اینها از دهان من بزرگتر است. اول اینکه بخواهم از داستان خود بنویسم؟ حرف زدن از داستان خود، همیشه سخت است. یا باید مثل خودبینان و خودستایان دهان به تعریف و تمجید از کتابی باز کنم که اگر خوب هم باشد، خوانندهاش باید قضاوت کند و مدافعین حرم، بالاخص شهید سلیمانی و دهانی بزرگتر و ذهنی روشنتر از ذهن نگارنده میخواهد. با این حال یکچیز را میشود در این میان توضیح داد؛ اینکه جهان بذر خون، چه مقدار با جهان امروزمان فاصله دارد. اتفاقی که خود داستانها هم میخواهد از آن سخن بگوید. اصلا همان صفحه اولی که جای مقدمه به مخاطب قالب کردیم، روی همین ماجرا استوار شده بود؛ جایی که نویسنده ادعا میکند اصفهان، دیرروزی به دست تروریسم داعشی افتاده اما کسی از آن خبر ندارد. جالبتر اینکه همان روزها دوستانی که اصفهان بودند، باور کرده بودند که نویسنده مطابق مقدمه به اصفهان سفر کرده است و گلایه داشتند که چرا به آنها سر نزدهام.
اما اینکه جهان ما، چطور بدل به جهان بذر خون میشود؟
شاید مهمترین راهنما بریدهروزنامههایی باشد که درست بعد از مقدمه، روی صفحات کتاب چسبانده شده. البته که شبیه به بریدهروزنامه نیستند و طبعا جدی هم گرفته نمیشوند. شما اما بریدهروزنامه ببینیدش و کمکاری نویسنده را که نتوانسته گرافیست مناسبی پیدا کند تا واقعا بریدهروزنامه شوند را ببخشید.
اولین بریده، پرواز مستشاری بغداد است؛ پروازی که در جهان بذر خون اصلا از فرودگاه بلند نمیشود و میدانیم که سرنوشت کشورهای جهان، بهخصوص منطقه، مثل تنی واحد به هم گره خورده است. به همین دلیل است که افغانستان و عراق در این بریدهروزنامهها بسامد بیشتری دارند. افغانستانی که نیروهای آمریکایی آن را خالی میکنند.
اتفاقی که در جهان واقع هم رخ داد، کمی قبل از تاریخ چاپ کتاب. این رخداد در جهان بذر خون به افغانستانی ختم میشود که با چندپارهشدن طالبان، در دستان داعش قرار میگیرد. ازسوی دیگر عراق بدون حضور مدافعین حرم تا پشت دروازههای کربلا پس مینشیند و با این مقدمات، جهان بذر خون آماده گام بعد میشود.
پس از این ساده است. داعش به داخل مرزهای ایران سرازیر میشود اما به تنهایی؟ بریدههای روزنامه میگویند که منافقین هم به داخل سرازیر میشوند، در دل پناهجویان عراقی. شریانهای مبادلاتی که قطع بشود، مشکل اقتصادی هم پشتبند آن قد علم میکند. مشکل اقتصادی با چاشنی منافقین و دواعش کمربسته به قتل ایرانی، سوپ داغی میشود که ایران بذر خون را در خود فرو میبرد. البته که مفاهیم سادهسازی شدهاند که اگر نبود، جای بریدهروزنامه باید مجله پیوست کتاب میشد.
شاید گله کنید که مدافعین حرم و شهید سلیمانیاش کم است. حق دارید. موضوع بذر خون نه مدافعین حرم است و نه شهید سلیمانی. بذر خون به انسان گیرافتاده در جهانی میپردازد که مدافعین حرمی نداشته. جوان بذر خون، سرگذشتی دارد، عاشق دختری است و پدری که از نظر او ناعادلانه کشتهاند و انتقامی که او را پیش میبرد تا روزی که میفهمد دشمن کجاست و ایران یکپارچه آنقدرها هم ناممکن نیست.
با این اوصاف، بذر خون داستان مدافعین حرم نیست، تمرکز ویژهای هم به نشان دادن جنایات دواعش ندارد اما شاید در خلال داستان، گاهی ذهن را درگیر این سؤال بکند که اگر به عراق و سوریه نمیرفتیم چه رخ میداد؟ سؤالی که هدفم نبوده اما از اینکه کسی به آن بیندیشد خوشحال میشوم.
منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد