مسأله این است که از این میزان 35درصد فقیر محسوب میشوند؛ یعنی یکسومشان. 57درصدشان هم جزو طبقه متوسط هستند و البته 8درصد از خانوارهای ایرانی را هم طبقات ثروتمند و برخوردار تشکیل میدهند.
به گفته معاونت رفاهاجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاهاجتماعی هم که 77.4 میلیون ایرانی دارند یارانه میگیرند که از این میزان 27میلیون و صد هزار نفرشان را هم فقرا تشکیل میدهند. با توجه به این آمار و اینکه بسیاری برای رهایی از فقر به هر ریسمانی چنگ میزنند، میتوان هشدار داد که هستند فرصتطلبانی که به بهانه آموزش کسب سریع موفقیت و ثروت برای طعمههایشان کیسه دوختهاند.
خب اینها چه ارتباطی پیدا میکند به سبک زندگی خانوادههای ایرانی؟ ماجرا این است که خیلی از خانوارهای فقیر، طبیعی است که بخواهند به سمت خانوادههای متوسط و حتی سبکزندگی خانوارهای برخوردار حرکت کنند.
در غالب خانوارهای متوسط نیز شاهد این گرایش هستیم که افراد زیادی که عضو این گروهها هستند، بخواهند به سمتوسوی یک زندگی بهتر بروند که البته چندان غیرمنطقی نیست؛ چرا که غالبا این خانوارها احساس ناامنی اقتصادی و در نتیجه احساس ناامنی اجتماعی، فرهنگی و... میکنند.
از سوی دیگر، شاهد فرزندانی هستیم که با گرفتاریهای مالی والدین خود بزرگشده و ناامنی اقتصادی و در نتیجه گرفتاریهای اجتماعی و سبکزندگی ناشی از آن را دیدهاند و در رویاهای خود دوست دارند به یک سبکزندگی خوب و سرشار دست پیدا کنند.
زمانهای که عوض شده است
از سوی دیگر در زمانهای زندگی میکنیم که ابزار اصلی قدرتفردی و حتی قدرتملی و بینالمللی را پول و ثروت تشکیل میدهد. امروزه کشورهایی بیشترین اثرگذاری را دارند که بیشترین ثروت و تولیدملی و پسانداز و در نتیجه بیشترین سرمایهگذاری در نقاط دیگر را دارند.
کافی است مقایسهای بین روسیه و چین انجام بدهید. دو کشور از حیث قدرتنظامی و وسعت و عضویت در شورای امنیت و... یکسان هستند اما چیزی که باعثشده تا قدرت چین بسیار فراتر برود و عملا این کشور را به دومین ابرقدرت جهان تبدیل کند، ثروت و تولیدی است که دارد.
این اتفاق وارد زندگیهای فردی هم شده و شاهدیم که ما غالبا ناخواسته، افرادی را که ثروت و درآمد و داراییهای بیشتری دارند، دارای موفقیت و ارج و قرب بیشتری میدانیم که البته منطقی و شرعی و دینی نیست ولی اتفاقی است که بیشتر اوقات میافتد و مشاهده میکنیم.
چه روانهایی که نابود میشود
وقتی این گزارهها را کنار هم میگذاریم، متوجه میشویم که چرا گرایش جوانترها به کسب ثروت و درآمد بیشتر و سبکزندگی مرفهتر اینچنین اوج گرفته.
آنها در واقع دارند در جهانی زندگی میکنند که چنین است. از سوی دیگر میخواهند امنیت خودشان را در سایه این امنیت اقتصادی و امنیت پساندازها بهدست آورده و تعریف کنند. اینجاست که اتفاق تلخی میافتد؛ عدهای از این وضعیت، سوءاستفاده میکنند.
طبق قانون عرضه و تقاضا، وقتی تقاضایی موجود باشد، حتما عرضهای هم اتفاق خواهد افتاد. وقتی که جوانترها و حتی مسنترها در یک خانواده، علاقهمندند که بهشدت به سمت و سوی کسب ثروت و پولدارترشدن بروند، عرضههایی هم به این منظور اتفاق میافتد و متأسفانه شاهدیم که بخشی از این عرضهها نیز شامل کسب نتایج سریع و فستفودی و فوری در حوزه رسیدن به ثروت و یک سبکزندگی ثروتمندانه است؛ عرضهای که انرژیها و تمرکزها و روانهای زیادی را در خانوادههای ایرانی بههمریخته است. شاید میپرسید چگونه؟
سریع برسیم یا سریع نرسیم؟
حقیقت این است که توفیقداشتن در زندگی و موفقیت کسبکردن و رسیدن به ثروت و موفقیتهای اقتصادی و تجاری و کسبوکاری، یک فرآیند است که نیاز به زمان دارد و البته احتمال شکست هم در آن بالاست؛ اینطور نیست هر زمان که اراده کنیم، حتما اتفاق میافتد.
ممکن است دهها و صدها بار اراده کنیم ولی اتفاق نیفتد؛ البته مدعی نیستیم که فرآیند کسب موفقیتهای اجتماعی، و اقتصادی و مالی، مثل گذشته زمانبر است. قطعا این موفقیتها میتوانند به نسبت پیشرفت زمانه ما در زمان کمتری اتفاق بیفتند.
امروزه جوانترها میتوانند با ایجاد یک استارتآپ، زمان رسیدن به موفقیتهای بزرگ را بسیار کمتر کنند اما نکته اینجاست که بسیاری هم میتوانند استارتآپهایی بزنند و اتفاقی برایشان نیفتد.
موفقیت های بیرضایت
حقیقت این است که در دوره ما بیصبری برای رسیدن به موفقیت و دستاوردهای مالی و اقتصادی، آسیب فراوانی به حیات روانی خانوادهها و جوانها و سبکزندگی آنها زده است حتی گاه شاهدیم که زوجین به این منظور، دست به کارهای محیرالعقولی میزنند که سر از صفحه حوادث هم در میآورد. از سوی دیگر این ولع و حرص بیش از اندازه برای رسیدن به موفقیت، غالبا میتواند موجب ازبین رفتن رضایت در زندگی شود؛ یعنی در نهایت شما یکسبکزندگی دارید که در آن موفقیت حضور دارد اما خبری از رضایت نیست.
این همان نکتهای است که آنتونیرابینز در یکی از کتابهایش به آن اشارهکرده و میگوید افراد بسیار ثروتمندی را دیده است که حال و روز روانی و روحی خوشی ندارند. در واقع آنها از نظر کاری اقناع و اشباع شدهاند ولی از نظر رضایت در زندگی و شادی به مرحله اقناع و اشباع نرسیدهاند و به همین دلیل فکر میکنند چیزی کم است.
آیا جوانها این همه وقت میگذارند؟
نکته بسیار جالبتر این که حتی خود کسانی که بهصورت حرفهای در حوزه ادبیات توسعه فردی و موفقیت کار میکنند، اعتقادی به رشد سریع ندارند و معتقدند باید زمان زیادی برای رسیدن به توفیق مالی و غیرمالی صرف شود.
در بین کتابهای حوزه توسعه فردی، افرادی چون برایان تریسی و دارن هاردی و... صاحب اعتبار زیادی هستند اما حتی این افراد هم اعتقادی به رشد سریع ندارند.
در واقع شما میتوانید بهطور سریع و ضربتی جهت حرکتتان را عوض کنید و در مسیر موفقیت قرار بگیرید اما نمیتوانید به این توفیقها و موفقیتها برسید.
رسیدن به توفیق مالی نیازمند یک فرآیندی است که باید در عادتها و سبکزندگیمان ایجاد کنیم تا بعد از سالها و کمکم به دستاوردهای قابلتوجهی برسیم. این زمان به شرط اینکه متمرکز و کوشا و مستمر باشیم از 3تا10سال تخمین زده شده است اما آیا جوانان ما حاضرند چنین زمانی را صرف کنند؟
پیامهایی که مخابره میکنیم
در واقع باید بحث را کمی فراتر ببریم و به سوءکارکردهای عادتی به نام صبر در خانوادهها و جوانترهای ایرانی اشاره کنیم.
اساسا ما تعبیرهای نامناسبی از صبرکردن داریم؛ درحالی که اگر این تعبیرها درست و بهسامان باشد، میتوانیم صبورتر باشیم. حقیقت این است که انسان، صرفا برای کارها و اموری صبر میکند که برایش ارزشمند هستند.
شما اگر بیماری قلبی سختی داشته باشید حتی اگر چندساعت هم نیاز باشد در مطب یک فوقتخصص قلب و عروق منتظر خواهید مان اما هیچوقت برای خرید دو عدد نان، بیشتر از چند دقیقه خودتان را معطل نخواهید کرد؛ البته این به آن مفهوم نیست که نان بیارزش است اما چیزی که زیاد است نانوایی و انواع نانهای بستهبندی و.... اساسا وقتی ما سریعتر میخواهیم به یک نتیجه برسیم، به طور غیرمستقیم داریم این پیام را مخابره میکنیم که: این ثروت برای من ارزشی ندارد؛ چرا که حتی حاضر نیستم برایش چند سال وقت بگذارم.
یک نکته جالب
شاید وقتی از بیصبری در خانوادههای ایرانی صحبت میشود، همه آن را به حوزه حسن خلق و رفتارهای درونخانوادگی ربط بدهند؛ البته این نیز بخشی از صبوربودن هست اما مغز و ریشه اصلی صبر این است که شما برای چیزهایی آن را خرج خواهید کرد که برایتان از اهمیت زیادی برخوردار باشند.
یکی از صوفیان هندی در این مورد نکته جالبی را مطرح میکند: یک سالک اگر بخواهد چندماهه و یکساله به خدا برسد، یعنی که خدا برایش در حد یک فستفود ارزش دارد.
هرچقدر زمان بیشتری بخواهد برای رسیدن به خدا صرف کند به آن معناست که خدا برایش همانقدر ارزش دارد. اگر حاضر باشد همه عمرش را به این منظور صرف کند، او پیشپیش به مقصد رسیده است؛ چرا که ثابت میکند خداوند برایش بینهایت ارزش دارد و حاضر است بینهایت برایش صبر کند.
آسیبهایی که به فرهنگ کار واردشده
در واقع یکی از مشکلات رایج خانوادههای ایرانی را باید بیصبری در رسیدن به دستاوردها بدانیم. به همین دلیل است که فرهنگ کار در ایران اینچنین دچار مشکلشده و همه کار کردن را کانالی برای درآمد بیشتر میدانند.
این تفاوتی است که بین شهروندان شاغل ایرانی و کشورهایی چون ژاپن، کرهجنوبی و... به چشم میخورد و نویسندگان زیادی به آن اشاره کردهاند.
ساقهای تلخ، میوههایی شیرین
متأسفانه وقتی که تعجیل ایرانیان برای رسیدن به زندگی خوب و نبود آگاهیهای لازم به این منظور را کنار هم میگذاریم، میبینیم که بخشی از آسیبهای واردشده توسط ادبیات توسعهفردی و موفقیت در ایران از کجا ناشی میشود.
گروهی از مدرسان، نویسندگان، ناشران، سخنرانان و مربیان سعی میکنند از این عطش عمومی نهایت استفاده را ببرند و قولهای موفقیتهای چند ماهه و حتی چند روزه و... را میدهند.
این در حالی است که حتی افرادی چون برایان تریسی، دارن هاردی، آنتونی رابینز و... هم اعتقادی به این امر نداشته و ندارند و مشخص نیست چنین افرادی ادعاهای خود را مبتنی بر چه قاعدهای مطرح میکنند.
حقیقت این است که در حدیثی از حضرت امیر علیهالسلام بیان شده است: کار کردن، ساقهای تلخ ولی میوهای شیرین دارد. در حقیقت اگر عجله زیادی برای رسیدن به ثروت دارید، یعنی دستاوردهای مالی برایتان اهمیت زیادی ندارد و صرفا برای عقب نیفتادن از قافله دیگران میخواهید چنین کاری را انجام بدهید و چهبسا اگر در چنین وضعیتی نبودید، هیچگاه به آن فکر نمیکردید.
عیسی محمدی - جامعه / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد