن آنها به یکدیگر ربط داشته باشد. فاصله زمانی نیز نشان میداد هر شش ماه یک پسر ناپدید میشود و این موضوع ماجرا را حساستر کرده بود.
ناپدید شدن برادر دوم
با ناپدید شدن چهارمین قربانی، ماجرا حساستر شد و در حقیقت گمشدن احسان، سرنخی را بهدست ما داد. 7 مهر 86، احسان ناپدید شد و موضوع موردتوجه، این بود که او برادر اصغر بود که اواخر سال84 ناپدیدشده بود. مادر نگران دومین فرزندش بود و از زمانی که اصغر ناپدیدشده بود، اجازه نمیداد احسان بهتنهایی جایی برود و اولین بار بود که او خانه را بدون پدر و مادر ترک کرده بود. زن جوان که نگران و مضطرب بود در تحقیقات به ما گفت: ساعت 3ونیم بود که مجید دنبال احسان آمد. میگفت شیشه گلخانه شکسته و به کمک نیاز دارد. چون قرار بود با مجید برود اجازه دادم. مجید سالها بود که در تفت کار میکرد و او را میشناختیم. آن روز بچهام سوار موتورسیکلت مجید شد و خانه را ترک کرد اما دیگر او را ندیدم. احسان میخواست برای دوچرخهاش زنجیر جدید بخرد و حالا یک هفته است که دوچرخه پسرم کنار حیاط افتاده و از او خبری ندارم.
بازداشت تنها مظنون
با توجه به حساسیت موضوع همراه تیمی از تهران راهی تفت در استان یزد شدیم تا به بررسی پرونده بپردازیم. باتوجه به ناپدید شدن چهار پسر نوجوان، احتمال سریالی بودن جنایت مطرح بود. مجید با هماهنگیهای قضایی بازداشت شد و تحقیقات از او صورت گرفت اما مرد جوان منکر اطلاع از سرنوشت احسان بود. او گفت: آن روز احسان را سوار موتورسیکلتم کردم و به سمت گلخانه رفتیم اما در مسیر، خودرویی را که پدر احسان سوار آن بود، دیدیم و احسان از موتورسیکلت من پیاده شد و با پدرش رفت. سراغ پدر احسان رفتیم اما مرد جوان اظهارات مجید را تکذیب کرد و مدعی بود بچهاش را ندیده است.
تنها اظهارات پدر احسان نبود که ما را به مجید مظنون میکرد. در ادامه تحقیقات، مدارکی را بهدست آوردیم که دست داشتن او را در ناپدید شدن و احتمالا قتل پسر 12ساله پررنگ میکرد. یکی از موارد این بود که شیشه شکستهای تعویض نشده بود و مجید مدعی بود شیشهفروشی تعطیل بوده است. درحالیکه این اظهار او واقعی نبود و شیشهفروشی در آن ساعت باز بود. به جستوجو در میان نهالستانی که مجید در آنجا کار میکرد و محلهای متروکه شهر پرداختیم اما ردی از بچههای ناپدیدشده بهدست نیاوردیم.
تحقیقات در تهران
باتوجه به جوی که در منطقه بود و آشنایی متهم با محل، تصمیم گرفتیم مجید را برای تحقیقات به تهران منتقل کنیم. با انتقال متهم جوان به تهران تحقیقات ادامه یافت تا اینکه او راز چهارمین قتل خود را برملا کرد.
او گفت: قصد قتل نداشتم و همهچیز اتفاقی رخ داد. آن روز برای تعویض شیشه همراه احسان به گلخانه رفتیم. احسان برای نصب و جا انداختن شیشه از دیوار گلخانه بالا رفت که ناگهان تعادلش را از دست داد و به زمین افتاد. با اصابت به زمین بیهوش شده بود و هر چه او را صدا کردم، جواب نداد. من که خیلی ترسیده بودم، او را خفه کردم و جسد را در نهالستان دفن کردم.
با اعتراف متهم، بلافاصله راهی تفت شدیم. جسد احسان را بهمحض رسیدن به تفت در نهالستان پیدا کردیم. جسد داخل چاهی عمیق دفن شده بود. از اینکه راز ناپدید شدن پسر 12ساله برملا شده بود، حس خوبی داشتیم اما از اینکه او به قتل رسیده بود، واقعا ناراحت بودیم.
اعتراف به 3 جنایت دیگر
با کشف جسد، راهی شهر یزد شدیم اما هنوز از شهرستان تفت فاصله نگرفته بودیم که مجید گفت برگردیم، میخواهم سه جنازه دیگر را هم نشان بدهم. تا ظهر روز بعد سه جسد دفن شده در نهالستان را کشف کردیم. مجید در تحقیقات به چهار قتل اعتراف کرد و گفت: بهغیراز احسان برای اینکه بتوانم بچهها را به قتلگاه بکشانم؛ دنبال نقطهضعف و خطایی از آنها بودم. به همین دلیل در خیابانها و کوچهها پرسه میزدم و بچهها را زیر نظر میگرفتم. بعد از اینکه نقطهضعفی از آنها بهدست میآوردم به این بهانه که اگر همراه من نیاید ماجرا را لو میدهم، آنها با من همراه میشدند. از قربانیها میخواستم داخل باغ بروند و خودم هم سوار موتورسیکلت میرفتم. زنجیر در را طوری میبستم که انگار داخل باغ کسی نیست و از بیرون قفلشده است بعد هم نقشهای را که در سر داشتم ، اجرا میکردم.
با اعتراف متهم به قتل، راز ناپدید شدن چهار پسر نوجوان تفتی برملا و باراهنمایی او جسد بچهها پیدا شد. قاتل بعد از محاکمه به قصاص محکوم شد و به سزای جنایاتی که مرتکب شده بود، رسید.
منبع: تپش ضمیمه روزنامه جام جم