این در حالی است که بعضا سریالهایی ساخته میشود که چنگی به دل نزده و با دیدن چند قسمت آن معلوم میشود این سریال هم مانند سریالهای اخیر جذابیت چندانی برای مخاطب خود ندارد. این در حالی است که یک زمانی آن هم نه چندان دور این سوال برایمان پیش میآمد که امسال در ایام عید یا شبهای ماه مبارک رمضان قرار است جعبه جادو از دل خود چه سریال دیدنیای را به مخاطب نشان دهد؟» برای آنکه به چند و چون و بررسی این موضوع بپردازیم با حامد عنقا، نویسنده، کارگردان و تهیهکنندهای که تجربه ساخت سریالهای گوناگونی همچون «نردبام آسمان»، «تنهایی لیلا»، «پدر» و... را در کارنامه خود دارد به گفت و گو پرداختهایم که در ادامه میخوانید. بدیهی است نظرات انتقادی این گفت و گو در راستای جامعیت پرونده ویژه قاب کوچک منتشر میشود و صرفا مواضع مصاحبه شونده محترم است. قاب کوچک در شمارههای آینده سایر ابعاد موضوع را در گفت و گو با مدیران و فعالان عرصه رسانه بررسی خواهد کرد.
با توجه به تجربه شما در تولید و ساخت سریالهای گوناگون چقدر نقش مدیران، تهیهکنندهها، کارگردانها، نویسندهها، بازیگرها و... را در تولید یک اثر موفق تاثیرگذار میبینید؟قاعدتا تمامی این عوامل با توجه به جایگاهی که دارند تاثیر خود را خواهند داشت. اما عدهای بر این تصورند که عنصر تاثیرگذار در کیفیت و توفیق آثار مدیران هستند. به طوری که تصور بر این است که سرمایههای سازمان، مدیران آنند. اما این تعبیر کاملا اشتباه بوده و سرمایه همیشه برنامهسازهای آنها بودهاند. یعنی این کارگردانها، نویسندهها، تهیهکنندهها و... هستند که به عنوان سرمایه باید شناخته شوند. وقتی این سوءتفاهم پیش میآید نتیجهاش میشود برخی کارهایی که در سالهای اخیر شاهد آن هستیم. سوءتفاهم هم از اینجایی شروع میشود که برخی مدیران احساس میکنند قدرت تشخیص کافی هم نسبت به مفهوم و هم نسبت به شکل اجرا و دیگر موارد دارند. برای همین هم باز دچار سوء تفاهمهای دیگر میشوند و این سیکل ادامه پیدا میکند. به ویژه در روزگاری که فضای رقابت وسیع شده و سریالساز بسترهای دیگری نیز دارد که میتواند بر روی آنها هم حساب ویژه باز کند.
یعنی معتقدید در چنین فضایی که عنصر تاثیرگذار مدیران هستند و شرایط امروز تابع تصمیمات گذشته این افراد بوده؟
تا حدودی بله، گاهی تصمیمات شخصی را هم اعمال میکنند. چون در گذشته به این صورت بود که مثلا نویسنده، کارگردان، تهیهکننده و... بر اساس افق رسانه و اهداف سالانه یا سیاست کلی حاکم، فکر میکردند چه اثری بسازند و چه خلاقیتی به کار بگیرند که این موارد هم در آنها به بهترین شکل ممکن گنجانده شود. موضوعات و ایدههایی که در ذهن داشتند را بررسی کرده و سپس به با مدیران تعامل ایجاد میکردند.
در حال حاضر تقریبا میشود گفت دیگر اینطور نیست. هم اکنون شوراهای متعددی وجود دارند که حتی با یکدیگر در تضاد هستند و برای همین هم در اکثر مواقع با هم توافق ندارند. در صورتی که شکل و شیوه در سالهای قبل به گونهای پیش میرفت که آزمون و خطاها، سریالسازها و سایر مدیران و عوامل دیگر را به جایی رسانده بود که خطاها کمتر میشد. برای همین به مرور آثار خوب بهتر میشد. اما به دلیل تغییرات پیش آمده مسیر طی شده را باید دوباره رفت تا این ساختار در این سیستم بتواند به یک نتیجه درست برسد. بنابراین نتیجه نیز آنی میشود که در حال حاضر شاهد آن هستیم. این موضوع هم به این خاطر است که از تجربههای خوب قدیمی استفاده نمیشود که خود باعث ایجاد یک معضل شده. اما منظور من این نیست مدیری که 10 سال از بازنشستگیاش گذشته همچنان سر کار باشد؛ اما وقتی چرخه استفاده از تجربهها به کار گرفته شود آن وقت است که میتوانند با کمک این تجربیات به این نتیجه برسند چطور سریالی بسازند که مخاطب امروز آن را بپسندد.
چرا برخی سریالهایی که ساخته میشوند مانند گذشته موجی در بینندهها به وجود نمیآورند اما برخی سریالهای دیگر تلویزیون همچنان موج سازند؟
این نکته را مدنظر داشته باشید هیچکس، هیچ تهیهکننده، نویسنده، مدیر، کارگردان و در کل هیچیک از عوامل دخیل در سریالسازی نمیخواهد سریال بدی بسازد. اینکه چرا سریالی که ساخته میشود سریال خوبی از آب در نمیآید و موجی به وجود نمیآورد حالا نه آن موجی که خیابانها را 10 شب خلوت کند، موجی که بتواند موضوع گفت و گوی آدمها باشد و برآیند اجتماعی پیدا کند؛ دلیل آن این است که گاهی قدرت شناخت کافی نسبت به موضوع وجود ندارد. تصور حتی بر این بوده اگر این سریال پخش شود بسیاری از مردم را با خود درگیر کرده و مانند بمب میترکد. که این موضوع به همان قدرت تشخیص درست برمیگردد. چرا؟ چون گاهی از تجربههای قبلی استفاده نمیشود و میرسیم به جوابهای دمدستی و تکراری که مشکل فیلمنامه، کارگردان، قصه و... است. اما اینطور نیست. ما در حال حاضر مشکل درک فیلمنامه داریم. مشکل قدرت تشخیص درست کارگردان مناسب برای سریال مناسب داریم. هنوز هم قدرت تشخیص اینکه تهیهکننده دقیقا در یک پروژه چه کاره است را نداریم و همچنان تصور این است تهیهکننده کسی است که در جلسات برآورد قیمت حضور دارد و دنبال چک و کارهای مالی است! پس در حال حاضر شاهد پروژههایی هستیم که ابتدا کارگردان مشخص میشود بعد تازه فیلمنامه نوشته میشود و دست آخر میگویند حالا تهیهکننده چه کسی باشد!
در این مدت تلاشهایی برای معرفی چهرههای تازه شده اما با پدیده نوظهوری مواجه نشدهایم. این موضوع به چه علتهایی برمیگردد؟
برای آن که آن از تهیهکننده و کارگردانی که قدرت تشخیص این را دارد که چطور بتواند از یک فرد، چهرهای تازه خلق کند استفاده نمیشود. به نظر من یا باید به آنچه مدیر میگوید و دیکته میکند عمل کرد یا اصلا کار نکرد. دیگر حد وسطی در میان نیست. اما کارگردانهای موفقی بودهاند که با وجود داشتن کارنامهای قابل قبول در حال حاضر سریالهایی میسازند که به هیچ عنوان قابل قبول نبوده و نمیتوان این میزان از پسرفت را از یک کارگردان شناخته شده پذیرفت. کارگردان وقتی کاری را میسازد عوامل دیگری مثل مکان و زمان و سایر موارد دیگر هم در دیده شدن آنها اثر میگذارد. برای همین ممکن است این کارگردان مطرح به دلیل عوامل دیگر به جز تواناییهایش در شرایطی سریال بسازد که مخاطب آن را دوست نداشته و از آن استقبال نکند و برعکس. شاید آن زمان میزان علم، دانش، ادراک و نگاه امروزی که در مخاطب وجود دارد وجود نداشته و حالا که مخاطب دارای این ادراک عمیقتر شده دیگر آثار این کارگردان دیدنی نباشد. کما اینکه اگر الان برخی از سریالهای موفق گذشته دیده شود خواهید دید آنقدرها هم دیدنی نبوده که آن زمان با چنان بازخوردی مواجه شده بودند.
در هر صورت تمام اثرهای ساخته شده حتما نباید برای طول تاریخ اثرگذار و ماندگار باشند. آثاری که در همان زمانه خودشان هم خوب باشند کفایت میکنند. اما ما در زمانهای قرار داریم که همان سریالهای ساخته شده نیز مخاطبهای امروز دوران خودشان هم را با خود درگیر نمیکند. این در حالیست که حداقل در گذشته مخاطبهایشان درگیر میشدند.
چرا آن زمان خوب بوده؟ برای آنکه نویسنده، تهیهکننده، کارگردان، مدیر و... سعی میکردند آن چیزی که جامعه آن زمان میطلبیده را تهیه کنند و بهترین کارشان را انجام دهند. در حال حاضر یکی از این عوامل عقب هستند. وقتی نویسنده یا کارگردان یا تهیهکننده عقب باشد ممکن است نتیجه یک کارشان بد از آب درآید و اشتباهاتی داشته باشد، اما وقتی چند کار پشت سر هم اشتباه باشد آن وقت است که نشان میدهد چه کسی عقب است. همین موضوع موجب میشود افراد باتجربه و کاربلد عقب بنشینند.
افراد تازهکاری که وارد این حوزه میشوند چه شرایطی دارند؟ به نظر شما در این حوزه نسبت به گذشته چه تغییراتی رخ داده؟
در گذشته فردی که میخواست سریالی بسازد از خودش عقبهای نشان میداد و آن وقت مدیر احساس میکرد استعداد دارد. مثلا دستیار کارگردانی که توانایی سریالسازی در او دیده شود موقعیتی به او میدهند تا بتواند سریالی را به صورت مستقل بسازد. از این دست اتفاقات هم کم نیفتاده و کارگردانهای بزرگی هم از میان آنها رشد و نمو یافتند. کارگردانهای جوان و موفق از این دست داشتهایم. یک کارگردان جوانی هم وجود دارد که بر حسب تصادف گذرش به صدا و سیما افتاده و حالا هوای سریالسازی نیز به سرش زده است در صورتی که اصلا تجربه حضور در پشت صحنه هیچ سریالی را نداشته است. الان بعضا سریالهایی ساخته میشود که هیچ کدام از عوامل آن شناخته شده نیستند و رزومه خاصی هم در کارنامهشان وجود ندارد. این کار که پشت آن تجربهای وجود ندارد و افراد با تجربهای نیز در آن دخیل نیستند تا مشورتی هم در این میان بدهند چطور میتواند موفق شود؟ سریالسازی با فیلمسازی خیلی فرق میکند. ممکن است در یک فیلم سینمایی این اتفاق رخ دهد اما سریال ساختن دنیای متفاوتی در مقایسه با فیلم سینمایی دارد. در سریالی که هیچ فرد باتجربه و شناخته شدهای وجود نداشته باشد کار موفقی در نخواهد آمد؛ مگر آنکه استثنا پیش آید که تا به حال پیش نیامده است.
ظرفیت تلویزیون با هیچ پلتفرمی قابل مقایسه نیست!
از حامد عنقا در مورد مهاجرت سریالسازان به پلتفرمهای دیگر سوال کردیم و بعد بحثمان به تغییر و تحول در ساختار سریالسازی تلویزیون رسید. عنقا که خودش تجربه کار در VODها را دارد و تلویزیون را هم به خوبی میشناسد نظرات جالبی در این حوزه داشت. البته او برای بهبود شرایط راه حل نه چندان کوتاه مدتی هم ارائه کرد.
چرا فیلمسازان مطرح به سمت شبکه نمایش خانگی گرایش پیدا کردند؟
وقتی سریالساز مطرحی کاری میسازد که مدیران به آن علاقه ندارند خب آن فیلمساز که کارش را متوقف نمیکند؛ کارش را در بستری به نمایش درمیآورد که آن را دوست داشته باشند. یک روزی مدیران رسانه دنبال این بودند فلان کارگردان سینما که کارش موفق شده و میفروشد، او را برای ساخت سریال جذب کنند. اما الان اینطور نیست!
در این زمانهای که درگاههای بسیاری مانند فضای مجازی، شبکههای خانگی، ماهواره و... وجود دارد که با محتواهای تولید شده و در حال تولیدشان تلاش میکنند از یکدیگر سبقت گرفته و مخاطبهای بیشتری را به سمت خودشان جذب کنند، تلویزیون برای این موضوع چه کار باید کند؟
دو کار می شود کرد. یکی اینکه فقط امید داد که درست میشود بدون آنکه ایده و تلاشی صورت گیرد. دیگر اینکه در کنار امید برای بهبود تلاش کرد. آیا میدانید چه کسانی هر دوی این کارها را با هم انجام میدهند؟ آن کسی که به قول معروف ریشش گروی کار است یا عاشق آن است. دیگر آن دورهای که بگوییم هیچ کدام را نگاه نکنید فقط من را نگاه کنید گذشته است. در حالی که هنوز صدا و سیما مخاطبهایش قابل مقایسه با درگاههای دیگر نیست اما از این ظرفیت به خوبی استفاده نمیشود. همین فردا صدا و سیما اراده کند میتواند 60 میلیون تماشاگر را پای تلویزیون بنشاند؛ اما تمام تلاش VODها میتواند به 6 میلیون تماشاگر برسد. باید کاری کرد که از این ظرفیت بهتر و بیشتر استفاده شود. کار سادهای نیست و هر قدر بیشتر زمان بگذرد سختتر خواهد شد. به طوری که اگر همین امروز به این اراده و تصمیم به ویژه در حوزه نمایشی و ساخت سریال برسند حداقل به دو سه سال زمان بابت اجرایی شدن آن نیاز است تا بتوان نخستین آثار را در ساختار جدید به پخش رساند.
آزاده باقری - روزنامه نگار / ضمیمه قاب کوچک روزنامه جام جم