آن روزها اینترنت این قدر فراگیر نبود، همه چیزی که در موتورهای جستوجو از او پیدا میشد؛ یکی دو تا عکس بیکیفیت بود. خیلی دوست داشت به آن پسربچهها نشان دهد، وقتی میگفت شیوه سرزدن من با همه سرزنهای دیگر فرق میکرد، منظورش چیست! میخواست وقتی میگفت من قوانین فیزیک و جاذبه را به هم ریخته بودم و میتوانستم چند ثانیه در آسمان بالا بمانم، بدانیم از چه میگوید؟ او خیلی روی این فیزیک تاکید داشت، میگفت هیچ کسی باورش نمیشد کسی با فیزیک من، با این قدوقامت، با این وزن، راحت دریبل بزند. او از ترکشهایی میگفت که در بدنش بود، یادگار دورانی که به تعبیر خودش باید از خانهاش و استانش دفاع میکرد و این ترکشها هم جزئی از فیزیکش بودند، از بدنش و با آنها بازی میکرد تا ستاره شد.
کریم باوی زمانی در آن میانه دهههای عاشقانه فوتبال، ستاره بود؛ ستاره تیمملی، ستاره پرسپولیس. اکنون دیگر گشتن در موتورهای جستوجو چند فیلم از گلهای او را در خود دارد. همین گلها بیاختیار تو را به تحسین وا میدارد که چقدر میپرید و چقدر خوب سر میزد با آن فیزیک. کریم باوی، اما خیلی ستاره نماند، دوران مردی که کریم باقری میگفت از من بهتر سر میزند، خیلی زود به انتها رسید و فیزیکش و حتی نامش، گم شد. او جز یکی دو مصاحبه جنجالی و پس از آن شایعههای جنجالی، دیگر نبود. هیچ کس خیلی وقت بود، یادش نبود یکی از معدود بازیکنانی که در جریان استعفای بازیکنان، پای پرویز دهداری همشهری جنوبیاش ایستاد، کریم باوی بود. فوتبال حافظه سردی دارد، مردانش را خیلی زود فراموش میکند، یادش میرود که این مردان تاریخ هستند، خود تاریخ، فیزیک تاریخ، اگر کریم باوی نبود؛ فوتبال ایران چگونه میخواست ثابت کند که میتوان چند ثانیه روی آسمان ایستاد و سر زد؛ برخلاف همه قوانین فیزیک. روحش شاد و یادش مانا.
جملات به یاد ماندنی از کریم باوی
اگر زنده ماندم مثل خودم فوتبالیست میسازم
طلوع؛ نهم دی۱۳۴۳ و غروب؛ شانزدهم آذر۱۴۰۱. کریم باوی ستاره اسبق فوتبال ایران از دنیا رفت. او تمام عمر فوتبالی خود را در باشگاههای شاهین، پرسپولیس و شاهین اهواز گذراند. حاصل حضورش در عرصه ملی هم ۲۳ مسابقه و ۱۰ گل بود. باوی روز چهارشنبه گذشته بعد از تحمل سالها درد، دار فانی را وداع گفت. به همین بهانه مرور میکنیم بعضی از جملات ماندگار او را...
در عملیات والفجر مقدماتی ترکش خوردم. فکه بودیم که از یک ارتفاع پریدم پایین، مرا آورده بودند بیمارستان افشار دزفول. ۳ تا ترکش بود. یکی را درآوردند و ۲ تا هنوز باقی مانده.
روزی که قرار شد تمرین تیم شاهین بروم کتونی نداشتم. یکی از رفقایم برایم جور کرد و با قلعه نویی به تمرین شاهین رفتیم.
اولین حقوقم در فوتبال؟ یک دو هزارتومانی بود با دو تا ۵۰۰ تومانی. آنقدر خوشحال بودم که از نارمک تا انقلاب دویدم.
یک انگشتر پشت ویترین یک طلافروشی در انقلاب دیدم. آرزوداشتم آن را برای مادرم بخرم. وقتی از شاهین پول گرفتم، فقط میخواستم انگشتر را بگیرم. طوری وارد طلافروشی شدم که فکر کردند دزد هستم. میخواستند بیرونم کنند. پولم را نشان دادم. یادم هست ۸۰۰ تومان شد. وقتی برای مادرم بردم، از اشتیاق گریه کرد.
ناصر ابراهیمی ۲۰ دقیقه بازیام را دید و دعوتم کرد تیمملی. الکی به من گفتند میخواهند نابودت کنند. در رفتم و قایم شدم. هرکس میآمد مادرم میگفت برگشته جبهه! بعدا فهمیدم جوسازی کردهاند. رفتم تیمملی.
دهداری نمونه بود، لنگه نداشت. با هیچ، تیم میساخت.
پول نداشتم استوک بخرم. یکی از دوستان استوکی داد که ۴ شماره بزرگتر بود. جوراب و پنبه داخلش کردم. بچههای تیم فهمیدند. جلوی مرحوم دهداری استوک را از پایم در آوردند و خندیدند. دهداری آنقدر منقلب شد که همان جا زد زیر گریه.
قصه دستگیریام؟ میخواستم به قطر بروم و فوتبال بازی کنم. فدراسیون نگذاشت گفتم قاچاقی میروم. وسط دریا مرا گرفتند. تا جا داشت کتکم زدند. با دستبند و چشم بند مرا بردند بازداشتگاه. مسئول آنجا وقتی فهمید من کی هستم، کلی عذرخواست و آزادم کردند.
میگفتند من جاسوس دهداری هستم. دهداری فلان کار را میکند و... ما عادت داریم همدیگر را برای منافع شخصی خراب کنیم.
از استقلال پیشنهاد داشتم، حتی با چنگیز و پورحیدری صحبت کردم و یک بار بیرون با هم ناهار خوردیم، اما به پرسپولیس رفتم. چون اعتقاد داشتم شاهین و پرسپولیس از یک خانواده هستند.
از اردوی تیمملی فرار میکردیم و میرفتیم تفریح. چند بار به سیروس (قایقران) گفتم اینها دام است گفت؛ تو سادهای و متوجه نمیشوی. یک شب رفتیم منزل یکی از دوستان، هنوز کتمان را در نیاورده بودیم که مامورها ریختند و ما را گرفتند. مشخص بود ما را به آنجا کشاندهاند تا خرابمان کنند.
یک تماشاگر با داس به من حمله کرد. اگر مجتبی محرمی نبود، همان جا کشته میشدم.
ورشکست شدم. بعد از چند سال کار در کویت در فرودگاه کیف دستیام را با کلی پول دزدیدند. بدبختیهای زندگیام از آنجا شروع شد.
پشتم چقدر حرف ساختند. بعد از تصادف با موتور دو سال خانهنشین شدم. پشتم حرف ساختند که معتاد است یا دارد گدایی میکند. یکی میگفت کارتن خواب شده. آخر چرا اینقدر بیانصاف بودند؟
اگر پول عملم را جور کردم و خدا خواست زنده بمانم، قولمیدهم مثل کریم باوی زیاد تربیت کنم.
روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد