به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از ایرنا، پرواز تهران به ارومیه ساعت هشت صبح روز چهارشنبه دوم تیر ماه در فرودگاه ارومیه به زمین مینشیند و ۲۰ خبرنگار و عکاس محیط زیست از رسانههای مختلف با شوقی وصف ناشدنی پس از دو سال بی سفری به دلیل شیوع کرونا، به همراه میزبانانی از ستاد احیای دریاچه ارومیه سوار بر اتوبوس شدند.
با تکمیل شدن مسافران، اتوبوس به سمت مسیر پیرانشهر جهت بازدید از تونل کانی سیب که قرار است آب پشت سد را به دریاچه ارومیه هدایت کند شروع به حرکت میکند. صبحانه سرپایی در اختیار همگان قرار میگیرد تا نیرو و توانی برای حرکت در تونل داشته باشند و پس از بازدید و فراغت، با ناهار مفصل در شهر نقده خستگی را از تن بدر کنند.
کیمیا عبدالله پور خبرنگار باسابقه و توانایی حوزه محیط زیست گروه خبری جامعه خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) یکی از مسافران اتوبوسی است که به گفته وی، فارغ از عجله بچهها برای رسیدن به تونل، لاک پشتی حرکت میکرد و گوش شنوایی برای اندکی سرعت نداشت.
به وقت بخت و به کام مرگعبدالله پور در گفتگو با خبرنگار ایرنا عنوان میکند که سرعت اتوبوس ۳۰ کیلومتر در ساعت هم نبود آنقدر آرام میرفت که در نهایت با تاخیر به تونل رسیدیم به همین دلیل به سرعت لباسهای ایمنی را پوشیدیم و سوار بر لوکوموتیو راهی دالانی تاریک و نمدار شدیم.
وی افزود: وسطهای تونل پیاده شدیم و ادامه مسیر را پیاده طی کردیم؛ مسیری گل آلود که کفش و لباسها را خیس و کثیف کرده بود. با وجود ناهمواری زمین و گل آلودی که هر لحظه ممکن بود زمین بخوریم متفق القول به دلیل اینکه میدانستیم مهشاد کریمی سه روز دیگر مراسم عروسی دارد و قرار است به خانه بخت برود مواظب بودیم تا لیز نخورد یا زخمی نشود که مبادا روز عروسی اش اذیت شود.
خبرنگار محیط زیست ایرنا ادامه داد: با هر مشقتی بازدید انجام شد و پس از تعویض لباس ها، نزدیک ساعت چهار عصر به امید خوردن ناهار و استراحت، به سمت اتوبوس بازگشتیم. سرخوش از اینکه همه در صحت و سلامت بازدید را انجام دادیم تصمیم گرفتیم برای عروس آینده گروه جشن مختصری بگیریم، پس با خواندن یکصدای ترانه و کف زدن و هلهله، با مهشاد خندیدیم.
عبدالله پور ادامه داد: اتوبوس با گذشتن از دشت، در جاده کوهستانی سرازیر شد، اتوبوسی که تا آن لحظه عروس کشان حرکت میکرد ناگهان سرعتش چند برابر شد و پیچها را یکی پس از دیگری به سرعت طی میکرد. آنقدر صدای حرکت اتوبوس زیاد بود که هیچ کس غیر از من، متوجه این جمله از راننده که «ترمز نداریم» نشد.
وی افزود: شاگرد راننده با شنیدن این جمله سراسیمه به وسط اتوبوس پرید و بر سرزنان، همه را به بستن کمربندی که وجود نداشت دعوت کرد. همه در شوک بودیم و لحظه وحشتناکی بود که اتوبوس به سمت دره هدایت شد و گاردریل برخورد کرد. یکی از خبرنگاران فریاد زد بزن به کوه و راننده فرمان را به سمت کوه چرخاند، اما دیگر فایده نداشت و تعادل اتوبوس به هم خورده بود و شد هر آنچه نباید میشد.
عبدالله پور گفت: صدای جیغ و فریاد مسافرها با صدای کشیده شدن اتوبوس واژگون شده به زمین مخلوط شده بود، اتوبوسی که به سرعت مسیر دره را در پیش گرفته بود و با افتادن در چالهای بزرگ ایستاد. شیشههای خرد شده و ناله و گریه فضا را پر کرده بود.
وی ادامه داد: نه چیزی میشنیدم و نه میدیدم فقط صدای ضعیفی آمد و یکنفر من را از لای صندلی بیرون کشید. بلند که شدم نگاهی به اطراف انداختم که با وضعیت دلخراش مهشاد که دو صندلی عقبتر از من نشسته بود روبرو شدم.
خبرنگار محیط زیست ایرنا گفت: آنقدر جیغ زدم و بر سر و صورت کوبیدم که با آبی که به صورتم پاشیده شد به خود آمدم و شروع به گریه کردم. خدایا همین چند لحظه پیش برای عروس آیندهای که شب قبل از سفر به اتفاق همسرش، کارت عروسی را نوشته بود هلهله میکشیدیم و دست میزدیم، اما حالا جسم سرد او کنار ما قرار داشت.
به وقت بخت و به کام مرگعبدالله پور افزود: با آمدن آمبولانس و آتش نشانی، رسیدگی به وضع همه شروع شد و افراد مصدوم یکی یکی به مراکز درمانی منتقل میشدند. خودروهای راهی هم با هر وسیلهای که در ماشین داشتند اعم از آب و پتو و ... به کمک و امداد مسافران آمدند. صحرای محشری بر پا شده بود و آنجا تازه متوجه شدیم که ریحانه هم به دلیل ضربه شدید در جا فوت کرده است. دیگر کتف خونین و پای ضربه دیده خودم را فراموش کرده بودم و تلاش میکردم به بقیه کمک کنم. کمک کنم تا بلکه صحنههای دلخراش داخل اتوبوس را فراموش کنم، اما با وجود شرایط و خدمات خوبی که در مراکز درمانی ارائه شد و پس از آن که وارد هتل شدیم، اما لحظهای نتوانستیم آن صحنهها را فراموش کنیم.
روز جمعه ۴ تیر ماه پرواز ارومیه به تهران بر زمین نشست، اما شرایط دیگر آن شرایط رفتن نبود، تعداد مسافران همان تعداد بود، اما دو نفر دیگر جانی بر بدن نداشتند. استقبال کنندگان دیگر لباس رنگی و شاد بر تن نداشتند و همگان گریان و نالان به دنبال پاره تن خود میگشتند، صحنههایی که از دلخراشی کم از صحنه واژگونی نبود.
بازدید به آخرین بازدید تبدیل شده و خاطره بدی از سفر برای مسافران باقی مانده، اما ایکاش مسوولان ذیربط عمق فاجعه را دریابند و اندکی به تظلم خواهی مادر و پدری که با شوق فرزند خود را بدرقه کرده اند و حال جنازه او را تحویل میگیرند توجه کنند.
امید که در صحنه روزگار، همه بازیگر میدان باشیم...