با این اوضاع افغانستان، تهران دیگر جای ماندن نبود، آن هم برای ما که تشنه خبریم. برای ما که از هرچیزی بهترین را میخواهیم، این هزارتوی اخبار به هم پیچیده هیچ تسلیبخش نبود. این شد که به راه زدیم تا از نزدیک ببینیم و برای شما هم روایت کنیم.
اکنون که این مطلب کوتاه را میخوانید، احتمال قریب به یقین پای ما به هرات رسیده است. اما وقتی اینها را برای شما مینویسیم هنوز در خاک ایرانیم. روز اولی که برای تهیه گزارش آمدیم، در مشهد ماندیم. هم مرز را ساعت۵ میبستند و هم زیارت حرم رضوی نصیبمان شد. علاوه بر این میخواستیم کمی در نزدیکترین مرکز استان به افغانستان جویای حال اخبار همسایه شرقی باشیم.
مشهد، اما بر خلاف آنچه تصور میشد، آینهای شفافتر از تهران نبود. اینجا هم مثل هزار کیلومتر دورتر یعنی تهران، همه چیز گنگ و مبهم است. انگار مردم ایران در مقابل افغانستان کاملا به دو دسته تقسیم میشوند و در یک فضای استادیومی، یک مرده باد - زنده باد یا به قول سیاسیها در یک دوقطبی کامل به سر میبرند. بعضیها اینقدر طرفدار طالبان هستند و چهره این گروه را تطهیر میکنند که باور نمیکنی کسی بتواند اصلا با چنین پدیده خوشیمنی مخالفت کند. از آن سو هم بعضیها چنان از احمد مسعود و مقاومت در مقابل موجود سیاه و پلیدی به نام طالبان حرف میزنند که نمیتوان حتی تصور کرد این طالبان همان طالبانی است که آن گروه اول از آن حرف میزنند. واقعیت این است هیچکدام از این تصاویر درست نیستند. اینجا جنگ روایتهاست و هر کس چیزی را باور میکند که دوست دارد باور کند.
راننده ایرانی که قرار است فردا صبح ما را به هرات برساند، میگوید مردم، کارگرها، کاسبها و در کل اظهارات رئیسجمهور و وزیر خارجه پیرامون مذاکرات از اصول و منطق پیروی میکند. ما، چون به تعهدات خود در رابطه با اجرای مفاد برجام عمل کرده بودیم، انتظار منطقی این بود که طرف مقابل هم به تعهدات خود عمل کند.
با این وصف از ابتدا مشخص بود که متن برجام اشکال دارد و از سوی منتقدان تذاکرات لازم داده شده بود، ولی دولت یازدهم و دوازدهم گوش شنوایی برای این توصیهها نداشت و گمان میکردند با واگذاری بسیاری از دستاوردهای کشور به نتایج برجام مشکل را حل کند، اما موفق نبود.
در حال حاضر مذاکرات موقتا متوقف شده و این مساله هم به علت تغییر دولت در جمهوری اسلامی ایران بود. طبیعتا نظرات دولت سیزدهم با مدیران اجرایی پیشین در حوزه برجام و ادامه مذاکرات متفاوت است. عموم جامعه خیلی خوشحالند. از وقتی طالبان آمده، هم ویزا ارزانتر شده و هم رشوه نمیگیرند و کار مردم را همان لب مرز و بهراحتی راه میاندازند.
همه، حتی دستفروشهایی که قبل از این باید به هزار نفر باج میدادند حالا میتوانند کاسبی کنند. میگوید الان با یک نفر طرف هستی و پولی که باید بدهی معلوم است، اما آن موقع از افسر مرزبانی تا ایست و بازرسیهای سر راه از ما که قانونی کار میکردیم باج بیمورد میخواستند. حتی یکی از افرادی که در مشهد ساخت و ساز میکرد و اتفاقی در حرم با او برخورد کردیم میگفت کارگرهای ما خوشحالند. میگفتند امروز میدانیم از مرز که رد میشویم پولمان کامل و بدون کم و کاستی به خانوادههایمان میرسد، کسی نیست که توی راه از ما باج بگیرد.
طرف مقابل، اما راننده افغانستانی است که در همان شرکت مسافربری چیز دیگری میگفت، جوانی با لهجه و لباس افغانها که میگفت از هرات آن طرفتر نرفته و نمیرود، میگفت هرات فعلا آرام است و مردم از اینکه امنیت برقرار شده خوشحال هستند، اما وقتی پرسیدیم این «فعلا» را برای چه در آن جمله گفته بود بدون اینکه تغییری در چهره یخیاش ایجاد شود گفت مردم طرفدار مسعود هستند و در جواب سوال ما که پرسیدیم اگر خوشحالند چرا طرفدار مسعود هستند و اگر طرفدار مسعودند چرا کاری نمیکنند، به دوستش نگاه کرد و چیزی نگفت جز یک جمله: از ما کاری نمیآید!
آنچه از روز اول و در خاک ایران دستگیرمان شد، سردرگمی مردم از درست یا غلط بودن اتفاقات بود؛ اتفاقاتی که سیاسیون هم در تحلیل آن از اخبار عقب افتادهاند، چه برسد به مردم.
معنی فعلا آرام است او را در حال استراحت عصرگاهی فهمیدیم. وقتی تصاویر اعتراضات هرات آمد و عدهای به خیابان آمدند و علیه پاکستان و امارت اسلامی شعار دادند و با شلیک هوایی متفرق شدند. هرچه هست، درجه حرارت در افغانستان را یکی دارد بالا میبرد و به نظر میرسد امروز آغاز یک دوره جدید در زندگی مردم افغانستان است، مردمی که بهوضوح از آمدن طالبان هم خوشحال هستند و هم ناراحت، هم به اوضاع امیدوارند و هم از وضعیت ناامید، هم اعتراض میکنند و هم وضعیت را به نسبت قبل بهتر میدانند و این چهره واقعی افغانستان است. یک سردرگمی و پیچیدگی توام با ناامیدی و نگرانی از مخبران دولتی و اطلاعاتی.