نکاتی درباره یک ویدئوی پربازدید از مواجهه جعفر پناهی با شهید آوینی

بی‌سوادی؛ از سوال پرت تا موج‌سواری

این روز‌ها در فضای مجازی، ویدئویی دست به دست می‌شود که در آن گفت‌و‌گویی میان دو چهره مشهور در حاشیه سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب در سال ۱۳۷۰ درگرفته است. یکی از این چهره‌ها، بعدا در مناطق مرزی کشور در شلمچه در حین فیلمبرداری یک فیلم مستند روی مین رفت و شهید شد و دیگری این روز‌ها به دلیل جرایم امنیتی در زندان است، یکی مرتضی آوینی بود و دیگری جعفر پناهی که البته آن روز‌ها هنوز اسمی نداشت و شناخته شده نبود.
کد خبر: ۱۳۷۴۴۷۳
نویسنده سعید مستغاثی - مستندساز و کارشناس سینما
به گزارش جام جم آنلاین، یادداشتی که می‌خوانید تحلیل سعید مستغاثی، منتقد و کارشناس سینمایی شناخته شده کشور است که درباره این ویدئو و زمینه‌های بروز این گفت‌و‌گوی دوطرفه و سرانجام افراد حاضر در این ویدئوست.

آنچه در این ویدئو رویت می‌شود، سوال یکی از حاضران (که بعد‌ها با نام جعفر پناهی مدعی فیلمسازی در این سرزمین شد) از شهید سید‌مرتضی آوینی است در جلسه‌ای که تحت عنوان «سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب»، پس از دهمین جشنواره فیلم فجر در بهمن۱۳۷۰ در دانشکده سینما و تئاتر برگزار شد. سمیناری که تقریبا همه مدعیان سینمای شبه روشنفکری و اخلاف موج نو اواخر دهه۴۰ و اوایل دهه ۵۰ سید مرتضی آوینی را به‌قول خودش به «محاکمه» کشاندند. مطالب آن جلسه بعدا توسط خود شهید سید‌مرتضی جمع‌آوری و ویرایش شد و در شماره سوم فصلنامه سوره در بهار۱۳۷۱ منتشر گردید و بعدا هم در جلد‌دوم مجموعه «آینه جادو» بازنشر پیدا کرد.

خود آوینی، بخشی از فضای آن سمینار بهمن ۱۳۷۰ را این‌گونه شرح داده: «.. جماعت، عجیب برآشفته بودند و دیگر حتی رعایت پرستیژ را هم که از اهم واجبات آداب روشنفکری است، نمی‌کردند. توی سوالات یکدیگر می‌دویدند و اجازه حرف زدن به من نمی‌دادند. اول، خانم نجم (مجری جلسه) خودش هم به جانب مخالفان سخنان من غلتیده بود، اما بعد که برآشفتگی و پرخاشگری آنان را دید، آهسته گفت «عجب دیکتاتور‌هایی شده‌اند.» در میان یادداشت‌هایی که برای من می‌رسید کار به فحاشی هم کشیده بود و خانم نجم از خواندن بعضی یادداشت‌ها که حاوی فحش بود، خودداری می‌کرد. گفتم: «باور کنید! من قصد توهین نداشتم، این شما هستید که به شنیدن حرف‌های خلاف تصور غالبی که در باب سینما وجود دارد، عادت ندارید. شما برآشفته‌اید که چرا کسی خلاف عرف معمول شما سخن گفته است و می‌انگارید که مورد‌توهین واقع شده‌اید.» و هنوز سخت در این فکر بودم که این جماعت سیاستگذاران سینمای ایران با کمک استادان دانشکده‌ها و منتقدان مجله فیلم و برنامه‌های تلویزیون و... با اتکا به تئوری مولف و جشنواره‌های اروپایی، عجب ماری کشیده‌اند که دیگر به دانشجویان سینما نمی‌توان فهماند که «مار» را واقعا چطور می‌نویسند و چاره‌ای هم نیست چرا که هرچه با سطحی‌نگری و ظاهرگرایی عقل متعارف غرب‌زده نزدیکتر باشد، آسان‌تر مورد قبول واقع می‌شود...» در آن سمینار شهید آوینی درباره بسیاری از عقاید و باورهایش، بی‌پرده و صریح و با ذکر مصادیق سخن گفت؛ از تعریف سینما و مخاطب گرفته تا عرفان و جریان سینمای روشنفکری، سینمای ملی و سینمای هنری و موج نو، دانشکده‌های هنری و نگرش‌های هنری، پس‌زمینه‌های جریان‌های فکری معاصر و سنت روشنفکری و غرب‌زدگی و عرفان‌زدگی و... و بسیاری از مسائل مبتلابه جامعه فرهنگی و هنری و فکری آن روزگار که گویا برای همین امروز گفته شده است.

یک سوال بی‌ربط!

اما در حالی‌که شهید سید مرتضی در حال توضیح تبارشناختی و ساختاری مابین فیلم و سینمای استاندارد و حرفه‌ای با آثار مدعی سینما بود و در میان آن همه سوال‌های شداد و غلاظ، فاجعه‌بارترین پرسش را همان جعفر پناهیِ ناشناس آن روزگار پرسید که چرا باید مخاطب سینما را در میان چند فیلم خاص مثل «دیده‌بان» و «مهاجر» (که به قول او مورد استقبال هم قرار نمی‌گیرند) محدود کرد و چرا نباید مخاطبان را برای انتخاب فیلم‌های مختلف، آزاد بگذارند!
 

این درحالی بود که سید مرتضی در طول آن سمینار، اصلا با ساخت فیلم‌های مختلف با سلیقه‌های گوناگون ابراز مخالفتی نکرده و اساسا بحثش در آن مورد نبود. همه حرف و کلام سید مرتضی را بحث سینما و ضد سینما بودن همان فیلم‌های مدعی تشکیل می‌داد نه ساخت و نمایش یا تولید نکردن و اکران آنها! اما سوال بی‌ربط جعفر پناهی نشان‌دهنده آن بود که وی یا تازه وارد جلسه شده و از صحبت‌های دیگر بی‌اطلاع است (که ناگهان در میان آن بحث‌های داغ سینما و ضد سینما، چنان سوال پرتی را پرانده) یا واقعا فهم و سوادش در همان حد عوامانه بوده که آنچنان نگران اکران نشدن به قول خودش فیلم‌های «بزن و بکوب و برقص» گردیده!
اما به قول نیمایوشیج، در تاریخ «آن که غربال در دست دارد از پس کاروان می‌آید»! تاریخ در سال‌های بعد نشان داد که آن سوال پَرت چندان هم بی‌ربط پرانده نشده بود و انگار بازنمایی آینده‌ای پر قیل و قال، اما تهی و توخالی بود. چنانچه همین فرد با سماجت و پررویی شدید و به قولی سریش بازی افراطی، بنا به روایت‌های مکرر، آنقدر مقابل خانه مرحوم کیارستمی نشست که تا آن مرحوم او را به‌عنوان یک بازیگر حاشیه‌ای فیلم «زیر درختان زیتون» همراه برد و باز آنقدر کلافه‌اش کرد که برای خلاصی از او، فیلمنامه «بادکنک سفید» را به او سپرد تا نعل به نعل آثار او را تقلید کرده و با پول و هزینه بیت‌المال از طریق شبکه دوی سیما، «خانه دوست کجاست ۲» را بسازد!

صاحب صندلی خالی!

پناهی خیلی زود از کیارستمی جدا شد، چون آن مرحوم سبک و سیاق وی را خصوصا در جنجال‌آفرینی به جای سینما نمی‌پسندید و این را در نامه‌ای که بعد از همکاری پناهی با فتنه‌گران ۸۸ نوشت مورد اشاره قرار داد که «مدافع شیوه‌های تند و جنجالی جعفر پناهی» نیست. در واقع آنچه در آثار پناهی به جای فیلم و سینما هویدا شد، همین جنجال‌ها بود و موجب شد جشنواره‌هایی که به گواه تاریخچه‌شان همواره دنبال همین‌گونه جنجال‌ها علیه مخالفان ایدئولوژیک اربابان خود بوده‌اند، پناهی بدون مخاطب برای فیلم‌هایش خیلی بیشتر از آنچه شایسته‌اش بود، تحویل گرفته، او را راه به راه پذیرفتند، چپ و راست جایزه دادند و حتی صندلی خالی برای جایزه و داوری ابدیش (به گفته تی‌یری فره‌مو) در نظر گرفتند!

و البته در این میان برخی احکام قضایی اجرا نشده (به دلیل حضور فعال در فتنه ۸۸) هم به کمکش آمد تا دکان دو نبشی برای خود باز کرده و سال‌ها نان این دکان دونبش را بخورد! احکامی مثل ۶ سال زندان که حتی یک روزش هم اجرا نشد یا ممنوع‌الکاری که بیش از همه عمرش فیلم ساخت و به جشنواره‌ها فرستاد و جایزه گرفت یا ممنوع‌الخروجی که حتی پس از رایزنی با قوه قضاییه و رفع آن برای حضور در یکی از همین جشنواره‌ها، خودش ترجیح داد ممنوع‌الخروجی خودخواسته‌ای را تجربه کند تا نکند جایزه‌ای از دست بدهد!
کار به‌آنجا رسید که بنا به ضرب‌المثل معروف «آش آنقدر شور شد که حتی خان هم فهمید»، در آخرین جشنواره‌ای که از این دست جوایز به او دادند، گزارشگر و منتقد رادیو فردا متعجب از اعطای جایزه برای یک فیلم بسیار ضعیف به نام «سه رخ»، نوشت که پناهی، نان ممنوع‌الخروجی‌اش را می‌خورد! و اگر در این جشنواره حاضر شده بود، هرگز چنین جایزه‌ای دریافت نمی‌کرد!

براساس همین واقعیات آنچه این ویدئو را پس از ۳۰‌سال برجسته می‌سازد، عمق و اهمیت حرف‌های شهید سید‌مرتضی آوینی است که گویا همین امروز از بحران سینمای ایران سخن می‌گوید و برای امروز راه حل موثر و دقیق ارائه می‌دهد و از طرف دیگر پرسش سبکسرانه و خام‌دستانه فردی است که امروزه فقط توسط تلمبه جشنواره‌هایی باد شده که به‌قول ناصرالدین‌شاه در سریال «سلطان صاحبقران» مرحوم علی حاتمی: «دیگر ریششان هم درآمده» وگرنه دیری است تاریخ مصرفش گذشته است!

آنچه در این ویدئو می‌بینید:
*جعفر پناهی: شما بحث‌تان این است که تماشاگر را به سینما بکشانید. «دیده‌بان» و «مهاجر» چقدر تماشاگر را به سینما کشاند؟ و در مقابل فیلم‌های دیگر بزن و بکوبی چقدر مردم را به سینما کشاند؟ خب، این فیلم‌ها هم که مردم را به سینما می‌کشانند. این حالتی که فیلم را به مخاطب می‌خورانید، کنار بگذارید. فیلم را به مردم نخورانید و اجازه دهید تماشاگر خودش انتخاب کند که چه فیلمی‌دلش می‌خواهد ببیند. اجازه دهید فرزند من بین انواع و اقسام فیلم‌ها از «سازدهنی» گرفته تا «پاتال و آرزو‌های کوچک» آنچه را دوست دارد انتخاب کند و ببیند. اگر نمونه فیلم‌های شما، «مهاجر» و «دیده‌بان» است که این فیلم‌ها تماشاگر زیادی ندارد.
*شهید آوینی: شما بیشتر در مورد نتایج صحبت من بحث می‌کنید، نه در مورد خودش. در صورتی‌که من نمی‌خواستم هیچ نتیجه عملی از بحث‌هایی که مطرح شد بگیرم. منظورم این نبود که مخالف ساخت آثار (در گونه‌های) مختلف و متفاوت هستم و اتفاقا معتقدم که همه باید فیلم بسازند. نمی‌گویم باید جلوی ساخت برخی فیلم‌ها را گرفت. مقصود من این است که سیاست‌گذاری کشور باید به سمت فیلم‌های خاصی برود و راه نجات سینما هم در همین جاست. برای این‌که شما بخواهید سینما را از بحران فعلی نجات دهید باید تماشاگر پیدا کنید. فیلم باید تماشاگر داشته باشد، اما الزاما هر فیلمی که تماشاگر داشت فیلم خوبی نیست. این یک حکم ثابت است. در مورد فیلم «دیده‌بان» و «مهاجر» و علت این‌که در چنین شرایطی خوب دیده نمی‌شوند هم وجود همین فضایی است که بر سینما حاکم است.

منبع: روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۲ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها