چقدر سینمای ایران در بازنمایی واقعی جریانات اجتماعی صادق بوده است؟

نمایش افراطی فلاکت

بازار تولید محصولات فرهنگی همواره بر اساس تقاضای مخاطب شکل گرفته است. این رویه طبق همان تئوری جواب داده عرضه و تقاضا در عرصه محصولات فرهنگی هم کاربرد داشته است. به این معنا که هر چقدر تقاضا برای محصولات فرهنگی خاصی بیشتر بوده بازار هم به آن پاسخ می‌داده و سعی در تولید آن محصولات داشته‌است.
کد خبر: ۱۳۷۹۸۱۹
نویسنده میثم اسماعیلی - روزنامه نگار
در کنار این رویه، اما جریان هنر جدی بی‌توجه به تقاضای مخاطبان عمومی به راه خود ادامه داده است، جریانی که گاه روزگاری آن را روشنفکری می‌خواندند، گاه محصولات هنری‌اش نام گذاشتند و در برهه‌ای هم آن را به شکل عجیبی «تجربی» می‌دانستند. در میانه بازار تولیدات محصولات فرهنگی و آنچه تقاضای مخاطب نامیدیم «مد‌های فرهنگی» سر برآوردند. این قصه به ویژه در رابطه با ادبیات و سینما به شکل محسوسی به چشم می‌آید. هرچند مخاطب ادبیات فراگیری کمتری نسبت به سینما داشت، اما از جریان نشر طی سه دهه گذشته در ایران می‌توان به این موضوع هم پی برد.

در ابتدای دهه ۷۰ به نوعی بازار ادبیات ایران در سیطره آثار به‌ظاهر عرفانی بود، سرآمد نویسندگان مدشده پائولو کوئلیو بود که البته تب تند آن خیلی زود عرق کرد. مد‌های سینمایی، اما در ایران راه و رویه دیگری یافت. پس از گذر از دوران هشت‌سال دفاع‌مقدس یکباره سالن‌ها از این گونه سینما خالی شد تا جایش را به مد تازه آن سال‌ها در ابتدای دهه ۷۰ بدهد؛ سینمایی خانوادگی و عموما شعاری که در آن تجمل‌پرستی محکوم و ساده‌زیستی ارزش محسوب می‌شد.

این پیام‌ها عموما در سینما تنیده به قصه‌هایی حول محور مبارزه با مواد مخدر شکل می‌گرفت و البته طرفداران بسیاری هم داشت. دهه ۸۰، اما سینمای جدی راهش را به جشنواره‌های خارجی باز کرده و البته مورد توجه هم بود، سینمایی که عموما بر محور کمبود‌های جامعه شکل گرفته بود.

علاوه بر آن نسلی از فیلمسازان حالا پشت دوربین قرار گرفتند که بزنگاه‌های مهم اجتماعی و سیاسی را پشت سر گذاشته بودند، به این معنا که سینما را نه تجربی که آکادمیک فهمیده بودند و فارغ از آن پیشرفت ارتباطات و ظهور شبکه‌های اجتماعی باعث شده بود مواد خام بسیاری برای سینمای روز در اختیار داشته‌باشند.

این دهه، اما به شکل عجیبی سینمای اجتماعی ایران به درون خلوت آپارتمان‌ها کوچ کرد، یکباره در این گونه سینمایی شاهد فوج قابل توجهی از فیلم‌هایی روبه‌رو بودیم که قصه‌شان را در تک‌لوکیشن‌های خانگی روایت می‌کردند. به شکل عجیبی هم تم اصلی روایت اغلب آن‌ها یک چیز بود؛ خیانت. چنان که اگر محققی بیرون از فضای اجتماعی ایران قصد فهم کلی از وضعیت جامعه را بر اساس فیلم‌ها داشت گمان می‌برد در آن دهه دغدغه اصلی و اساسی جامعه ایرانی خیانت بوده است و بس.

این رویه، اما در سال‌های اخیر با چرخه عجیبی روی اصرار بر فلاکت افتاده است. موفقیت یک فیلم در روایت تاثیر فقر و فلاکت بر زندگی یک خانواده (ابد و یک روز) باعث شکل‌گیری گونه تازه سینمایی در ایران شد که می‌توانیم آن را سینمای فلاکت بنامیم. یکباره موجی از فیلمسازان دوربین‌شان را از آپارتمان‌ها بیرون آوردند و به سمت حاشیه شهر‌ها بردند.

قصه زندگی آدم‌های اینچنینی شد جریان غالبی در سینمای ایران. این افراط در نشان‌دادن این سینما آن‌قدر بود که حجم قابل توجهی از تولیدات سالانه سینمای ایران را تشکیل می‌داد.

با همه این اوصاف، اما سؤال این است که چقدر سینمای ایران در بازنمایی واقعی جریانات اجتماعی در همه این سال‌ها صادق بوده است؟ به این معنا که چقدر می‌توانیم سینمای ایران را آینه تمام‌نمایی از تحولاتی بدانیم که در جامعه پیرامونی‌مان رخ داده است؟ این حجم از سیاهی و فلاکت تنیده‌شده در فیلم‌های سینمایی چقدر واقعی است؟

روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها