بیش از دو ساعت همکلامی با استاد، به قدر چند دقیقه گذشت و اگر قرار بعدیشان را از قبل تنظیم کردهبودند، احتمالا وقتی از آن کتابخانه خارج میشدیم که هوا تاریک شدهبود... .
اولین کتابم را نوشتم
از «کتاب تنهایی»ام خیلی استقبال شد. بعدها در لبنان هم به زبان فرانسه ترجمه شد. هنوز هم بازتابهایی از این کتاب به دستم میرسد. این کتاب، برداشت آزاد از احادیث قدسی است. من در دوران نوجوانی با کتابی که مجموعه احادیث قدسی بود خیلی انس داشتم و ۴۰سوره از تورات را که حضرت علیعلیهالسلام به عربی ترجمه کردهاند، میخواندم. چون ممکن بود نسل جوان با چنین متنهای ثقیلی ارتباط پیدا نکند، تصمیم گرفتم «کتاب تنهایی» را بنویسم. این کتاب، اولین کتابم بود و بین کتابهایی که نوشتهام از همه برایم مهمتر است.
انتشار اولین متن در ۱۰سالگی
اولین متنم در۱۰سالگی و در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شد. همیشه هم در فضای کتاب و تألیف و نشر بودم. یکی از دوستانم که انتشاراتی داشت همیشه اصرار میکرد کتابی از من منتشر کند، اما من جرأت نمیکردم و باورم این بود که کار تألیف، منزلتی است که باید با پیشزمینه لازم سراغ آن بروم. جسارت اقدام به نشر در من نبود. از این بابت خوشحالم، چون عاملش این بود کسانی که بهعنوان مؤلف میدیدم، آدمهای ذیشأن و بزرگی بودند. در دوره جوانی با مرحوم عبدالحسین حائری در کتابخانه مجلس مأنوس بودم؛ از مرحوم محیط طباطبایی تا آقای مهدی محقق و حجت الاسلام رسول جعفریان را میدیدم و بعضا به من توصیه میکردند بنویسم، اما به هر حال جایگاهی داشتند که احساس میکردم فاصلهام زیاد است و هنوز وقتش نیست. اما در دورهای موقعیتی پیش آمد که کتاب تنهایی منتشر شد و بازخورد بسیار خوبی گرفتم و در انتشارات سروش، دو کتاب دیگرم هم منتشر شد که نثر ادبی بود. این برای فاصله ۲۰تا۳۰سالگی بود که نثرهای ادبی مینوشتم و تعدادی از آنها را منتشر میکردم.
تمرکز بر نثر ادبی
مجری یکی از یادوارههای شهدا بودم و آقای سید مهدی شجاعی را دیدم و ارتباطمان شروع شد. ابتدا در انتشارات برگ و انتشارات مدرسه خدمت ایشان بودم و در ادامه در مجله نیستان همکاریمان ادامه پیدا کرد. بعد که مجله تعطیل شد، انتشارات نیستان راه افتاد و در دورهای بیشتر تمرکزم روی نثر ادبی بود، البته ظرفیتهای دیگری هم پیش میآمد. مثلا یک دورهای وقتی آقای جعفریان، فعالیت در مجموعه میراث اسلامی ایران را شروع کرد، با ایشان همکاری و یک نسخه خطی را تصحیح کردم. شاید اگر این مسیر را ادامه میدادم، جنس کارم متفاوت میشد. آن زمان من خیلی با مرحوم علیاکبر غفاری مأنوس بودم و روی متون حدیث تمرکز داشتم.
ارتباط برای فیلم «مارمولک»
توصیه آقای سیدمهدی شجاعی این بود که در حوزه متون قدیم دیگران هم فعالیت میکنند، اما در حوزه ادبی کمتر کسی داریم و تو این مسیر را ادامه بده و برای همین به این مسیر آمدم. مثلا اولین داستان آخوندی که تم طنز داشت با نام «کفشهایم کو؟» را در نیستان چاپ کردم. بعدا همین کتاب زمینه ارتباطمان را برای فیلم مارمولک ایجاد کرد و مشاور فیلمنامه بودم. مرحوم کیومرث صابری هم این داستان را در گلآقا منتشر کرد و کمکم فضای من به حوزههای عمومی و ادبی و رسانه کشیده شد. یادداشتهای مطبوعاتیام هم به مرور جمع و به صورت کتاب عرضه شد.
کتابم قابل انتشار نیست
الان در کتابهایم کاری انجام میدهم که مهم است. من برای این کتابها که مجموعه یادداشت است، مثل کتاب تقاطع انقلاب یا مسافر سنت در هزاره سوم، مقدمههای مفصلی مینویسم. خود یادداشتها هم بازنویسی میشود. البته کتابهایی هم نوشتهام که به دلیل حساسیتهایی که وجود دارد، فعلا قابل انتشار نیست.
فرم ادبی در عین واقعیت
در کتاب «مسافر سنت در هزاره سوم» سعی کردم به نثری برسم که در عین واقعی بودن، فرم ادبی داشتهباشد. «روایت» چیزی است بین خیال داستانی و گزارش اداری. این کتاب متنی است که در عین پایبندی به اتفاقات روزانه، خواندنی و شیرین است. این روایتها ابتدا در روزنامه شهرآرا منتشر شد و بعد با تغییرات اندکی به کتاب تبدیل شد.
تمایلم به کتاب، بیشتر بود
بهطور طبیعی اگر یکی از مسیرهای کتاب یا رسانه را به تنهایی انتخاب میکردم، موفقتر بودم. تمایل من به شاخه کتاب، بیشتر بود. البته، چون به حوزه رسانه علاقه داشتم و اقتضائات کاری هم به آن اضافه شد، بیشتر در رسانه کار کردم. در اوج گرفتاریهای رسانهای وقتی ایده دانشنامه مذهبی نوجوانان مطرح شد، تمام ساختاربندی و دعوت مؤلفان و تدوین مدخلها را من انجام دادم. این کار را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد. گاهی هم ویراستاری و کارهای پراکنده انجام میدادم. چند کار ترجمه از زبان عربی هم دارم که در همان سالها انجام دادم. کار در رسانه البته جنبه درآمد و تأمین معیشت هم داشت و همیشه مجبور بودم کاری کنم که زندگیام بچرخد و در کنارش، کار تألیف و کتاب هم انجام دهم.
تأسیس انتشارات در لبنان
وقتی لبنان بودم، انتشارات مثلث (triangle) را راهاندازی کردم و میخواستم کتابهایی منتشر کنم که به درد شیعیان، اهل سنت و مسیحیان بخورد. در همان موقع کتابی تدوین کردم که به ارادت مسیحیان نسبت به ائمه اطهار میپرداخت. انتشارات خیمه قبل از این در ایران راه افتادهبود و بعدها آقای وافی آن را به من سپرد. موضوعات کتابها در خیمه، حضرت سیدالشهدا (ع) و مناسک آیینی بود، اما در ادامه به موضوعات دینی و عامتری رسیدیم و به همین علت مجوز نشر احیا را هم برای این گونه کتابها گرفتیم.
بالندگی نوجوانان و جوانان
در تولید محصولات فرهنگی و رسانهای، مهمترین ظرفیت، امکان اشتغال است و باید محیطی را فراهم کرد که منجر به کار و کسب درآمد بشود. خدا لطف کرد که ما چه در خانه روزنامهنگاران جوان و چه در همشهری محله و جاهای دیگر، امکان این رشد را فراهم کردیم و خیلی از چهرههای شاخص امروز که اهل کارهای فرهنگی هستند و شناخته میشوند در این بسترها رشد کردند. من از استادان خودم یاد گرفتهبودم ظرفیت، امکان بالندگی و کار نوجوانان و جوانان را فراهم کنم، اما در حوزه ادبیات این ظرفیت وجود نداشت که نیروهایی را پرورش بدهیم. البته چند نفر از نویسندگان موفق و شناخته شده ادبیات دینی، کسانی هستند که در فضایی که ما فراهم کردهبودیم، کارشان را شروع کردند.
چرخه اقتصادی کتاب متفاوت است
قصه کتاب هم چرخه اقتصادیاش متفاوت است و هم شأن و منزلت کتاب با رسانه تفاوت دارد. مثلا نمیتوانیم بگوییم در تابستان دوره نویسندگی میگذاریم و آخر فصل هم کتابهایتان را منتشر میکنیم. لااقل از این نمونهها نمیشود دفاع کرد. اگر چنین فرصتی که در حوزه معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد یا در روزنامه همشهری فراهم شد، در حوزه معاونت فرهنگی وزارت ارشاد یا در یک ناشر دولتی هم فراهم میشد، قطعا میتوانستیم نیروهایی را پرورش بدهیم. ما در بستر مطبوعات میخواستیم قلمها را پرورش بدهیم. مثلا در همین روزنامه جامجم ستونی داشتیم که نوشته مخاطبان را منتشر میکردیم. شعار خانه روزنامهنگاران جوان هم این بود؛ «جایی که هر نوجوانی میتواند بنویسد»، اما حوزه کتاب، الزاماتی دارد که با حوزه مطبوعات و رسانه متفاوت است.
پدرم آقای غلامعباس زائری
پدرم یک چهره فرهنگی و اهل کتاب بودو مهمترین آموزشهای دینی و ادبیاتی را به من داد. اعتدال را از ایشان آموختم.
استاد علیاکبر اشعری
معلم و مدیر دوران دبیرستانم بودند. ظرفیتهایی که برای تأسیس خانه روزنامهنگاران جوان فراهم کردند، زندگیام را متحول کرد.
استاد سیدمهدی شجاعی
همشخصیتشان برای من درسآموز بود و هم در وادی قلم و در زندگی من اثرگذار بودند.
منبع: روزنامه جام جم