این بار هم نام محله ابوسعید تهران با وقوع یک جنایت در یک خانه که حالا به خانه وحشت معروف شده، بر سر زبانها افتاده است. محلهای ساکت و آرام با مردمان دوستداشتنی که چندروزی است زخم یک جنایت آن را آزار میدهد.
ساعت 18 دوشنبه 15 آذرماه، ماموران کلانتری 107 فلسطین، برای دستگیری یک متهم به ساختمانی رفتند که انتشار بوی مشمئزکنندهای توجه آنها را جلبکرد. پلیس پس از هماهنگی با قاضی کشیک وارد خانه مرموز سعید شد.
ماموران در بازرسی از اتاقها، دو دختر زندانی و جسد زن جوانی را کشف کردند که داخل 24 لایه کیسه پلاستیکی، مومیایی شده بود.
ماجرای خانه وحشت، دهانبهدهان میان اهالی خیابان خرمشهر چرخید و مردم جمع شدند. در بررسیهای پلیس آگاهی مشخص شد صاحب جسد، دختر جوانی است که چهار ماه پیش، با پیچگوشتی کشته شده بود و دو دختر دیگر نیز دخترفراری هستند که یکی از آنها هشتماه و دیگری سه سال در نقاط مختلف خانه ازجمله کمد، زندانی بودهاند و در روز تنها یک وعده غذا میخوردند که اغلب نان خشک و آب بود.
قاتل بیخبر از همه جا ساعت 8 شب به خانه برگشت و توسط مامورانی که از ساعتها قبل کمین زده بودند، دستگیر شد.
ساعاتی بعد نیز خواهر او که همدستش بود، دستگیر و به آگاهی منتقل شد. به گفته یکی از دختران فراری، سه زن دیگر هم زندانی سعید بودند که دو نفرشان با شکستن شیشه پنجرهها و قفلها توانستند فرار کنند اما آنها گیر افتاده و کتک خوردند.
قاتل در اعترافات خود گفت در یک مسافرخانه کار میکرده و با مراجعه به راهآهن، مسافرانی را که دنبال مسافرخانه میگشتند به مسافرخانه میبرده و دختران فراری که مدارک شناسایی نداشتند را هم به خانه خودش میآورد. او در ادامه اعترافاتش، پرده از قتل دختر جوانی در سال 93 برداشت که با پرداخت دیه به خانواده او، آزاد شده بود. با گذشت بیش از یک هفته از کشف خانه وحشت و آغاز تحقیقات گسترده پلیس برای پیدا کردن مقتولان احتمالی دیگر، چند نمونه از پروندههای قتل در تهران را که براساس جغرافیای منطقه یا آسیبهای موجود در آن معروف شدهاند، بازخوانی میکنیم.
سه ضلعی عاشقانه مرگبار در میدان کتابی
میدانکتابی، همیشه یادآور سه ضلعی عاشقانه شهلا جاهد، ناصر محمدخانی و لاله سحرخیزان است که هیچ سرانجام خوشی نداشت. شاید اگر شهلای نوجوان به عشق ناصر از مدرسه بیرون نمیرفت، نام میدانکتابی اینقدر معروف نمیشد اما شهلا از مدرسه بیرون آمد، ناصر را دید، عاشق شد، رابطهشان ادامه پیدا کرد، شهلا بزرگترشد، به عقد موقت ناصر درآمد و کمکم شعلههای حسادت در وجودش زبانه کشید. او تمام ناصر را برای خودش میخواست و نمیخواست او را با لاله، همسر دائم ناصر تقسیم کند. تصمیم گرفت لاله را از سر راه بردارد. ناصر که همراه تیم پرسپولیس به خارج از کشور رفت، شهلا 17 مهرماه 81، مخفیانه به خانه لاله رفت. چند ساعتی را پشت پرده مخفی شد تا فرزندان او از خانه خارج شوند. وقتی لاله در اتاقش تنها بود، شهلا به سمتش حملهور شد و او را به قتل رساند. خیلی زود خبر این جنایت در رسانهها و بین مردم پیچید و خبرنگاران و شهروندان کنجکاو را به میدانکتابی کشاند. خیلی طول نکشید که شهلا به جرم قتل دستگیر شد و در نهایت با وجود کشوقوسهای زیاد، 10 آذر سال 89 اعدام شد.
قتل بنیتای 8 ماهه در مشیریه
مرگ تراژیک بنیتای کوچک، یکی از غمبارترین پروندههای سال 96 بود. ساعت 11 صبح روز 29 تیرماه، پدر خودرواش را از پارکینگ خانهاش در مشیریه خارج کرد و سپس بنیتا را درون آن گذاشت و برگشت تا در را ببندد. همان زمان، دو معتاد سارق با استفاده از فرصت، خودرو را دزدیدند. پدر با شنیدن صدای خودرو، خودش را روی کاپوت انداخت اما سارقان او را روی زمین پرت کرده و فرار کردند. سارقان پس از فرار، متوجه گریه بنیتا در صندلی عقب خودرو شدند. پدر، عکس دخترکش را در شبکههای اجتماعی منتشر کرد به امید اینکه زنده برگردد. شش روز از گم شدن بنیتا گذشته بود که پلیس دخترک را درون خودروی پدرش و درحالیکه دیگر هیچ جانی در بدن نداشت، پیدا کرد. سارقان پس از مدتی دستگیر شدند و در اعترافات خود گفتند پس از سرقت خودرو، آن را رها کردند و بنیتای کوچک در اثر گرمای بیش از حد جانش را از دست داد. بعد از افشای قتل، خیلیها بهدنبال مشیریه روی نقشه تهران بودند تا خود را برای همدردی به خانه بنیتا برسانند.
انتقام در کورهپزخانههای پاکدشت
پاکدشت، فرونآباد و قیامدشت تا سالها فقط بیشتر برای مسافرانی که از جاده امام رضا(ع) عبور میکردند، شناخته شده بود. شهرها و روستاهایی آرام که درباره آن و حتی کمبودهایش در هیچ رسانه یا محفلی صحبت نمیشد تا اینکه اوایل سال 83 خبر رسید پسر جوانی در پاکدشت دستگیر شده که بیش از 20 کودک را کشته است. اهالی پاکدشت تصورش را نمیکردند محمد بیجه 22 ساله که همه او را بهعنوان جوانی سربهزیر و آرام میشناختند، بیش از 20 کودک و سه بزرگسال را پساز تجاوز کشته باشد. بیجه در یک خانواده پرجمعیت و نابسامان متولد شد. پدر و نامادریاش او را شکنجه میکردند و با این کار تخم نفرت و انتقام در وجودش کاشته شد. وقتی کودک بود، سه نفر به او تجاوز کردند و برای همین، حیوانات را میکشت تا آرام شود اما نشد و سعی کرد با تجاوز به کودکان و بزرگسالان، کشتن آنها و سپس سوزاندن جسدشان در کورهپزخانه که کارگر همانجا بود، خود را آرام کند. بیجه پس از دستگیری به قتلها اعتراف کرد و در 26 اسفند 83 اعدام شد.
جنایت عاشقانه در پل مدیریت
«پشیمانم، مرا در ملأعام اعدام نکنید.» این آخرین جملهای بود که کوشا پارسا بر زبان راند اما براساس حکم دادگاه، او در محل جنایت- پل مدیریت تهران- به دار آویخته شد.کوشا، چهار سال تمام عاشق مهسا بود اما پاسخ مهسای 22 ساله به عشق و خواستگاری او، پاسخ رد و تمسخر بود. کوشا کینه او را به دل گرفته بود و میخواست از او انتقام بگیرد. 15 تیرماه سال 90، مهسا پس از گرفتن نمرات پایان ترم همراه دوستش از دانشگاه خارج شد و زمانیکه هر دو در حال عبور از پل هوایی بودند، ناگهان کوشا به او حمله کرد و دختر جوان را با 37 ضربه چاقو از پا درآورد. با توجه به محل جنایت، این قتل در رسانهها به جنایت پل مدیریت معروف شد. پرونده زندگی کوشا 22 شهریور همان سال با قصاصاش در محل جنایت بسته شد.
عشق خونبار میدان کاج
ششم آبان ماه 89 یکی از خونبارترین جنایتهای عاشقانه در میدان کاج رقم خورد و با عنوان «جنایت میدان کاج» معروف شد. عاشق بیقرار میدان کاج، یعقوب نام داشت که دل به کیمیا داده بود. آنها سال86 با هم آشنا شدند وکیمیا پس از جدایی از شوهرش وارد زندگی یعقوب شد. پس از مدتی کیمیا، یعقوب را به جرم ضرب و جرح و اختلاف مالی به زندان انداخت. در این مدت، کیمیا با مرد جوان دیگری به نام یزدان آشنا شد. یعقوب باور نکرد اما وقتی ماجرا را از زبان کیمیا شنید، دیوانه شد. با یزدان در میدان کاج قرار گذاشت و او را با ضربات متعدد چاقو نقش زمین کرد و به هیچکس نیز اجازه نداد به یزدان کمک کند. سرانجام یعقوب دستگیر شد و یزدان نیز به بیمارستان منتقل شد اما بر اثر شدت جراحات فوت شد. عشق یعقوب فرجام خوبی نداشت و بامداد 15 دی ماه همان سال قصاص شد.
شهرک اکباتان، قتلگاه فرزندان
اکبر خرمدین یک بازنشسته نظامی ساکن اکباتان بود. ماجرای قتلهای سریالی او با قتل پسرش بابک خرمدین آغاز شد. با پیداشدن جسد مثله بابک در اکباتان، خرمدین دستگیر و در اعترافات بعدی خود، پرده از راز قتل دختر و دامادش برداشت که سالهای 90و97 آنها را با همکاری همسرش و استفاده از مواد بیهوشی به قتل رسانده بود. او در بازجوییها گفت به علت فساداخلافی فرزندانش آنها را به قتل رسانده است. در حالیکه پرونده خرمدین در حال بررسی بود، خبر مرگ او به دلیل سکتهقلبی در آبان امسال منتشر شد اما همسرش همچنان در زندان است.
خانه خونین خیابان گاندی
تراژدی خانه شماره 19 خیابان گاندی در شمال تهران، با عشق آتشین سمیه و شاهرخ 16 ساله و دو جنایت هولناکشان در سال 75 گره خورده است. آنها یکسال قبل با هم آشنا شدند و قرار ازدواج گذاشتند اما مادر سمیه مخالف بود. وقتی اصرارشان بینتیجه ماند، نقشه قتل خانواده دختر را کشیدند. 12 دی ماه سال 75 روز جنایت تعیین شد. هر دو وارد خانه شدند. سمیه ابتدا برادر کوچک هشت سالهاش را در وان حمام خفه کرد و سپس با کمک شاهرخ، سپیده خواهر 11 سالهاش را با تزریق آمپول هوا کشتند. حالا نوبت مادر بود. او را هم با ضربات چاقو زخمی کردند. جنایت نوجوانانه آنان، جامعه را در شوک عجیبی فرو برد. دادگاه در 17 بهمن همان سال هر دو را به قصاص محکوم کرد اما با گذشت پدر سمیه، شاهرخ به 10 سال و سمیه به 12 سال زندان محکوم شدند.
دهکده المپیک، لانه خفاش شب
غلامرضا خوشرو، ملقب به خفاششب، قاتل زنجیرهای بود که 9زن و دختر را با هدف سرقت و بعد تجاوز بیرحمانه به قتل رساند. برخی از اهالی دهکدهالمپیک آن روزهای سیاه را بهخوبی بهیاد دارند؛ شبهایی که وحشت داشتند از خانه خارج شوند. او پس از ارتکاب قتلها، یکبار سال71 دستگیر شد ولی از چنگ ماموران گریخت. باردوم سال75 دستگیر و یکسال بعد درملأعام اعدام شد.
نگاه کارشناس: شرایط جنایت تعیینکننده است
پروندههای قتل به دلایل مختلفی بر سر زبانها میافتد و تا مدتها مردم در مورد آن کنجکاوی میکنند.گاهی به دلیل شرایط خاص قاتل و مقتول، گاهی به خاطر نوع قتلی که رخ داده است، گاهی به دلیل محل وقوع قتل و بسیاری دلایل دیگر. در این باره گفتوگویی داشتیم با نسترن حبیبیان، کارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسی که در ادامه میخوانید.
چرا گاهی محل وقوع جنایت، مهمتر از جنایتی میشود که رخ داده است؟
در جرمشناسی، بحثی تحت عنوان جرایم یا جرم منطقهای داریم که لزوما افراد حاضر در آن نقطه مورد توجه نیستند، بلکه جرایمی که در آن نقطه یا نقاط رخ داده و سابقه تاریخی داشته، مهم است و به آن توجه میشود. به طور مثال، جرایم موادمخدر در مرزهای سیستان و بلوچستان یا قاچاق کالا و ارز در برخی شهرهای مرزی. بحث دیگری که باید به آن توجه داشت، موضوع به ارث رسیدن جرم است. یعنی فرض کنید پدر خانوادهای مرتکب جرمی شده است و حالا پسران خانواده یا اقوام او مرتکب همان جرم میشوند و متاسفانه در برخی شهرها این روند بسیار در حال تکرار شدن است. ریشه این مسائل نیز به طور عمده ناشی از کا ستی و کمبودهایی است که از روز اول در آن منطقه وجود داشته و ممکن است مبنای فرهنگی یا مالی داشته باشد.
پس چرا با وجود اینکه قتلهایی با شرایط متفاوت وجود دارد، اما گاهی پروندهها با نام محل جنایت، بسیار معروف میشود؟
گاهی بزهدیده یا بزهکار خیلی معروف است و نام منطقه یا قاتل و مقتول را بر سر زبانها میاندازد، گاهی هم رسانه بیدلیل در مورد موضوعی، دغدغه ایجاد میکند. برای مثال همین محله ابوسعید که خبر کشف جنایت و زندانی شدن دو دختر در آن منتشر شد، به نظر من خبر بسیار بیاهمیتی بود و دلیلی نداشت به آن در این حد پرداخته شود. البته بیقانونیهایی هم در آن رخ داد که نباید میشد. مثلا جرایم منافی عفت افشا و تصاویر متهم و قربانیان منتشر شد. در واقع در گزارشیکه از متهم خانهوحشت منتشر شد، چند جرم ارتکابی مشاهده میشود که با آن چند رکن قانونی مورد بیتوجهی قرار گرفت.
پس چرا بسیاری از مردم در اینترنت، جنایت را با محلی که رخ داده جستوجو کردهاند؟ به طور مثال جنایت میدان کتابی یا جنایت میدان کاج یا پل مدیریت. انگار که نام محل جنایت بهتر در خاطرشان مانده است تا آن جرم و جنایت.
این مساله به حافظه تاریخی افراد برمیگردد که در جرمشناسی به آن تبادر گفته میشود. یعنی به محض اینکه جرمی به وقوع میپیوندد، ذهن افراد حادثه مشابهی را به یاد میآورد که در گذشته رخ داده است. به زبان سادهتر، عرف جامعه زمانی که جنایت میدان کتابی یا کاج و پلمدیریت رخ داد، نسبت به آن حادثه واکنش شدیدی نشان داد و حالا به محض اینکه واکنشی ذهن انسان را درگیر میکند، از لحاظ جرمشناسی به حادثههای قبلی متبادر میشود.
آیا انگیزههای قاتلان هم در اینکه محل جنایت بیش از خود جنایت معروف شود، موثر است؟
انگیزه هم بیتاثیر نیست. اگر سطح رفاهِ نقطهای که جنایت رخ داده است، بالا باشد، دغدغهها به سمت موضوعات احساسی میل میکند. ضمن اینکه نمیتوان این ادعا را هم مطرح کرد که فقر فرهنگی فقط در جنوب شهر وجود دارد اما وقتی سطح رفاه کاهش پیدا میکند و مسائل فرهنگی و مالی نیز پررنگ میشود، در این حالت، نوع دغدغه نیز تغییر ماهیت میدهد.
لیلا حسین زاده - ضمیمه تپش روزنامه جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت