اگر قرار بر استدلالهای تاریخی و سندآوردن باشد، مو لای درز حرف ما درباره نام تاریخی خلیجفارس نمیرود. از همان بیش از ۲۵ قرن قبل یعنی وقتی داریوش هخامنشی، میخواست به جهانیان یادآوری کند در جایی که امروز کانال سوئز نام دارد، دستور کندن آبراهی برای کشتیرانی داده است؛ از اصطلاح «دریایی که از پارس آید» برای معرفی خلیجفارس استفاده کرد و نوشت: «داریوش شاه میگوید؛ من پارسی هستم، از پارس، مصر را گرفتم. فرمان کندن این ترعه را دادم، از رودخانهای به نام نیل که در مصر جاری است تا دریایی که از پارس میآید پس این ترعه کنده شد. چنان که فرمان دادم و کشتیها از مصر، از وسط این ترعه به سوی پارس روانه شدند، چنان که میل من بود.»
شاید بگویند داریوش ایرانی است و شاهد آوردن از او قبول نیست، درباره فلادویوس آریانوس که دیگر نمیتوانند حرفی بزنند، چون بیشتر اطلاعات و افتخاراتی که به اسکندر نسبت میدهند از قلم همین مورخ یونانی بیرون آمده است و او در همان کتاب «آناباسیس اسکندر»، از اصطلاح «پرسیکون کاایتاس» یا همان دریای پارس برای این خلیج استفاده کرده است. اصطلاحی که در آثار جغرافیدانان یونانی مانند استرابون، هکاتایوس میلتوسی و از همه مهمتر بطلمیوس چندین و چند بار استفاده شده است.
باز شاید بگویید که دعوا میان ایران و یونان که نیست، اعراب درباره نام این سرزمین مدعی هستند. بازهم استدلالها به نفع ماست چرا که در منابع کهن زبان عربی مانند «الاعلاق النفسیه» نوشته ابوعلی احمد بنرسته، از آثار ابتدای قرن چهارم هجری، یا کتاب «عجائب الاقالیم السبعه تا نهایه العماره»، که در فاصله سالهای پایانی قرن سوم یا سالهای میانه قرن چهارم نوشته شده است و نیز در کتاب «عجائب الهندوالبره و البحره و الجزائر» که در همان دوره نگاشته شده است، از این خلیج به نام دریای فارس یاد شده است.
البته این فهرست طولانی است، آثار ابوریحان بیرونی، محمد طبری صاحب تاریخ طبری، ابن بطوطه، ابنخلدون، ابوالحسن مسعودی، محمدبن حوقل، شمسالدین بشاری، ابن بلخی، یعقوبی، مقدسی صطخری، یاقوت حموی، ابن اثیر، ابن کثیر، ابن فقیه و در دوران معاصر در نوشتههای جرجی زیدان، امینالریحانی و شیخ حافظ وهبه از نام خلیجفارس استفاده شده است. ماجرای نام جعلی هیچ ریشه تاریخی ندارد و مثل همه جعلیات دیگر، برساخته استعمار انگلیس در منطقه ماست. در این میان برخی ناسیونالیستهای دوآتشه عربی مانند عبدالکریم قاسم در عراق و جمال عبدالناصر در مصر از این بازی استعماری خوششان آمد و همان ناصری که سند از او به جای مانده که نام درست این خلیج را به کار میبرد، مبلغ مجعولات تاریخی شد. مجعولاتی که امروز به دهان شیخنشینهای بدون تاریخ و هویت جنوب خلیجفارس مزه کرده است. این جعلیات کمکم به دیگر کشورها هم سرایت کرد و ابتدا اطلس نشنال جئوگرافی و نقشه گوگل ارث، نام جعلی را استفاده کردند و بعد برخی سران و مقامات کشورهای دیگر مانند مقامات دولت آمریکا در دوران رئیسجمهور کم خرد گذشته این کشور، از این عنوان بهره بردند که البته ایرانیان ساکت ننشستند و جوابشان را دادند. اما واقعا چرا باید نسبت به نام یک پهنه آبی و یک منطقه جغرافیایی اینقدر حساس بود؟ این سؤالی است که گاهی میشنویم و باید به آن پاسخ داد. نام خلیجفارس تنها اشاره به یک نقطه خاص ندارد. این نام نشاندهنده سیادت تاریخی ایران بر این منطقه و این آبراهه مهم است. از طرف دیگر این نام، نشاندهنده هویت تاریخی و باستانی این منطقه است. آنهایی که قصد دارند با تحریف و جعل، نام دیگری را برای خلیجفارس جابیندازند، در حقیقت میخواهند هویت منطقه را عوض کنند. این هویت، بخشی از قدرت پنهان ایران در طول تاریخ و از جمله امروز بوده و خواهد بود و از میان بردن آن بخشی از نقشه برای کاستن از قدرت و نفوذ ایران در منطقه است. برای این که بتوانیم در برابر این تلاشها مقاومت کنیم، باید نخست خودمان به اهمیت و نقش این هویت آگاه باشیم. باید خلیجفارس و نهتنها خلیجفارس همه این سرزمین باستانی و تاریخی را بهخوبی بشناسیم و بشناسانیم. این کار از طریق هنر باید صورت بگیرد. دستگاههای فرهنگی و برنامه ریز باید سعی کنند از تولیدات هنری دارای ارزش و اعتبار هنری و فرهنگی در این حوزه حمایت واقعی کنند. از طرفی هنرمندان هم باید در این حوزه احساس مسئولیت کنند.
در بین هنرمندان از دیرباز شاعران نخستین گروهی بودهاند که در این خصوص حساسیت خوبی به خرج دادهاند. از شعری که زندهیاد ابوالقاسم حالت در این باره سرود و نوشت:
زنام تازه غرض چیست؟ عاقلان دانند
که این سخن ز دهان کدام هرزه دراست
بلی به تفرقه افکندن و حکومت نیز
همیشه امپریالیسم را یدی طولاست
خلیجفارس اگر میشود خلیج عرب
برای تفرقه اندر میان ما و شماست
تا بسیاری از شاعران معاصر از پیشکسوتان تا جوانان برای این موضوع شعر گفتهاند. همچنین ترانهسرایان هم سعی کردهاند با سرودن ترانه و تبدیل آن به قطعات موسیقی در این مسیر، تلاش خود را بکنند. از جمله میتوان به ترانه «خلیجفارس» با شعری از سهیل محمودی به خوانندگی حمید غلامعلی یا ترانههای عبدالجبار کاکایی برای «سمفونی خلیجفارس» اثر شاهین فرهت اشاره کرد. اما شکی نیست که نقش اول را در آشنا کردن عموم مردم با این موضوع، سینما دارد. سینمای ایران در این حوزه با وجود ساخت برخی فیلمهای خوب و ارزشمند، در مجموع دستی خالی دارد. بسیاری از فیلمهایی هم که در این زمینه داریم، متعلق به دهههای ۶۰ و ۷۰ است و متأسفانه در سالهای اخیر فیلم خوبی که به خلیجفارس و طبیعت بینظیر، مردم مهربان و افسانهها و قصههای جذابش بپردازد، خیلی کم داشتهایم. در این نوشتار قصد داریم به برخی از این فیلمها بپردازیم و مروری کنیم بر آنها.
یک فیلم دریایی خاص
«ناخداخورشید» را باید ایرانیشدهترین اقتباس سینمای ایران از یک داستان خارجی دانست. شاید اگر میشد ارنست همینگوی فقید را زنده کرد و فیلم را به او نشان داد، خودش هم در نگاه اول متوجه نشود که رمان «داشتن و نداشتن» او به یک فیلم ایرانی تبدیل شده است و شخصیت ناخدا خورشید یکدست همان هری مورگان داستان خود اوست که مجبور میشود مهاجران غیرقانونی را به فلوریدا انتقال دهد. در اینجا ناخدا که نقش او را داریوش ارجمند در یکی از ماندگارترین نقشهای اول سینمای ایران بازی میکند، از طرف «مستر فرهان» با بازی علی نصیریان مأمور میشود گروهی از تبعیدشدگان در یک جزیره خلیجفارس را با لنجش به آن سوی مرز ببرد. ناخدا خورشید هم که مثل هری مورگان داستان همینگوی ته دلش راضی به این کار نیست، درنهایت مجبور به پذیرش این مأموریت خطرناک میشود. این فیلم با بازی داریوش ارجمند، علی نصیریان، سعید پورصمیمی، پروانه معصومی، جعفر والی و زندهیاد فتحعلی اویسی، توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را نصیب داریوش ارجمند کند و سعید پورصمیمیهم لوح زرین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را دریافت کرد. البته فیلم در خارج از مرزهای ایران هم موفق بود و ناصر تقوایی جایزه یوزپلنگ برنزی چهلویکمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو را بهخاطر این فیلم از آن خود کرد.ناخدا خورشید همچنان که گفتیم، یکی از بهترین اقتباسهای سینمای ایران است. تقوایی که خود جنوبی و داستاننویس است، شباهتها و ظرفیتهای داستان را برای تبدیلشدن به یک فیلم با رنگوبوی ایرانی بهخوبی میشناخته است. یکی از این شباهتها، وجود پسزمینهای از فقر اقتصادی و اجتماعی برای باورپذیرکردن و پیشبردن داستان است. به عبارت دیگر تقوایی با بهتصویرکشیدن فقر در جزایر و سواحل خلیجفارس در دوران گذشته، از اینکه این سرزمینهای بکر و زیبا بهجای تبدیل شدن به سرزمینی برای ثروتسازی و جذب گردشگر به تبعیدگاهی برای جانیان تبدیل شده بود، انتقاد کرده است اما این نگاه انتقادی چنان در پسزمینه داستانی نشسته است که شاید در نگاه اول نتوان به آن دست یافت.
مو ساز زدُم
دو فیلم امیر نادری به نامهای «سازدهنی» و «دونده» با دیالوگها و سکانسهای مشهورشان برای اغلب کسانی که در دهه ۶۰ این فیلمها را بر پرده شیشهای تلویزیون دیدهاند، نامهایی آشناست. بهخصوص آن سکانس که امیرو پسرک چاق و محروم در فیلم سازدهنی از این که چند ثانیه توانسته است سازدهنی دوست استثمارگرش را روی دهنش لمس کند بیقرار شده و مرتب فریاد میزند: « ساز زِدُم... مو ساز زِدُم...» نادری در این فیلمها تحت تأثیر ادبیات چپگرایانه است و بهشدت بر مسأله تبعیض طبقاتی و فقر مردم مناطق سواحل خلیجفارس تأکید دارد. فقری که بهواسطه واگذار شدن منابع حیاتی کشور در دوران گذشته به خارجیها، تشدید هم شده است. بههمینخاطر است که نوجوان ایرانی فیلم که هیچ چیزی برای زندهماندن ندارد، مجبور است در برابر خارجیها خم شود و آرزو کند که آنان بگذارند او کفششان را تمیز کند. نادری در این دو فیلم سعی کرده است به زبان سینمایی روایت تحقیر انسانها را بهدلیل فقر و مصیبتی که نداری بر سر انسان و کرامت او میآورد نشان دهد اما فیلمهای او یکسره تلخ و سخت نیست. در این میان و با وجود همه این سختی و تبعیض نوجوانان داستانهای نادری برای خود لحظاتی میآفرینند که در آن شادی و زندگی جاری است. نوجوانانی سختکوش، لجباز اما مهربان که همیشه یک چشمشان به خلیج است، خلیجی که نمادی است از آرزوهای دور و دراز و شاید دستنیافتنی اما شیرین که فکرکردن به آنها همیشه امیدبخش است.
نبرد روی آب
در ساختن فیلمهای دریایی، نام محمد بزرگنیا در سینمای ایران یک برند ویژه است. یکی از فیلمهای موفق او «جنگنفتکشها» است که به ماجرای مربوط به حملات دشمن به کشتیهای نفتکش ایرانی در زمان جنگ تحمیلی میپردازد. در بحبوحه حملات عراق به کشتیهای غیرنظامی ایرانی، یک ناخدای جوان تصمیم میگیرد نفتکش تحت هدایت خود را از تنگه هرمز عبور دهد و برای این کار از ناخدایی بازنشسته کمک میخواهد و آنان بعد از کشوقوسهای فراوان میتوانند نفتکش را از مهلکه بیرون ببرند و محموله آن را به هلند برسانند. از همین چند خط داستان فیلم میشود فهمید با چه اثر پرکشش و البته دشواری در ساخت و کارگردانی روبهرو هستیم و خیلی عجیب نیست که داوران دوازدهمین دوره جشنواره فیلمفجر سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را به بزرگنیا دادند. در این فیلم زندهیاد عزتا... انتظامی، مجید مظفری، جمشید جهانزاده، ژاله علو، محمود عزیزی و حسن دادشکر بازی کردهاند. مشخص است که فیلم از نظر حجم ساخت، لوکیشنها و ویژگیهای فنی از فیلمهای پیشرو دوران خود بوده است. به یاد داشته باشیم فیلم ۳۰ سال قبل ساخته شده است و بعد ازسه دهه کمتر فیلمی داریم که در این موضوع و مضمون ساخته شده و اثر خوب و قابلقبولی از نظر سینمایی هم از آب درآمده باشد. جنگنفتکشها، روایتی از یک تلاش و مجاهده ملی از سوی کسانی بود که نامشان در زمان جنگ زیاد مطرح نشد. همچنین بخش کمتر مورد توجه قرارگرفتهای از تاریخ دفاعمقدس، یعنی جنگنفتکشها و حملات دشمن به کشتیهای حامل نفت ایران را برای نخستین بار در فضای عمومی هنری مطرح کرد. بههمیندلیل فیلم ارزشهای حماسی و تاریخی دارد و به ما یادآوری میکند که برای حفظ سیادت ایران بر خلیجفارس چه جانهایی فدا شده است. ارجگذاری به تلاش شهدای نیروهای دریایی و شرکت نفت بخشی از رسالت فیلم است اما این کار در قالب یک داستان جذاب و فیلمی با استانداردهای قابلقبول ارائه شده است و بههمیندلیل باید به بزرگنیا برای ساخت این فیلم تبریک خاص گفت. البته این سؤال مطرح میشود چرا چنین فیلمهایی در سینمای ایران دیگر تکرار نشدند و همچنان بعد از سه دهه فیلم دیگری بهجز جنگنفتکشها نداریم که بتواند بهصورتی موفق درباره تلاش و ایثارگری مرزبانان دریایی ایران در خلیجفارس ساخته شود و استانداردهای لازم فیلمسازی را هم داشته باشد.
در حسرت فیلمهای آقای بزرگنیا
درباره تأثیر بزرگنیا بر سینمای دریایی ایران گفتیم، باید یادآور شویم که این کارگردان قبل از ساخت جنگنفتکشها، فیلمی داستانی و تاریخی با موضوع خلیجفارس در دهه ۶۰ به نام «کشتیآنجلیکا» ساخته بود که این فیلم هم، فیلم ارزشمند و قابلتوجهی است. کشتیآنجلیکا با بهرهمندی از مجموعه بازیگرانی نامآشنا همچون زندهیادان عزتا... انتظامی، پرویز پورحسینی و مهدی فتحی، بههمراه بازیگرانی چون مجید مظفری، داریوش ارجمند و آتیلا پسیانی یکی از پرهزینهترین فیلمهای دوران خود بود. فیلم همچنان که گفتیم بر بستر تاریخ روایت میشود. میدانیم که دوران قاجار زمانی بود که به واسطه ضعف حاکمان ایران، خلیجفارس به صحنه تاختوتاز انگلستان تبدیل شده بود. در همین دوران است که یک دریانورد بهنام احمد بیک، راز کشتی غرقشده آنجلیکا را میفهمد و به دنبال آن است که گنجینههای مدفون در دل این کشتی را بهدستآورد. او در این مسیر دو چالش بزرگ در پیشرو دارد. از یک طرف ایرانیهایی که به راز او پی بردهاند و از دیگرسوی انگلیسیها که آنها هم به دنبال بالاکشیدن گنج هستند. این فیلم در همان زمان که ابتدای فیلمسازی بزرگنیا بود نشان داد سینمای ایران یک کارگردان خوشسلیقه، باسواد و آماده برای پروژههای سینمایی بزرگ را به دست آورده است. البته حیف که او سالهاست دیگر فیلمی نساخته و این عرصه به دست کارگردانهایی افتاده است که کیفیت فیلمهایشان اهمیت چندانی ندارد. چیزی که مهم است میزان دوری و نزدیکیشان به کانونهای ثروت و بریدن تیغشان در بردن سهم از پروژههای تبلیغاتی است. برای همین است که دیگر فیلمهایی با چشمنوازی، کیفیت و استواری فیلمهای کارگردانهایی مانند محمد بزرگنیا در سینمای ایران نمیبینید.
یک فیلم خاص حاتمیکیا
ابراهیم حاتمیکیا که نامش با سینمای جنگ گره خورده در طول فعالیت حرفه ای خود یکبار به حوزه جنگهای دریایی تمایل پیدا کرد و فیلم «موج مرده» را ساخت. در این فیلم، روایت زندگی سردار مرتضی راشد از فرماندهان نیروی دریایی را میبینیم. او که پس از سالها فعالیت در این نیرو در آستانه بازنشستگی قرار گرفته به فکر این است که کارش را با انتقام از ناو آمریکایی وینسنس تمام کند. این همان ناوی است که هواپیمای مسافری ایران را سرنگون کرد و مسافرانش را به شهادت رساند. در این میان پسر سردار که خودش به دلیل سالها دوری از پدر دچار تفاوت فکری و زاویه نگاه با وی شده بود، قصد فرار از مرزهای آبی کشور را دارد که گارد ساحلی آنها را دستگیر میکند. تقابل میان پدر و پسر و آرمانهایشان یکی از نقاط کلیدی فیلم است که در بستر جغرافیایی یک جزیره دورافتاده و لوکیشن خاص دریایی فیلم، معنایی کنایی نیز پیدا میکند. به همین دلیل است که موج مرده گرچه در ادامه روند فیلمسازی حاتمیکیاست و همان حرفها و دغدغههای آثار دیگر وی را دنبال میکند، از نظر فرمی و نوع روایت اثر خاصی در کارنامه سینمایی کارگردان است. پرویز پرستویی، آزیتا حاجیان، قاسمزارع، کامبیز کاشفی و پوپک گلدره از جمله بازیگران این فیلم هستند.
هندورابی کجاست؟
خیلی از ما از میان جزیرههای زیبای خلیجفارس فقط با نام جزیره کیش یا قشم و احتمالا خارک آشناییم اما یکی از جزیرههای زیبا اما گمنام و گمنام خلیج، هندورابی نام دارد که در حد فاصل بین دو جزیره کیش و لاوان قرار گرفته و باوجود جمعیت اندک و مساحتی بیش از ۲۲کیلومترمربع، دارای تاریخچه و طبیعی منحصر به فرد است. در سال ۱۳۹۸ آزیتا موگویی فیلمیساخت که در این جزیره میگذشت و هدف این بود که همراه با روایت داستانی پرکشش، مخاطبان را با زیباییهای شگفتآور این جزیره مسطح در دل خلیجفارس آشنا کند. داستان فیلم به پروژههای اقتصادی بزرگی مربوط بود که در این جزیره در حال انجام است. ایران و اسپانیا قرار است در یکی از این پروژهها سرمایهگذاری مشترک و همکاری کنند و شرکتهای زیادی برای برنده شدن در این مناقصه بزرگ در حال رقابت هستند و اتفاقا مدیران دو شرکت که شانس بالایی هم برای برنده شدن داشتهاند، قبلا با هم زن و شوهر بودهاند درنتیجه رقابت برای پیروزی در این نبرد اقتصادی و کاری، جنبههای دیگری هم به خود میگیرد و با پیچیدگیهای خاصی روبهرو میشود. فیلم از نظر ستاره چیزی کم نداشت، بهرام رادان، مریلا زارعی، هانیه توسلی، پژمان جمشیدی و مهرداد صدیقیان در آن بازی میکردند و موگویی سعی کرده بود با غیرقابل پیشبینی کردن برخی چرخشها در داستان، فیلمش را جذاب و مخاطب پسند کند اما در نهایت چیزی که در ذهن مخاطب میماند، مقدار زیادی لاکچری بازی و مقداری کمتر زیباییهای جزیره هندورابی است و این سوال که چرا ما اینقدر کم از این مناطق زیبای کشورمان اطلاع داریم. در همین حد هم باید به خانم موگویی برای اینکه جرقه این آشنایی را در ذهن ما زده است، تبریک گفت.
خلیجفارس به روایت آگهی بازرگانی
در سال ۱۳۷۷ سهگانهای درباره جزیره کیش به نام «قصههای کیش»، با سرو صدای فراوان تولید شد. این فیلم سه اپیزودی را ناصر تقوایی، ابوالفضل جلیلی و محسن مخملباف ساختند. در اپیزود اول به نام «کشتی یونانی» با داستان زندگی دو نفر از صیادان ساکن جزیره آشنا میشویم، در اپیزود دوم به نام «سفارش»، با زندگی یک کارگر مهاجر در کیش آشنا میشویم و در قسم سوم یعنی «در» با زندگی مردی که تنها داراییاش، یعنی یک در را بر پشتش حمل میکند. البته در اصل قرار بود کارگردانهای دیگری همچون بهرام بیضایی،داریوش مهرجویی و رخشان بنیاعتماد هم در این پروژه حضور داشته باشند اما درنهایت فیلم با همین سه کارگردان ساخته شد. به نظر میآید فیلم با دیدگاه تبلیغاتی برای جزیره کیش ساخته شده باشد ولی در واقع چنین هدفی از آن محقق نشد. فیلم چنان در بند روشنفکر بازی و فرمالیسم گرفتار شد که بیشتر به یک چیزی میماند که فرانسویها در ایران ساخته باشند، شاید به همین دلیل بود که فرانسویها از آن خیلی خوششان آمد و در سال ۱۹۹۹ جزو پنج نامزد نهایی دریافت نخل طلا جایزه کن شد. با وجود این، امروزه کسی این فیلم و هدف سازندگان آن را در دوران اصلاحات برای تبلیغات جهانی و منطقهای جزیره کیش به یاد نمیآورد.
نگران زیباییها
یکی از فیلمهایی که از زاویه نگاهی خاص به خلیجفارس و جزایر آن نگریسته است، «جزیره رنگین» به کارگردانی زنده یاد خسرو سینایی است. سینایی در این فیلم، جزیره هرمز را نهفقط بهعنوان لوکیشن فیلمبرداری بلکه بهعنوان سوژه اصلی فیلم انتخاب کرده است. موضوع ویژگیهای طبیعی منحصربهفرد جزیره هرمز و فروش بیضابطه خاکهای رنگی این جزیره در سالهای اخیر هر از چندگاهی مطرح شده است اما این مسأله به دغدغهای مهم برای خسرو سینایی تبدیل شده بود به گونهای که با همین موضوع، جزیره رنگین را ساخت تا درمورد عواقب استفاده بیرویه از این سرمایه برگشتناپذیر هشدار دهد. به گفته سینایی، جرقه اصلی نگارش فیلمنامه را همسرش گیزلا وارگا که خود نقاش است و به ارزش رنگ بهخصوص رنگهای طبیعی واقف است، در ذهن او زده است. او در این فیلم کوشیده در کنار توجه به اهمیت و ویژگیهای منحصر به فرد جزیره هرمز، بهعنوان یکی از جزایر زیبای خلیجفارس، آداب و رسوم و فرهنگ مردم کنارههای خلیجفارس را هم به دیگران بشناساند. این ویژگی در همه آثار سینمایی سینایی دیده میشود.محور داستان فیلم با الهام از زندگی احمد نادعلیان، هنرمند نقاش به روایت تلاش یک نقاش میپردازد که میکوشد با آموزش نقاشی به بومیان جزیره، آنان را به استفاده هنری و ایجاد ارزش افزوده برای خاکهای رنگی محل زندگیشان وا دارد و البته در این مسیر با چالشهایی هم روبهرو میشود. داستان فیلم این گونه است که استادی از تهران به جزیره میآید تا به شکلی مؤثر، امکانات بومیرا بسیج کند ولی هدفش این است که فرهنگ جزیره را زنده نگه دارد و از نابودی زیباییهای خدادادی جزیره جلوگیری کند. جزیره رنگین، البته به اندازه فیلمهای مشهور سینایی مانند «عروس آتش» مورد اقبال مخاطبان و منتقدان قرار نگرفت، چراکه از نظر درام و داستان، چندان قدرتمند نبود و بیشتر به یک فیلم نیمهمستند شباهت داشت و طبیعی بود که چنین فیلمیدر هیاهوی اکران مورد توجه نباشد. اما به هرحال فیلم حامل ارزشهای انسانی و فکری بود و به دغدغههای محیط زیستی و بومیو ملی میپرداخت و طبیعی است چنین فیلمی در رقابت میان فیلمهای کمدی و ملودرامهای عاشقانه خیلی دیده نشود. مهدی احمدی، طیبه دهقان منشادی، عبدالرسول دریا پیما، محمد سلامتی، نرگس هرمزی و مصطفی شب تاری بازیگران این فیلم هستند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد