شیفتگان فوتبال پیشتر هم بارها هنر غفور جهانی را به عنوان یکی از سه تفنگدار تیم ملوان دیدهبودند که چطور با همراهی علی نیاکانی و عزیز اسپندار، به عنوان مثلثی مرگبار به هیچکدام از رقبا رحم نمیکردند. اکران مستند «ملوانان تنها به دریا نمیروند» به کارگردانی ا... کرم رضاییزاده ـ مستندساز نامآشنای گیلان ـ در گروه هنر و تجربه و در آستانه جامجهانی فوتبال، ضمن سنخیت تام و تمامی که با این حال و هوا دارد، تاریخچهای پرشور و پرحس و حال از تیم ریشهدار و پرافتخار ملوان بندرانزلی است، تیمی با بیش از نیم قرن تجربه و ستارگان و نامهایی بزرگ، از بهمن صالحنیا و غفور جهانی و عزیز اسپندار تا محمد احمدزاده وسیروس قایقران.
تیم فوتبال ملوان بندرانزلی سال ۱۳۴۸ تاسیس شد، اما ۵۳ سال طول کشید تا یک فیلمساز همت کند و فیلمی مستند درباره این تیم ریشهدار و پرطرفدار بسازد. از چه زمانی تصمیم به ساخت این فیلم گرفتید و چطور به نتیجه رسید؟
سال دوم تحصیلم در رشته سینما و در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی باغ فردوس بودم که تیم ملوان قهرمان گروه مقدماتی جام باشگاههای آسیا در سریلانکا شد و جام قهرمانی را به انزلی آورد. چون خودم هم جزو هواداران ملوان بودم، مطلع شدم قرار است مردم و هواداران ملوان به استقبال این تیم بروند. من هم دوربین هشت میلیمتریام را برداشتم و به استقبال تیم رفتم و همه لحظات را ثبت کردم.
از بخشهایی از این فیلم در همین مستند استفاده کردید.
بله، گلچینی از بهترین تصاویر فیلم را استفاده کردم، مثل همان صحنههای داخل اتوبوس که با زندهیاد سیروس قایقران، بهمن صالحنیا و بازیکنان دیگر ملوان صحبت میکنم. ضبط این لحظات پرشور استقبال مردم در دهه ۶۰ انگیزهای شد تا فیلمی درباره ملوان بسازم. اما استقبال چندانی از این پیشنهاد نشد و بحث تامین اعتبار هم به نتیجه نرسید. به نیروی دریایی ارتش هم مراجعه کردم، اما نقدینگی برای ساخت فیلم وجود نداشت. حتی آن زمان با خود مدیران باشگاه صحبت کردم، ولی به نتیجه نرسیدم. سالها پیگیر ساخت این فیلم بودم تا اینکه بعد از موفقیت فیلم مستند «رسم عاشقی همینه» (روایتگر نواختن ساز کهن و باستانی کرنا) به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی مراجعه و سیناپس مستند «ملوانان تنها به دریا نمیروند» را ارائه کردم. این طرح اواخر دوره مدیریت آقای شفیع آقامحمدیان پذیرفتهشد. از مرکز ممنونم که قدم پیش گذاشت و بخشی از هزینههای ساخت این فیلم را تقبل کرد. با آمدن آقای طباطبایینژاد هم صحبتها برای ساخت فیلم ادامه داشت، اما زمانی حدود نیمساعت را برای آن درنظر گرفتند، هرچند معتقد بودم ظرفیت تیم ملوان بیشتر از این زمان است. گفتند بسازید و ارائه کنید که همین اتفاق هم افتاد و درنهایت فیلم با زمان ۷۰ دقیقه آماده نمایش شد. قبل از ساخت فیلم، بیش از پنج سال را به تحقیق و پژوهش اختصاص دادم. برای دسترسی به آرشیو عکس و فیلمها هم زمان زیادی صرف کردم. حتی گلهایی را که زندهیاد سیروس قایقران به آقای وحید قلیچ زدهبود، از تلویزیون خریدم.
در فیلم از تیم ملوان به عنوان هویت و روح شهر انزلی نام برده میشود. ظاهرا هم با این نگاه سعی کردهاید در این مستند و در گفتگو با چهرههای تیم و مردم هوادار از مشاغل مختلف، به این جنبه بپردازید.
دقیقا. شما عشق به ملوان را در همه بازیکنان و مردم شهر انزلی میبینید که ما بخشی از آن را در این مستند نشان دادیم. بهعنوان نمونه آقای ابراهیم کریمی را در فیلم داریم که بهدلیل تعصب زیاد به ملوان، یک دستش را از دست داده است. چون امکان خرید بلیت و رفتن به استادیوم را نداشت، برای تماشای مسابقه، بالای تیربرق پشت ورزشگاه میرود و دچار برقگرفتگی میشود. حتی وقتی او را برای نجات و درمان به بیمارستان پورسینای رشت میبرند، از پرستار میپرسد که نتیجه بازی چه شد! بهجز این باز هم در مستند، نمونههایی از آدمهایی را داریم که دیوانهوار عاشق ملوان هستند و این عشق در زندگی و کارشان تاثیر گذاشته است. میخواستم در مصاحبه با این افراد، به این سری که بین دل و دلبر وجود دارد، بپردازم. این عشق و علاقه تنها مربوط به ملوان نیست و میتوان آن را در میان همه هواداران فوتبال تیمهای محبوب و ریشهدار جهان دید. درواقع بازیکنان و هواداران، دو بال ملوان هستند و من هم سعی کردم با این نگاه، روایت را پیش ببرم. یکی از مهمترین بازیکنان تاریخ فوتبال ملوان، زندهیاد سیروس قایقران است که تلاش کردم در فیلم به مرام، مکتب، نقش و جایگاه مهم او در تیم ملوان و فوتبال ایران اشاره کنم. بهجز این با استفاده از برخی ترانههای زندهیاد احمد عاشورپور، این عشق و علاقه به ملوان بهعنوان هویت و روح شهر انزلی را تقویت کنم.
شاید فیلم کمی پراکنده بهنظر برسد و فقدان یک کاراکتر مرکزی، این پراکندگی را تقویت کند، اما اگر بخواهیم نیمه پر لیوان را ببینیم، با کولاژ و تکههایی طرفیم که انگار با کنار هم گذاشتن آنها، درنهایت تیم ملوان بهعنوان کاراکتر اصلی معرفی میشود.
تیم ملوان حالت یک مجموعه خانوادگی را دارد و متعلق به همه بازیکنان است؛ برای همین به یک کاراکتر اکتفا نکردم، چون هرکدام از این چهرهها قابلیت تبدیل شدن به کاراکتر محوری فیلم را داشت. هم میتوانستیم روایت را با محوریت آقای بهمن صالحنیا پیش ببریم و نقش تاثیرگذار او را بیشتر ببینیم. همینطور عزیز اسپندار بهعنوان گلزن برجسته ملوان و آقای گل جام تختجمشید قابلیت نقش محوری را در این مستند داشت. یا زندهیاد سیروس قایقران که فارغ از فیلم، قهرمان همیشگی ملوان است هم به تنهایی میتوانست قهرمان این مستند باشد و روایت با حضور محوری او، مخاطب را با خود همراه کند. شاهین شجریکهن، منتقد سینما که اهل انزلی است، یادداشت زیبایی بر این مستند در روزنامه جمله نوشت با تیتر «گریه بر شانههای سن سیروس»؛ بنابراین در پاسخ به سؤال شما من سعی کردم تعادلی را در اشاره به کاراکترها و قهرمانان ملوان برقرار کنم. شاید از جنبهای اشاره شما به پراکندگی موجود در فیلم، نکته درستی باشد، اما من با توجه به عشق و علاقهام به ملوان و شناختی که از تیم و تعدد قهرمانان و چهرهها و عشق مردم و اقلیم انزلی دارم، به این نتیجه برای روایت رسیدم.
انتخاب محمدرضا فتحی، بازیگر پیشکسوت گیلان بهعنوان راوی مستند هم از نکات قابلتوجه فیلم است و بهویژه با خوانش کلمات به فارسی و با لهجه و گویش گیلکی هم بر هویتمندی اثر تاکید میشود. اما چرا لازم ندیدید از زیرنویس فارسی استفاده کنید؟
بهنظرم، چون گیلکی کمی به زبان فارسی نزدیک است، حتی مخاطب غیرگیلانی و غیرشمالی در مجموع متوجه روایت میشود؛ بنابراین نیازی به استفاده از زیرنویس فارسی ندیدم. در آخر هم با نمایش چهره آقای فتحی با چتر و زیر باران در ورزشگاه، هم خواستم به او ادای احترام کنم و هم مخاطبانی که او را میشناسند، غافلگیر کنم و او را به عنوان هنرمندی از جنس ملوان نشان دهم؛ بهویژه وقتی در آخر فیلم میگوید: «آری! امید هست آبای جان. (آبای در گویش انزلی به معنی برادر و رفیق است) از تهران به من گفتند برای روایت فیلم از هنرمندانی، چون پرویز پرستویی، مهران مدیری و... استفاده کنم، اما من قبول نکردم و ضمن احترام به همه هنرمندان عزیز ایرانی و گیلانی، گفتم حتما باید یک هنرمند انزلیچی راوی این فیلم باشد.
مختصر به بحث فرهنگی و فضای پرتنش استادیوم هم اشاره میکنید که هم متاثر از آن عشق و علاقه و تعصب مفرط است و هم آنطور که در فیلم به آن میپردازید، ناشی از شرایط اجتماعی و مسائلی، چون فقر و محرومیت.
میخواستم در کنار آن شور و عشق، مختصری هم آسیبشناسی داشته باشم تا تعادل و عدالت فیلم حفظ شود. یکی از مصداقها در این زمینه صحبتهای آقای محمد مایلیکهن در فیلم است که میگوید طرفداران مثل لبه چاقو هستند، همانقدر که روحیه میدهند همانقدر هم میتوانند ناخواسته به تیم ضربه بزنند.
برای پایان فیلم هم فینال دراماتیک لیگ برتر سال۹۴ و بازی ملوان و نفت مسجدسلیمان را درنظر گرفتید. البته با توجه به اشارهای که در این مستند درباره ورود فوتبال به ایران و در شهر مسجدسلیمان میشود، انتخاب این مسابقه نمادین به نظر میرسد.
خداینکرده اگر ملوان به دسته سوم هم سقوط کند، این مردم و این جماعت همچنان این تیم را دوست خواهند داشت و عاشقانه به آن وفادار هستند. این بازی بسیار حساس بود و با وجود برخی ناامیدیها، مردم هنوز امید داشتند و عاشقانه پای تیم ایستادند و تا آخرین لحظه بازی تشویق کردند. این عشق و امید و تشویق جواب داد و گل ملوان در دقیقه ۹۰ هم باعث باقیماندن در لیگ برتر شد و هم مردم پاداش عشق و حمایتشان را گرفتند.
به نظرم تصاویر دیگری بعد از این مسابقه هم گرفته بودید، اما دیدید این فینال برای اواخر فیلم، جذابتر و دراماتیکتر است، همینطور است؟
بله، درست است. تدوینگر فیلم، آقای حمید نجفیراد یکی از بهترین تدوینگران سینمای ایران است که تدوین فیلم «شبی که ماه کامل شد» و «در جستوجوی فریده» را به عهده داشت.
هماهنگی با این همه چهره ملوان سخت نبود؟
چرا، مثلا کیروش اجازه نمیداد سیدجلال حسینی برای مصاحبه جلوی دوربین این مستند حاضر شود، چون فکر میکرد ما قرار است از سیدجلال اطلاعاتی درباره تیم ملی بگیریم. من ۱۱ماهونیم منتظر شدم و صبوری کردم تا سیدجلال حسینی جلوی دوربین من بیاید. آخرش هم در یک زمین تمرین در زیباشهر تهران حاضر شد و چند دقیقهای از حضورش در ملوان و عشقش به این تیم گفت. یا وقتی برای فیلمبرداری به خانه آقای وحید قلیچ رفتیم، از پنچرگیری کنار خانه خواهش کردیم چند دقیقهای کار نکند تا صدای ماشینها و پنچرگیری مزاحم صدای فیلم نباشد. همانطور که در فیلم آوردیم آقاوحید گفت هروقت ما به انزلی میآمدیم، از تیم ملوان وحشت داشتیم. خیلی دوست داشتم حسن روشن، علی پروین و زندهیاد جعفر کاشانی هم در فیلم حضور داشته باشند که این امکان فراهم نشد.
الان ملوان از بین ۱۶ تیم لیگ برتر فوتبال ایران در رده چهاردهم قرار دارد. فکر میکنید اوضاع بهتر میشود و این تیم به روزهای اوجش برمیگردد؟
خوشبختانه تیم دارد در جدول بالا میآید و من به آینده امیدوارم، فقط حیف که تماشاگر ندارد. حضور هواداران در هر بازی تاثیرگذار است، همانطور که همیشه در تاریخ ملوان نتیجه این حضور موثر را دیدیم. اصلا عنوان فیلم من اشاره به همین همراهی و همدلی همیشگی تماشاگران دارد، اینکه ملوانان تنها به دریا نمیروند.
فیلمی بدون تاریخ مصرف
افت مخاطبان در این روزها حتی در سینمای داستانی و فیلمهای پرچهره هم محسوس است، چه رسد به اکران مستند و گروه هنر و تجربه. ا... کرم رضاییزاده درباره اکران آنلاین فیلم میگوید: من خاک پای مردم ایران هستم و این حق آنهاست که فیلم مستند «ملوانان تنها به دریا نمیروند» را ببینند. از آنجا که همه امکان رفتن به سینما را ندارند، دوست دارم فیلم به صورت آنلاین هم برای مردم و علاقهمندان فوتبال و بهویژه دوستداران تیم ملوان اکران شود. به امید خدا بهزودی با یکی از پلتفرمهای نمایش فیلم قرارداد خواهیم بست تا در اولین فرصت امکان تماشای مستند از این طریق هم فراهم شود. فیلمی درباره ملوان تاریخ مصرف ندارد و همیشه میشود آن را دید.
روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد