حضرت زهرا(س) پلی بین نبوت و امامت است. جایگاه ایشان از نبوت نشات میگیرد، به امامت میرسد، امامت را در خود میپرورانند و در نهایت به جایی میرسند که هیچ بشری به آن نرسیدهاست. پیام حضرت زهرا(س) این است که زنان میتوانند به مقام لایقف برسند؛ یعنی در جایگاهی که خلقتش برکت است.
این همان نکته مهمی است که مکتب اسلام به ما میآموزد. اسلام به ما میآموزد که وجود زن زیباست، لطیف است و چون این خصلتها اصیل هستند، او نیازی به نمایش ظاهری ندارد. نمونه از این تفکر را میتوانیم در وجود حضرت زینب(س) در صحرای کربلا ببینیم. ایشان در آن دریای جنگ، خون و درگیری، فرمودند: «ما رایت الا جمیلا» یعنی (من ندیدم جز زیبایی)؛ در آن صحرا، زیبایی در نگاه ایشان خلق شده است. چون هستیاش بر زیبایی است. وقتی زیبا خلق شدی، چیزی جز زیبایی نمیتوانی ببینی. حضرت زینب زیباست و زیبا میبیند و چیزی غیر از آن هم از ایشان انتظار نیست.
حالا آیا ما به جوانانمان این را آموختهایم؟ متاسفانه بچههای ما این مضمون را نمیشناسد، چون یاد گرفتهاند زیبایی را فقط در ظاهر ببینند. مقصر هم ما هستیم چون یادشان ندادهایم با عمق وجود زیبایی را ببینند و آن را اول در خودشان و بعد دیگران کشف کنند. یادشان ندادیم زیبایی ظاهر مهم نیست، اما در مرحله ابتدایی زیبایی است و برای درک زیبایی، باید به عمق برویم. اینکه چطور به عمق ببریم و چطور به فرزندانمان بیاموزیم که به عمق بروند، به خود ما ربط دارد؛ چون آنها از رفتار ما و آنچه به نمایش میگذاریم، یاد میگیرند. خداوند متعال در سوره شعرا میفرمایند: «شاعران را گمراهان پیروى مىکنند. آیا ندیدهاى که آنان در هر وادیاى سرگردانند؟ و آنانند که چیزهایى مىگویند که انجام نمىدهند.» و در قیدش تاکید میکند: «مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده.»
با این توصیف، درک این موضوع که اگر در حوزه هنر یک هدف و راه روشن نباشد سرگردانی میآورد، بدیهی است. بیشک کسی که سرگردان است نمیتواند دیگران را هدایت کند، مگر آنکه مدیریت شود یا خودش ایمان داشته باشد؛ یعنی یا خود را مدیریت کند یا او را مدیریت کنند. متاسفانه در جامعه ما نه مدیران هنرمندان را مدیریت میکنند و نه توانستهاند تربیت ایمانی را انتقال دهند. لذا به نظرم اولین گام در حوزه فرهنگسازی حل این دو مشکل است:
اول آنکه مدیران ما باید بتوانند هنرمندان را مدیریت کنند و دوم هنرمندان راه خود را پیدا کنند. باید بپذیریم کسی که سرگردان است، به هر طرفی که او را دعوت کنند، میرود. این درحالی است که هنرمند هدفمند که خط و ربط مشخصی داشتهباشد، میداند مقصدش کجاست، انگیزهاش چیست و راه برایش روشن است و مسیر را گم نمیکند. اوست که میتواند راه را برای دیگران تعریف کند؛ چون خودش خط و ربط مشخصی دارد. جامعه باید برای کسانی که راه را نمیدانند و سرگردانند، کاری کند. این کار از طریق فرهنگ و از راه تربیت به دست میآید. لازمه آن نیز در گام اول، تربیت درست خودمان است.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که وقتی مدیر یا مسئولی هنوز خودش سرگردان است و راه را نمیداند، چطور میخواهد یک هنرمند را تربیت اسلامی کند؟
در قرآن سوره هود میخوانیم «فاستقم کما امرت» (استقامت کنید در امری که بدان مامورید). چقدر مدیران ما به این آیه پایبند هستند و متزلزل نمیشوند. باید بپذیریم هیچ هنرمندی بر ضد جامعهاش، مردم و مملکتش قیام نمیکند، اگر واقعا یک مدیر لایق بالای سر او باشد. این ضعف مدیریت است که در این سالها نتوانسته هنرمندان را هدایت کند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد