از معیریان به عنوان بهترین چهره پرداز و پایهگذار چهرهپردازی کلاسیک در سینمای ایران یاد میکنند که البته با نگاهی به کارنامه حرفهایاش به این نتیجه میرسیم که پر بیراه هم نیست. او برای انبوهی از فیلمها و سریالهای تلویزیونی طراحی گریم داشته که در این میان نمیتوان از کنار آثاری، چون مرگ یزدگرد، کمالالملک، کشتی آنجلیکا، ردپای گرگ، سارا، هبوط، زمین آسمانی، هزار دستان، سربداران، کوچک جنگلی، مردان آنجلس و ولایت عشق به راحتی گذشت. امسال و به مناسبت روز ملی سینما که البته زادروز این هنرمند نیز هست، با معیریان درباره سالهایی که در سینما فعالیت کرده و ناگفتههای گریم گفتگو کرد هایم که در ادامه میخوانید.
قبل از اینکه به بحث چهرهپردازی و اوضاع و احوال این هنر در سینما و تلویزیون بپردازیم، از ابتدای ورود خودتان به سینما بگویید؟ از چه زمانی گریم برایتان جذاب بود و آیا آن را به صورت آکادمیک دنبال کردید؟
در کودکی از طریق یکی از معلمهایم به نام آقای اسلامیان به سمت نقاشی گرایش پیدا کردم. در نوجوانی با مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان همکلاس بودیم و خانه ما به خانه آقای کیمیایی نزدیک بود. به همین خاطر گاهی در محوطه بیرونی خانهشان تئاتر اجرا میکردیم. خاطرم هست در همان روزهای نوجوانی روزی از سقف منزلمان آب میچکید و مادرم از من خواست بروم بالای پشتبام و دوغاب بریزم که ترک خوردگی کف پشت بام را بگیرد. دوغاب را درست کردم و آن را در سطل ریختم، اما تا خواستم آن را روی کف بام بریزم، سفت شد هبود. همانموقع فکر کردم با این دوغاب سفت شده چه کنم. به همین دلیل رفتم و از داخل خانه عکس پدرم را آوردم و شروع کردم با همان دوغاب سفت شده که دیگر گچ شد هبودم، عکس پدرم را تراشیدن. بعدها در دانشگاه، هنرهای دراماتیک خواندم. البته در ابتدا به بازیگری گرایش داشتم، اما بعد واحد گریم را در محضر نصرتا... کریمیگذراندم و از آنجا دیگر گریم را عاشقانه ادامه دادم.
شما در کارهای نمایشی چقدر طرف مشورت کارگردان در بحث انتخاب بازیگر هستید؟ به عبارت دیگر چقدر به اعلام نظر طراح گریم و مشورت گرفتن از او در انتخاب بازیگر معتقد هستید؟
انتخاب بازیگر صددرصد باید با مشورت چهرهپرداز باشد، اما در ایران این اتفاق کمتر پیش میآید. مگر آنکه طراح و چهرهپرداز پیشکسوت باشد که آن هم نظرش در حد یکی دو مورد در انتخاب بازیگر تاثیرگذار است. نظر گریمور باید در انتخاب بازیگر به خصوص در کارهای تاریخی دخیل باشد. برای خودم هم پیش آمده چهرهپرداز پروژه تاریخی بودم و کارگردان باسخاوت دستم را برای اعمال نظر در انتخاب بازیگر باز گذاشته و من با توجه به آناتومیچهره، بازیگر را تایید یا رد میکردم.
درست است که رفاقت از کار حرفهای مجزاست، اما رفاقت با کارگردان چقدر دست شما به عنوان چهره پرداز را در بروز خلاقیت باز میگذارد؟
به طور کلی دوستی بین سایر عوامل گروه موجب ارائه نتیجه بهتری میشود. من هیچ وقت مشکل خاصی با کارگردان نداشتم و حتی با مرحوم علی حاتمی رابطهای بسیار صمیمانه داشتم. خاطرم هست در «سلطان صاحبقران» زندهیاد علی حاتمیگریموری به نام آقای لالهزاری داشت که تستها را انجام میداد، اما به دلایلی یکدفعه ناچار شد پروژه را ترک کند. علی حاتمی هم که پیش از این من را میشناخت، دعوتم کرد با او همکاری کنم. در دانشگاه به ما یاد داد هبودند چهرهپردازی علاوه بر ذوق، استعداد و خلاقیت، به چه چیزهایی نیاز دارد. به همین دلیل وقتی دیدم اثر سلطان صاحبقران در گونه تاریخی و ماجرای ناصرالدین شاه است، در این زمینه مطالعات زیادی کردم و به قدری وارد جزئیات شدم که در یکی از کتابها خواندم ناصرالدین شاه یک خال گوشتی بزرگ در کنار گوشش داشتهاست. به همین خاطر روی صورت جمشید مشایخی در این فیلم، خالی گذاشتم. علی حاتمی خال را که دید از من پرسید چرا این خال را گذاشتی؟ و من برای او توضیح دادم در کتابها چنین چیزی روایت شدهاست. علی حاتمی اما در پاسخ به من گفت ما باید سعی کنیم در فیلمها تاریخ را زیباتر به نمایش درآوریم و از نابهنجاری که ممکن است توجه مخاطب را به خود جلب کند، استفاده نکنیم. اگر هم این خال را روی صورت ناصرالدین شاه نگذاری هیچ کسی نمیگوید چرا آن را نگذاشتید. ایشان معتقد بود ما هنر کلاسیک را دنبال کنیم و رئال کار نکنیم. بر همین اساس شخصیتها را مطلوب نشان دهیم؛ چرا که انسانها طالب زیبایی هستند و ما باید تاریخ را زیباتر نشان دهیم.
چقدر سعی کردید در کارهایتان تجربهگرا باشید؟
البته بخشی از تجربهگرایی به کارگردان اثر هم بستگی دارد که از من به عنوان یک چهرهپرداز، طراحی دقیق گریم بخواهد؛ چیزی که الان کمتر دیده میشود. حتی در جریان هستم که سر صحنه به قدری زمان محدودی را به چهرهپردازی اختصاص میدهند که چهرهپرداز به هیچ وجه نمیتواند در آن مدت محدود جزئیات کار را رعایت کند. من اولین کسی بودم که روی عکس بازیگر تست گریم انجام دادم. چون در گذشته بازیگر باید میآمد و یک روز کامل تست گریم روی او انجام میشد، اما من روی طلقهای مختلف تست گریم بازیگر را انجام میدادم و بعد یکی یکی این طلقها را روی عکس بازیگر قرار میدادم که هر کدام مورد تایید کارگردان قرار گرفت، بازیگر را برای آن آفیش کند. خاطرم هست در سریال «هزاردستان» برای اولین بار لاک دندان سفید را روی سبیلهای خودم زدم و رنگ و نتیجه خوبی گرفتم و بعد از آن بود که بارها همین کار را برای سفید کردن موی سر بازیگران انجام دادم.
گروهی معتقدند چهرهپردازی به عنوان یکی از عناصر شخصیتپردازی در سینمای ما مهجور واقع شده، با این نظر موافق هستید؟
شاید در گذشته چهرهپردازی هنری مهجور بوده، اما امروز دیگر اینگونه نیست. با ظهور و گسترش فضای مجازی، چهرهپردازی و همچنین دیگر هنرها به مردم شناسانده شدند. قبلا، چون رسانههای جمعی فراگیر نبودند، مردم تمایل کمتری به شناخت هنرهای پشت دوربین سینما داشتند، اما امروز حرفههای مختلف سینمایی هر کدام به سهولت خودشان را به مردم معرفی میکنند و جوانها بسیاری مشتاق یادگیری آن هستند.
به عنوان پیشکسوت دههها با سختی و محدودیتهای زیادی در چهرهپردازی روبهرو بودهاید. امروز و با پیشرفت امکانات و تجهیزات سینمایی، هنوز مشکلات و کم و کاستیهایی وجود دارد که باعث دلسردی شما بشوند؟
متاسفانه آنچه امروز در سینما دیده میشود، این است که افراد بدون آگاهی و سواد آکادمیک به حوزههای مختلف ورود میکنند. این اتفاق بهخصوص در چهرهپردازی به وضوح دیده میشود و در سالهای اخیر حالتی آزاردهنده و آسیب زننده به خود گرفتهاست. هر کسی را که قلممویی دست گرفته، میآورند و چهرهپرداز میکنند! البته شاید مقصر خود ما باشیم که تعریفی جامع و کامل برای این هنر ارائه نکردیم یا ارگانی وجود نداشته که بیاید و این تعریف کامل را به گوش مردم برساند. متاسفانه در جامعه سینمایی ما بعضی از کارگردانها واقعا گریم را نمیشناسند و نمیتوانند چهرهپردازی خوب را از بد تشخیص دهند. آنها نمیدانند چهرهپرداز باید به جام چهره، اصول زیباشناسی و... اشراف داشتهباشد. امروز چهرهپردازی به سمت آرایش رفته؛ آرایشهای اشتباهی که سلیقه بازیگر است نه طرحی از طراح چهرهپرداز. از آنجا که سابقا در مجموعههای عربی هم گریم کرد هام، احساس میکنم بازیگران ما مثل مجموعههای عربی آرایش میخواهند و طالب این هستند که با آن آرایش زیبا شوند! بارها دید هام مثلا خانمیکه نقش کارگری زجرکشیده را بازی میکند، آرایش خلیجی دارد! اینها همه نقص است. متاسفانه امروز کمتر از چهرهپردازهای تحصیلکرده، باتجربه و آگاه دعوت به همکاری میکنند. برای گریم خانمها از آرایشگرهای خانم و برای چهرهپردازی آقایان از پیرایشگرها استفاده میکنند. این آرایشگرها و پیرایشگرها از خودشان هیچ اراد های ندارند و این بازیگر است که برایشان خطمشی تعیین میکند. این اتفاق متاسفانه در جامعه فعلی به شدت رو به افزایش است، اما مثلا نگاه کنید به گریمهای سریال «سربداران» یا «کوچک جنگلی». در چنین سریالهایی با اینکه بازیگر زیبایی اش را حفظ کرده، اما گریم لو نمیرود.
ذات هنر فراموش شده است
از باندبازی و مافیایی که در سینما راه افتاده، دلگیر هستم. الان شرایط سینما به گونهای شده که بیشتر توجهات معطوف به پول و ثروتی است که از سینما به دست میآید و انگار حفظ اصل و ذات هنر فراموش شد هاست. کمتر پیش میآید هنری در سینما ببینم و از این بابت بسیار غمگین هستم. دقت به جزئیات در ساخت یک اثر اهمیتش را از دست داده و به همین دلیل امروز کنار نشستهام و بیشتر ترجیح میدهم این حرفه را آموزش دهم. آرزو دارم سینما به اصیلترین و هنرمندانهترین شکل آن برگردد و در آن هنر باشد که حرف اول را بزند.
روزنامه جام جم