این داستان را شهرام رحیمیان در قالب رمانی با عنوان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» منتشر کرد. منتقدان بعد از خواندن کتاب به دو دسته تقسیم شدهاند؛ دستهای که کتاب را ستودهاند و دسته دیگری که تازگی قابل اعتنایی در مضمون کتاب نمیبینند. هادی مرزبان از دسته اول محسوب میشود و چند سالی تلاش کرد تا بالاخره موانع متعدد را پشت سر گذاشت و توانست نمایش «دکتر نون» را به صحنه ببرد. این نمایش با بازی حامد کمیلی، بهنام تشکر، شیوا مکینیان، عارفه معماریان، زهره پرتوی و تعداد زیادی بازیگر و هنرور از هفتم فرودین در تالار اصلی تئاتر شهر روی صحنه است. شیوه کارگردانی هادی مرزبان در نمایش «دکتر نون» شبیه اجرایی است که او از نمایشنامههای اکبر رادی به صحنه برده با این تفاوت که نمایشنامه «دکتر نون» برای روایت داستانش مرزهای زمان را بر میدارد و هر دم به حال و گذشته و آینده میلغزد. مرزبان این ویژگی متن را مجوزی در نظر گرفته برای شکستن قراردادهایی که در جهان اثر وجود دارد و در نتیجه فضایی مشوش و آشفته پیش روی مخاطب قرار گرفته که مرزبان آن را متاثر از روان آشفته و پریشانی شخصیت دکتر نون میداند.
فضای رمان «دکتر نون» که حوالی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روایت میشود، از جهان نمایشنامههای اکبر رادی خیلی دور نیست. آیا به آثار سیاسی اجتماعی دهههای ۳۰ و ۴۰ علاقهمندید؟
بله. مسلم است وقتی نمایشنامهای در دست میگیرم، حتما حرف و مسالهای دارد که درصدد طرح و بیان آن هستم. نمیدانم اطلاع دارید یا نه ولی من بیشتر از هشت سال شاید حتی نزدیک به ۱۰ سال است که در صدد اجرای این نمایش هستم. در ابتدا میخواستم آقای مشایخی نقش دکتر نون را بازی کند اما به قدری اجرای نمایش به مانع برخورد که به کرونا رسیدیم و دو سال هم گرفتار کرونا بودیم. در این مدت آقای مشایخی را از دست دادیم و برای همکاری با چند بازیگر دیگر هم به موانعی برخورد کردیم تا اینکه بالاخره توانستیم امسال آن را به صحنه ببریم.
به دفعات بازیگران این نمایش تغییر کردند. درست است؟
هر کدام از بازیگرانی که برای نقشهای مختلف از جمله نقش «دکتر نون» انتخاب شده بودند، کاملا مناسب نقش بودند. از آقای مشایخی گرفته تا آقای رضا کیانیان و آقای فرهاد آئیش و دیگرانی که برای نقش دکتر نون انتخاب شدند از نظر من خود «دکتر نون» بودند. البته که هر کدام از این بازیگران بازی خودشان را ارائه میکردند و دکتر نونهای متفاوتی را به نمایش میگذاشتند، همین طور که امروز آقای کمیلی، «دکتر نون» متفاوتی را به نمایش میگذارد؛ «دکتر نون» مورد نظر من با معیارها و تواناییهای خود کمیلی.
متاسفانه در برهههای مختلف به دلایلی نتوانستیم این بازیگران را داشته باشیم. استاد مشایخی را پیش از آنکه بالاخره نمایش اجرا شود، از دست دادیم. یکی دیگر از این دوستان به کرونا مبتلا شد و به همین ترتیب بازیگران مختلف در برهههای زمانی مختلف آمدند و رفتند. در نهایت آقای کمیلی این نقش را برعهده گرفت و من بسیار از ایشان راضی هستم و بسیار بازیگر خوبی است.
در واقع اتفاق خوب نمایش دکتر «نون» برخلاف تصور، بازی حامد کمیلی است. داشتیم درباره دهه ۳۰ و ۴۰ صحبت میکردیم و سوال این است که چه چیز این برهه تاریخی برای شما جذابیت دارد؟
دوره تاریخی نمایش برایم فرقی ندارد؛ ما برای جامعه خودمان صحبت میکنیم، جامعهای که با مشکلات متعددی روبهروست. اگر به متن نمایش دقت کنید، در جای جای آن میبینید چه موضوعاتی مد نظر ما بوده است. اصلا به این فکر نکردم که نمایش در چه تاریخی رخ میدهد؛ مربوط به صد سال قبل است یا ده سال قبل یا همین امسال. به این توجه کردهام که چطور میتوانم مسائل جامعه امروزم را مطرح کنم. چطور میتوانم آینه مردمم باشم. برای نشان دادن دهه ۳۰ یا ۴۰ نیست که به آن سالها برمیگردم بلکه حرفهای امروز را در قالب روایتهایی از آن دههها طرح میکنم.
در ضمن این را هم اضافه کنم که نمایش «دکتر نون» برخلاف کارهای قبلی من رئال نیست. حتما خودتان متوجه شدهاید سبک متفاوتی دارد که اصلا نمیخواهم اسم خاصی روی آن بگذارم. البته بازیها واقعگرایانه است ولی زمان و مکان روایت را به هم ریختهایم و از فلان ماه و سال و لحظه، ناگهان به لحظه دیگری میرویم. این نوع روایت و تغییر فضا و زمان برای من اهمیت داشت و دوست داشتم آن را تجربه کنم.
چرا در فضاسازی و شیوه اجرایی به واقعگرایی وفادار ماندهاید و تقریبا واقعیت را بازسازی کردهاید؟
مجبور بودم چون نمایش مربوط به همان سالهاست و مساله ما دکتر مصدق و دکتر نونهاست. داستان نمایش یک ماجرای تاریخی معروف است که حتما شما هم شنیدهاید؛ در یک روز همه مردم تا قبل از ظهر، شعار زندهباد مصدق سر میدادند و بعد از ظهر، شعار مرگ بر مصدق. من این خاطره را به یاد دارم. آن زمان من کودک بودم و در سبزوار زندگی میکردیم. خانه ما روبه روی مسجد پامنار سبزوار بود. به همراه مادرم و همسایهها روی پشت بام رفتیم و از آن بالا مردی را دیدم که روی شانه مردم بود و همه شعار زندهباد سر میدادند. بعد از ظهر همان مرد را دیدم که از روی گلدسته مسجد به پایین پرتاب شد! مردم در یک روز، رنگ عوض کرده بودند؛ نه همه مردم ولی امثال جاهلهایی که در اطراف دکتر نون در نمایش ما هم دیده میشوند، به وقت سختی و گرفتاری رنگ عوض میکنند.
روایت غیرواقعگرایانه نمایش فرصتی نبود برای اینکه آن را در فضایی بیزمان و مکان اجرا کنید یا فضاسازی سیالتری داشته باشید؟
آن وقت نمایش دیگری میشد که انشاءا... وقتی شما کارگردانی کردید، میتوانید به صورت بیزمان و بیمکان آن را به اجرا بگذارید. در ضمن من از آن دسته آدمها نیستم که وقتی نامهای مینویسم دنبال نامهام بروم و آن را بخوانم. مخاطب میتواند برداشت خودش را از نمایش من داشته باشد.
جزئیات زیادی در صحنهپردازی وجود دارد، تعداد زیادی بازیگر و هنرور روی صحنه هستند و در مجموع بیشتر به سمت واقعگرایی رفتهاید...
من از همان ابتدا گفتم نمایش من رئال نیست. شما میتوانید هر اسمی خواستید روی آن بگذارید. بازیگران رئال بازی میکنند ولی درختهایی روی صحنه داریم که ریشههای آن به سمت بالاست. این درختهای واژگون بیدلیل در صحنه قرار نگرفتهاند و از همان ابتدا نظر تماشاگر را جلب میکنند. من این نمایش را این طوری دیدهام و اجرا کردهام. فردی بوده که از گروه اخراج شده و درباره این نمایش سمپاشیهایی داشته از جمله اینکه به انتخاب حامد کمیلی انتقاد کرده در حالی که به قول شما یکی از نقاط قوت این نمایش، بازی حامد کمیلی است. من در کار با این بازیگر بسیار راحت بودم و میدانم آینده خوبی دارد چون با اکثر بزرگان سینما و تئاتر ایران همکاری کردهام و حالا میبینم که حامد کمیلی پا جای پای این بزرگان گذاشته و برای نقش زحمت میکشد. او خیلی سریع به خواسته من پی میبرد و چیزی که میخواهم را اجرا میکند.
حامد کمیلی برای نقش دکتر نون وزن کم کرده است؟
فکر میکنم در جریان تمرینهای نمایش وزنش کم شد. چون به قدری کار کرد و زحمت کشید که بعید نیست وزنش کم شده باشد. کمیلی از آن دست بازیگرانی است که برای نقش واقعا زحمت میکشد، هر روز تمرین بدن و بیان دارد و برای کارش وقت میگذارد. من فکر میکنم او در طول تمرینها به خودی خود لاغر شد. من هر وقت سراغش میرفتم تا چیزی را به او بگویم، توضیحی بدهم یا ببوسمش، خیس عرق بود.
چرا دو درخت واژگون در صحنه نمایش دارید در حالی که مابقی اجزای صحنه کاملا واقعگرایانه هستند. به نظر میرسد این دو درخت، قراردادهای اثر با مخاطب درباره جهان نمایش را نقض میکنند!
سر تا سر این نمایش از ذهن مشوش دکتر نون بیرون میآید. هیچکدام از رویدادها واقعیت ندارد و هیچ کدام از افراد حضور فیزیکی در صحنه ندارند. تمام آدمهای نمایش در ذهن دکتر نون زندگی میکنند و او آنها را تجسم و تصور میکند؛ از دکتر مصدق گرفته تا باقی شخصیتها. اصلا از همان ابتدای نمایش، دکتر مصدق توضیح میدهد که حدود هفت سال پیش مردهاست. یعنی در بدو امر با این جمله برای مخاطب روشن میکند که این نمایش واقعیت ندارد و در ذهن مشوش دکتر نون اتفاق میافتد. از آنجا که دکتر نون دچار فروپاشی روانی شده و شعورش را از دست داده، ماجرا به صورت خطی روایت نمیشود و شاهد شکست زمان هستیم. اتفاقات و رویدادهای زندگی دکتر نون در این نمایش به ترتیبی تعریف میشوند که در ذهن و خاطر مشوش او شکل گرفتهاند.
یکی دیگر از مواردی که قراردادهای نمایش را نقض میکنید مربوط به حضور یک بازیگر دیگر در نقش دکتر نون است در حالی که از ابتدا تا انتهای نمایش و در تمام دورهها و سنین مختلف ما دکتر نون را با بازی حامد کمیلی و یک گریم ثابت میبینم. چرا در این صحنه بهخصوص و فقط یک بار، بازیگر دیگری ظاهر میشود، نقش دکتر نون را بازی میکند، سیلی میخورد و بعد هم بر میخیزد و از صحنه بیرون میرود؟
کارگردان و مخاطب در تئاتر با هم قراردادهایی دارند از جمله اینکه هر آن کس و هر بخشی از صحنه که نور ندارد، وجود ندارد. وقتی نور را از بازیگر و بخشهایی از صحنه میگیریم یعنی آنها دیگر وجود ندارند. در صحنهای که به آن اشاره میکنید، دکتر نون در میانه صحنه ایستاده و دارد به خودش که در حال شکنجه شدن است نگاه میکند. حتما در دنیای واقعی هم از بعضی افراد شنیدهاید که تجربهای شبیه به جدا شدن از جسم خودشان دارند و توانستهاند خودشان را از دور ببینند. بعد از کشیدهای که به دکتر نون در آن صحنه میزنند، نور گرفته میشود و بازیگر از صحنه میرود. از زمانی که نور گرفته شده، یعنی او دیگر وجود ندارد.
در مورد درختها چه ایدهای داشتید؟
دوست ندارم درباره درختها زیاد صحبت کنم چون موضوعات زیادی درباره واژگونی آن درختها وجود دارد که من خیلی علاقهمندم مخاطب خودش کشف کند که چرا ریشههای این درختان در هواست و حتی از بین رفته. نمیخواستم شعار بدهم اما فقط همین نکته را در نظر داشته باشید که مردی و مردانگی از بین رفته، ارتباط ما با ریشهها قطع شده، ریشههایمان رو به هواست و اصلا معلوم نیست چه بلایی سرشان آمده است. زمانی یک تار سبیل امانت میگذاشتند و پول میگرفتند و به موقع هم پس میدادند اما امروز زندانهای ما پر است از زندانیهای مالی و کلاهبردارهای بزرگ و کوچک. این فقط یک نمونه است که نشان میدهد دیگر از اصالت و مردانگی شخصیت و انسانیت خبری نیست؛ گویی همه آویزان هستیم و ریشه نداریم. گاهی وقتی برخی جوانها را میبینم، برخی و نه همه. گویی ریشه ندارند و معلق هستند. برخی دانشجویان یا حتی اساتید ما وقتی پروازشان از فرودگاه تهران بلند میشود، همه هویت و گذشته خودشان را فراموش میکنند، یادشان میرود ما همان ملتی هستیم که سعدی و مولانا و فردوسی و رودکی و ... دارد.
نقد شما به شرایط امروز، در مرکز نمایش «دکتر نون» که به دهه ۳۰ مربوط است، چه میکند؟
نکته اینجاست که در زمانه دکتر نون هم چنین مردمانی داشتیم. همان طور که همسر دکتر نون اشاره میکند، مردمی که روزی طرفدار دکتر مصدق و دکتر نون بودند و آنها را روی سر میگذاشتند، روز دیگر آنها را زیر پا نابود میکنند.
ماجرای آن زن سرخپوش را هم در میانه آن همه بلوا و آشوب توضیح میدهید؟
امیدوار بودم این را بدانید. احتمالا به سن شما قد نمیدهد اما زن سرخپوشی سالها در میدان فردوسی تهران دیده میشد که با نام یاقوت شناخته میشد و مسعود بهنود هم گفتوگویی با او داشت. کسی نفهمید او چرا سرخ میپوشید و چرا منتظر بود و چرا آمد و چرا رفت اما قصههای زیادی دربارهاش ساختند. با این همه برای نسل ما این زن نماد عشق بود. خیلیها بر این عقیده بودند که این زن در انتظار مردی است که روزی رفته و قرار است برگردد. من این شخصیت را در نمایش دکتر نون بازآفرینی کردهام چون عشق در زندگی دکتر نون اهمیت زیادی داشت و تاکید داشتیم که به عشق بها بدهیم چون در نهایت هم دکتر نون عشق را انتخاب کرد. در نتیجه گاهی دکتر نون و زن سرخپوش برخوردهایی با هم دارند که به نگاههای آشنا ختم میشود. آنها بدون هیچ دیالوگی از کنار هم طور عبور میکنند که گویی همدیگر را میشناسند یا درد مشترکی دارند.
در پایان نمایش، صحنه پر است از زنانی که خواهان انتقام از دکتر نون هستند حتی بیشتر از مردان و انگار این زنان متعلق به طبقه خاصی هم هستند؛ زنان قلدر و چماق به دست!
بله همین طور است. از آن سالها که شما به یاد نمیآورید و من هم بچه بودم، به خاطر میآورم که زنان بدکاره را از محلههای بدنام بیرون کردند و آنها به خیابان آمدند به قداره کشی و چماق کشی. نمونهای از همین زنها را در نمایش ما میبینید که به خیابان ریخته و میخواهند دکتر نون را به سزای اعمالش برسانند. زمانی همین دسته آدمها برای دکتر مصدق و دکتر نون کف میزدند و ایول ایول میگفتند و بعد همینها هم به خیابان ریختند وعلیه مصدق و کابینهاش شعار دادند.
به نظر فضایی کاملا تخفیف یافته از دوره کودتا ترسیم کردهاید و حتی دکتر مصدق هم تا جایی تنزل یافته که به دکتر نون میگوید همسرت را از خانه بیرون کن!
از ابتدای این گفتوگو توضیح دادم که آنچه در نمایش میبینید، در ذهن آشفته دکتر نون رخ میدهد. دکتر مصدق شخصیتی نبود که درباره زندگی شخصی کسی اظهار نظر کند چه رسد که توصیه کند همسرش را از خانه بیرون بیاندازد. همه اینها زاییده ذهن مشوق دکتر نون است؛ واقعیت ندارد چون شان و جایگاه مصدق این نبود. دکتر نون مثل خیلیهای دیگر در ابتدا از دکتر مصدق بت ساخته بود و بعد نتوانسته بود به این بت وفادار بماند.
خودتان از نمایش راضی هستید؟
برخی سعی کردند سمپاشی کنند اما خیلی خوب پیش رفتیم و هفته گذشته حتی یک صندلی خالی نداشتیم. شاید با شروع ماه مبارک رمضان کمی از تعداد تماشاگران کاشته شود اما به نظرم توانستهایم مخاطب را راضی کنیم. در گذشته درباره مصدق دو سه نفری آثاری ساختهاند و آقای کیمیایی هم قصد دارد فیلمی درباره مصدق بسازد اما به نظرم آثاری که قبلا ساخته شده در شان دکتر مصدق نبوده است. امیدوارم نمایش ما در شان او باشد و مردم هم از تماشای آن لذت ببرند.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم