ماجرای واگذاری مسئولیت‌های مهم‌ترین نهاد فرهنگی و هنری کودکان و نوجوانان چیست؟

مرغک کانون در خطر

همه از زیر چتر کانون بیرون آمده‌‎ایم

نمی‌دانم از کجا شروع کنم، هزاران کلمه می‌توانم درباره‌‎اش بنویسم درباره آن مرغکی که پناه روزهای بی‌‎حوصلگی کودکی‌‎مان بود، روزهایی که دلمان می‎‌‌خواست به دنیای جدیدی سرک بکشیم و سؤال بپرسیم، بازی کنیم، یاد بگیریم، ببینیم، بشنویم و از همه مهم‌‎تر بخوانیم.
کد خبر: ۱۳۸۰۳۳۶
نویسنده مریم ملی - روزنامه‌نگار
کانون برای ما کتابخانه نبود که اگر بود احتمالا خیلی زود از آن خسته می‌‎شدیم، چون هیچ بچه‌‎ای دلش نمی‌‎خواهد بین انبوه قفسه‌‎های کتاب گم شود و حتی نداند این کتاب‌‎ها درباره چیست؟ به قول فرهاد حسن‌زاده، نویسنده سرشناس کودک و نوجوان، کانون برای ما جنگل بود، رودخانه بود، میراث فرهنگی و ملی ما بود و هست. مربی‎‌های کانون دست ما را می‎ گرفتند و به جهان قصه‎‌هایی می‎ بردند که طور دیگری نمی‌‎شد به آن‌ها سفر کرد، نمی‌‎شد، چون بچه بودیم. کانون و مربی‎‌هایش ما را به دیدن تئاتر‌هایی از دل داستان‌‎های اساطیری شاهنامه می‎‌بردند به جایی که دانشمندان بزرگ جهان از کتاب‌ها بیرون می‌آمدند و در جیب‌های پر از پرسش‌مان جواب‌هایی به قدر درکمان می‌‎گذاشتند. آن‌ها زیر چتر‌های کوچک آسمان‌‎نما، ستاره‌‎های شب را نشان‌مان می‌‎دادند. ما با کانون و مربی‎ هایش دنیا را شناختیم، فهمیدیم با گل می‎‌شود زیباترین مجسمه‎‌ها را ساخت، به عروسک‎‌ها جان بخشید و با آن‌ها نمایش عروسکی اجرا کرد. ما بچه‌‎های قدیم کانون، اولین عکس رسمی‎مان را برای عضویت در مرکزی گرفتیم که هم کتابخانه بود هم تمام سهم‌‎مان از کودکی. ما اولین اردوی زندگی‎ (بدون حضور والدین) را با مربی‎‌های کانون رفتیم، اولین کار‌های گروهی را در کانون تجربه کردیم. وقتی قرار بود بفهمیم از میان آن همه فعالیت فرهنگی، هنری و علمی کانون کدام یک را بیشتر دوست داریم، مربی‎‌های کانون راه را نشان‌مان دادند. عکس نویسنده‎‌ها، کارگردان‌ها، موسیقیدان‌ها و تصویرگران را نشان‌مان می‎‌دادند و می‎گفتند او هم مثل تو یک روزی به کانون می‎آمده و حالا این کتاب را نوشته، این فلیم را ساخته، این قطعه موسیقی را نواخته و... ما خودمان را در آن عکس می‌دیدم و باور می‎‌کردیم «پس من هم می‌توانم». کانون برای ما کتابخانه نبود، معنایی بود که به زندگی‌‎مان اضافه شد و کمک کرد تا راهمان را پیدا کنیم و درونمان را بهتر بشناسیم. حالا، اما وزارت ارشاد معتقد است که برای کاهش زیان‌‎دهی شرکت دولتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و تأمین بخشی از هزینه‌ها از محل کاهش و صرفه‌‎جویی، باید کتابخانه‎‌های کانون به نهاد کتابخانه‎‌های عمومی کشور واگذار شود، تصمیمی که به نظر می‎‌رسد به انحلال این مرکز مهم منجر شود. کسی که فقط یک روز از کودکی خود را در کانون گذرانده باشد، خوب می‌‎داند کیفیت کانون چیزی نیست که بتوان آن را فدای کمیت کرد، خوب می‌‎داند کانون محل پرورش استعداد‌های کودکان و نوجوانان این آب و خاک است، خوب می‎داند کانون، راه دسترسی بچه‎‌های شهر‌ها و روستا‌های کم‎ برخوردار به مربی‎های آموزش‌‎دیده و امکانات فرهنگی است، مسیری است برای این که بچه‌‎ها با جهان گسترده هنر آشنا شوند. اگر اکنون کانون مثل سابق نیست و دچار ضعف‌‎هایی شده، چه بهتر که دنبال ریشه‌‎های آن بگردیم و کمک کنیم این بستر حاصل‌خیز، همچنان کودکان خلاق و نوجوانان توانمند به جامعه تحویل دهد. کمک کنیم بدنه ۵۰ ساله آن تنومندتر شود، نه این که تیشه به ریشه آن بزنیم و بچه‌‎های سرزمین‌مان را از آن محروم کنیم. ایوان تورگنیف، نویسنده شهیر روسی در جایی گفته‌است همه ما از زیر شنل نیکلای گوگل بیرون آمدیم. مشابه این جمله را می‎‌شود از زبان هنرمندان و نویسندگان و اهالی فرهنگ ایران گفت که همه آن‌ها از زیر چتر کانون بیرون آمده‎اند. کافی‌است فقط فکر کنیم و ببینیم آیا نهاد کتابخانه‎‌های عمومی کشور یا هیچ مرکز فرهنگی دیگری به اندازه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اثرگذار بوده است یا خیر؟ آن وقت مشخص می‌شود ریشه‎ها و انگیزه‌‎های این واگذاری واقعا کاهش هزینه‌‎هاست یا چیزی دیگر.

روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
ما فرزندان دلیلیم، نه پرخاش

سید علی بطحایی معتقد است ضرورت تدوین منشور اخلاقی برای هیات‌ها ضروری است تا فرهنگ «نقد عالمانه» جایگزین رفتار‌های تنش‌زا شود

ما فرزندان دلیلیم، نه پرخاش

نیازمندی ها